به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، سید محمد مقیمی، رئیس دانشگاه تهران در دهمین جشنواره آموزش دانشگاه تهران که در تالار شهید چمران دانشکدگان فنی دانشگاه تهران برگزار شد، به تبیین مشکلات رفتاری، گرایشی و ساختاری موجود در مسیر تحول آموزشی با استفاده از مدل منشوری فرد ریگز به عنوان یکی از اندیشمندان مدیریت توسعه پرداخت و گفت: فرد ریگز، مدل منشوری را برای تبیین چالشهای کشورهایی که دوره گذار از توسعهنیافتگی به سوی توسعهیافتگی را طی مسیر میکنند، ارائه کرده است که میتواند در مسیر توسعه نظام آموزش عالی نیز مورد استفاده قرار گیرد؛ چراکه ما نیز در حال انتقال از مرحله گذار و انتقال از رویکردهای سنتی در آموزش عالی به سمت رویکردهای کارآفرینانه هستیم.
وی درباره مدل فرد ریگز توضیح داد: این صاحب نظر با استفاده از تمثیل منشور برای گذار از مرحله سنتی به توسعهیافتگی استفاده میکند. همانطور که میدانیم پس از عبور نور سفید از یک منشور شیشهای، این نور به شکل یک طیفی پیوسته و هفت رنگ تجزیه میشود. در واقع نور پس از عبور از منشور به دلیل داشتن دو شکست نور تجزیه خواهد شد و به دلیل اختلاف طول موج رنگها، هفت رنگ رنگینکمان تشکیل میشود و میگوییم نور تجزیه شده است. ریگز با بهرهگیری تجزیه نور در یک منشور تلاش میکند تا جوامع سنتی و مدرن و جوامع بین این دو را از منظر ساختارها و کارکردهایشان مورد تحلیل قرار دهد.
استاد دانشکدگان مدیریت دانشگاه تهران افزود: وقتی نور سفید و واحد که همان ساختارهای آمیخته یا غیرمتمایز سنتی است، به منشور میتابد و در آن سوی منشور که ساختار مدرن و تفکیک شده است، رنگینکمانی به وجود میآورد، در چنین شرایطی در نقطه ورودی نور به منشور و خروجی نور از منشور، نقطهای حائل میان این دو حالت به وجود میآید و باعث درهمشدگی نور و پراکندگی نور میشود. در این نقطه حائل، هنجارهای پیشین و سنتی آموزش عالی با الگوهای وارداتی در تعارض قرار میگیرند و مولفههای نوینی از کنار هم قرار گرفتن ساختارهای اجتماعی سنتی و نوین آموزشی پدید میآید. در این بستر، سیاستگذاران آموزشی دست به تغییرات شتابان میزنند تا ساختهای وارداتی از خارج را برای دستیابی به محصولات و خدمات نسل کارآفرینانه مورد توجه قرار دهند. در این مرحله از یک سو توجه به فرمالیسم و صورتگری یا شکلگرایی و صورت ظاهر پدیدهها، باعث عوارض مختلف میشود و از سوی دیگر، تنشها بین سنتگرایان و رویکردهای جدید تشدید میگردد و ضمن تحمیل هزینههای روانی و اجتماعی، نظام آموزشی دچار پارادوکس میشود.
رئیس دانشگاه تهران با بیان اینکه کشورهای سنتی دارای ساختارهای درهمتنیده، آمیخته و تفکیکنشده هستند که همه کارکردها معمولا در یک ساختار واحدی پیش میروند، افزود: قاعدتا یکی از ملاکهای توسعهیافتگی این است که این ساختارها و کارکردها تخصصی شوند و نقشهای ویژهای به آنها محول شود و به عبارت دیگر تبدیل به رنگینکمانهایی شوند که هر کدام کارکرد تخصصی و رنگ و لعاب خود را داشته باشند. در این بین هنجارهای پیشین و سنتی با الگوهای وارداتی در تعارض قرار میگیرند و مولفههای نوینی از کنار هم قرار گرفتن ساختارهای اجتماعی سنتی و نوین پدید میآید.
مقیمی افزود: در این فضا نظامهای آموزش عالی در مرحله گذار دچار تنش میشوند و در منطقه حائلی که به عنوان منطقه گذار و انتقالی ایفای نقش میکند، شاهد تنشهایی هستیم. بعلاوه در این شرایط شاهد تراکم اعجابآوری از ساختارها، قوانین و نهادها هستیم که در عمل فاقد کارآیی هستند.
