به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، رمان «خانه» نوشته یودیت هرمان بهزودی با ترجمه محمود حسینیزاد توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر میشود. اینکتاب صدوپنجاهوششمینعنوان رمان از مجموعه «ادبیات امروز» است که اینناشر چاپ میکند.
یودیت هرمان نویسنده آلمانی متولد سال ۱۹۷۰ است و «خانه»ی او با خرید حق کپی رایت با ناشر اصلی اثر، به فارسی ترجمه و چاپ شده است. حسینی زاد، پیش از این داستان بلند «آلیس»، رمان «اول عاشقی» و مجموعهداستانهای «اینسوی رودخانه ادر» و «لتیپارک» را از یودیت هرمان ترجمه کرده که توسط همین ناشر به چاپ رسیدهاند.
رمان پیشرو آخرینکتابی است که یودیت هرمان نوشته و درباره آدمهایی است که در پی رسیدن به وطنی آشنا هستند و تلاش دارند از جهان کهنه به نو گذر کنند. آنها تلاش دارند بر روزمرِگی و روزمرْگی زندگیشان غلبه کنند.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
میگویم، بارون میآد. باید رختها روی بند رو بیارم تو. به یادت هستم، اوتیس. آنقدر توی اینترنت فیلم نگاه نکن. دوباره کتاب بخون، مثل قبلها. یک کتاب ساده بخون. ویکتوریای هامسون رو بخونش. مواظب خودت باش.
بعد گوشی را میگذاریم. دلم میخواست برایش تعریف میکردم که خاطره آن جعبه شعبدهباز زنده شده، قابل لمس مثل یک جسم. نه فقط یاد آن جعبه افتاده بودم، که یکباره همهچیز یادم آمده بود: درپوش پر از خراش و زدگی جعبه، روکش بالش زیر دریچه برای سَرم، تاقچه موزاییکی جلوی پنجره با صدفها و گوشماهیهای رویش، مزه آیستی، بوی زن، بویی تند، بوی فلفل و سرکه. خودم را به یاد آورده بودم. لباسی را که توی جعبه تنم بود، پیرهنی بندی تا سر زانو، آبی با خالهای سفید. موهایم، صاف، کوتاه، قهوهای. با اینهمه، اینخاطره خاطرهای از زنی بیگانه بود، از کسی که من اصلا نمیشناختم، هیچوقت ندیده بودمش. کی بود. از کجا میآمد و بعد از آنکه کشتی آئورا بدون او لنگر کشیده بود، آن زن به کجا رفته بود، و اصلا برای چی آنزن اینکار را کرده بود، چرا توی آنجعبه دراز کشیده بود و اجازه داده بود به دو نیمهاش کنند.
چقدر دلم میخواست بگویم، چقدر دلم میخواست زمزمه کنم، اوتیس. اوتیس. چرا اون زن از هیچچی نترسیده بود.