استاد دانشگاه تهران تصریح کرد: یک عده هستند که معتقدند مقالات JCR خیلی اهمیت دارند و یک عده هم به عنوان سنتگرایان هستند که تردیدهای جدی به آن وارد میکنند. طرفداران رویکرد مدرن و طرفداران رویکرد سنتی حتی در برخی موارد به نفی رویکرد یکدیگر پرداخته و در صدد نادیده گرفتن طرف مقابل هستند. این تنشها و دوگانگیها، سیاستگذاران را دچار سردرگمی و شتابزدگی میکند و آنها در نتیجه این شتابزدگی دائما ساختارها و رویههای جدید ایجاد میکنند و اصطلاحا دچار فرمالیزم (Formalism) و صورتگرایی میشوند و فرم و شکل را به درونمایه و محتوا ترجیح میدهند. صورتگرایی یا فرمالیسم یک نظریه فلسفی است. در رویکرد فرمالیستی شناخت و ارزش اثر منحصراً بر فرم آن تکیه میکند و لذا سایر جنبهها یا واجد ارزش نیست و یا از ارزشی فرودست برخوردار است.
مقیمی در ادامه افزود: دانشگاهها در رقابت با همدیگر برای اینکه خود را کارآفرین جلوه دهند، عناوین زیبا و پرطمطراقی را طراحی و ساختارهایی را ایجاد میکنند که از محتوا فقیر است و دچار شکلگرایی میشوند. این یک عارضه جدی در نظام آموزش عالی ماست که دچار یک صورتگرایی یا شکلگرایی شدهایم و البته یکی از مکانیزمهایی که برای کاستن از این عارضه ارائه میشود، این است که باید آشناییزدایی (defamiliarization) نماییم. آشناییزدایی یعنی غریبه کردن مفاهیم آشنا و عادیشده، تا بتوان به آنها تازگی دوباره بخشید. بر این اساس ضروری است تا مفاهیم، رویههای طراحیشده و ساختارهای ایجاد شده با هدف تحقق دانشگاه کارآفرین را مجددا مورد خوانش قرار دهیم و به این بسنده نکنیم که، چون ساختار را ایجاد کردیم، به مسئولیت خود عمل نمودهایم و لذا بخواهیم محتواها را نادیده بگیریم.
استاد دانشکدگان مدیریت دانشگاه تهران با تعمیم چالش مدل منشوری به حوزه آموزش، گفت: در حوزه آموزش چالشهایی را با توجه به مدل منشوری شاهد هستیم که از جمله مهمترین آنها میتوان به صوری بودن قانون (قانون یک چیزی است، ولی در عمل اتفاق دیگری میافتد)، همپوشانی، هنجارهای ناهمگون و عدم اجماع، ناهمگونی ساختاری و رفتاری و تغییرات اجتماعی ناتمام اشاره نمود. یکی دیگر از این چالشها، رویکرد جهانیسازی است. ما نمیتوانیم روندهای جهانی را نادیده بگیریم و ناچاریم به روند جهانی توجه کنیم و باید از پیشرفتهای علمی جهانی استفاده کنیم.
مقیمی افزود: امروزه بسیاری از مؤسسات آموزش عالی در سطح جهانی در واکنش به تغییرات ناشی از جهانیشدن، اقدامات و سیاستهای مختلفی را به کار گرفتهاند. این واکنشها منجر به تغییرات بنیادین در سیستم مدیریتی، برنامههای آموزشی و پژوهشی، تأمین مالی و نحوه تعامل دانشگاهها با ذینفعان شده است. این رویکرد جهانیسازی که اشاره کردیم، روندی است که بازاری شدن نظام آموزش عالی را در کشورهایی به دنبال دارد که به نوعی آزادی علمی را از دانشگاه گرفته و در آنها بنگاههای دولتی و خصوصی و ذینفعان هستند که به آموزش عالی جهتدهی میکنند و تعیین میکنند بر روی چه موضوعاتی تحقیق صورت گیرد. اصطلاحا از این نظام آموزش عالی تحت عنوان سرمایهداری آکادمیک یاد میکنیم که در کنار مزایایی که دارد، عوارضی هم دارد؛ از جمله اینکه آزادی علمی را از دانشگاهها گرفته است.
رئیس دانشگاه تهران، درسآموخته دیگر مدل منشوری در بحث نظام آموزش عالی کشور را ناظر بر بحث سودمند نبودن برخی قوانین و ساختارها عنوان کرد و با ضروری توصیف نمودن بحث آشناییزدایی، تاکید کرد: واژههایی را که سیاستگذاران ما وضع کردند دوباره باید مرور کنیم، چراکه هرچند عناوین مهمی هستند، اما، چون دچار فرمالیزم شدهایم، ما نتوانستیم از محتواهای آنها بهرهبرداری لازم را انجام دهیم. ما انبارهای از قوانین و مقررات داریم که در عرصه عمومی پیاده نمیشود و نتوانستیم به آنها عمل کنیم.
وی در ادامه گفت: بحث مربوط به همپوشانیها یک مشکل دیگری در مرحله گذار است؛ یعنی ساختارهای سنتی را رها نکردهایم و ساختارهای مدرن را هم وارد کردیم و این تنش بین ساختارهای مدرن و سنتی، ما را دچار سردرگمی کرده است و نه تنها از الگوهای موفقمان در فرآیند جهانی شدن استفاده نکردهایم، بلکه دچار تنش و بنبستهای عملکردی و هنجارهای ناهمگون و تغییرات اجتماعی ناتمام در حوزه آموزش عالی از بخش دانشجویی تا حوزه پژوهشی و آموزشی شدهایم. بازاری شدن آموزش عالی باعث شده است که هم از علوم پایه و بنیادین و هم از علوم انسانی دچار غفلت شویم.
مقیمی سپس تاکید کرد: بر اساس مدل منشوری باید برای حل چالشها دو اصل و قاعده کلی را مورد توجه قرار دهیم. نکته اول اینکه نقشها، کارکردها و ساختارها را در جای خود استفاده کنیم و دوم اینکه باید بومشناسی مدیریت در آموزش عالی را مورد توجه قرار دهیم. این بومشناسی به این معناست که روشهایی که در کشورهای غربی موفق عمل کرده، لزوما در کشور ما هم موفق عمل نمیکند و لذا لازم است ضمن توجه به بسترهای اجتماعی و فرهنگی خودمان، در استفاده از الگوها دچار چنان شتابزدگی و شیفتگی نشویم که بخواهیم بسترها و زمینهها را نادیده بگیریم. البته متاسفانه در این میان، گاهی سیاستگذاران حوزه آموزش عالی دچار شتابزدگی میشوند و سعی میکنند الگوهای تقلیدی را بدون مطالعه بسترها اجرا کنند.
وی درسآموخته مهم مدل منشوری را بومشناسی مدیریت عنوان کرد و توضیح داد: اگر الگویی در یک کشور موفق است، در واقع در بستر فرهنگی آن کشور توفیق یافته است. الزاما حرکت مدل منشوری از سنتی به توسعهیافتگی و از شر به سمت خیر نیست.ای بسا الگوهای سنتی بتوانند کارساز باشند؛ بنابراین همیشه الگوهای مدرن که برگرفته از الگوهای جهانی است الزاما موفقیت را تضمین نمیکنند و نمیتوانند بر الگوهای سنتی رجحان داشته باشند؛ بنابراین در کشورهای در حال گذار نمیتوانیم الگوهای سنتی را کنار بگذاریم و شتابان به سمت الگوهای مدرن برویم. مبحث بومشناسی سیاستها که از سوی ریگز به عنوان ضرورتی اساسی مطرح گردیده، راه را بر راهحلهای کلی و واحد در همه زمانها و مکانها میبندد و برای خلاقیت اندیشه سیاستگذاران اهمیت ویژهای قائل است تا راهکارهای بومی ارائه نمایند.
وی تصریح کرد: هیچ الگوی مشخص وارداتی که بتواند برای ما کارساز باشد وجود ندارد و ما باید یک الگوی بومی که برای ما کارساز باشد را طراحی و اجرا کنیم، یعنی وقتی میخواهیم دانشگاه را به صنعت متصل کنیم، مکانیسمهای لازم در صنعت وجود ندارد که از استادان و دانشجویان ما استقبال کند؛ در حالی که در نظام صنعتی غرب اینها فراهم است و در کشور ما هم باید این بستر فراهم شود؛ بنابراین تا آن زمان باید یک مدل بینابین و بومی مانند مدل پردیس علم و فناوری را که مدل طراحی بومی ما و نهادی بین دانشگاه و صنعت است، طراحی و تعریف شود و دانشگاه را در جوار صنعت قرار دهیم.