به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمدهادی صحرایی طی یادداشتی در ستون «یادداشت روز کهیان» با عنوان «قیام گوهرشاد» نوشت: در این نوشته سعی شده تا با استناد و برمبنای مقالاتی که به دبیرخانه «اولین همایش ملی قیام گوهرشاد» ارسال و در سال ۱۳۹۵ توسط معاونت فرهنگی شهرداری مشهد در کتابی با نام «گوهرشاد» جمعآوری شده است، مجموعهای فراهم شود تا قسمتی از داستان گوهرشاد بازخوانی شود؛ بنابراین از چکیده و اجماع نظر ۳۵ مقاله آن استفاده گردید و اگر توفیق باشد ادامه مقالات آن نیز در فرصتی دیگر بررسی و ارائه میگردد.
روی سخن این وجیزه با دختران و زنان سرزمینی است که نجابت و همت و حیاء و طهارتشان، همیشه تاریخ مورد رشک و حسد و عناد دشمنان بوده و باور نویسنده و گواه تاریخ پر فراز و نشیبی که نمیگذارد غیر از این اندیشید نیز، همین است؛ و این بدین معنا نیست که زنان و دختران سایر بلاد، نامحترماند، هرگز. ولی مرور اندیشهها و نگاشتههای مورخان ایرانی و غیر ایرانی دلیلی بر ویژه بودن زنان ایرانی است و اینکه بزرگان ادب ما در آثارشان زنان را برخلاف بسیاری از منابع ادبی جهان، موجود شرور و فتانه نمیدانند و این اعتقاد را پیوسته در اندیشه ایرانی مینگارند که در مقابل زنانی که آفت بودهاند، زنان شریف و عفیف و عزیز بسیاری قرار داشتهاند که هرگز نباید به آتش بدها سوزانده شوند. این شیرزنان گاهی توانستهاند در شجاعتی که به حیا پیچاندهاند، از مردان نیز پیشی گرفته و خود، محور تحولات و اتفاقات مهم و مثبت جامعه شوند.
دلیل تمرکز عجیب رسانههای غربی بر زن و خانواده ایرانی و نوع برخوردشان با آنها که حتی با سایر زنان مسلمان دیگر نیز که همه عزیزند، متفاوت است، گویای ویژگی زنان ایرانی است که خار چشم دشمنان و لقمه گلوگیر مستکبران شدهاند؛ و ما اگر زنان کهن را ندیده و تنها در ادبیات فاخر خود خواندهایم، ولی امثال فرنگیس حیدرپور و مادران شهدا و همسران جانبازان را که هنوز میتوانیم ملاحظه کنیم و درس بگیریم. مادر شهید عجمیان و مادر شهید سجاد امیری که صداقت و سادگی را با طهارت به هم آمیخته و سخنانی میگویند که حتی بزرگتر از دهان مردان مدعی وطنپرستی است، و نیز دخترانی که زیر فشار تبلیغاتی سخت و سهمگین دشمن، در میدانهای علمی، اجتماعی، فرهنگی و ورزشی از حجاب و نماز و روزه خود کوتاه نمیآیند، نمونههای اخیر پیش چشم ماست؛ و ما در برابر این بزرگان، کوچکیم.
قسمتی از تاریخ ویل دورانت که به تاریخ تمدنها پرداخته است به رویکرد آنها به زن اشاره کرده و جایگاه زنان را در هرکدام شناسانده است که گاهی افراد ناشی، با خواندن آن ناباورانه کتاب را بسته و یک بار دیگر عنوان کتاب و نویسنده را میخوانند تا مطمئن شوند که مبادا یک متعصب یا مسلمان باشد که اینگونه تاریخ تمدن غرب را به چالش کشیده است. ولی چه میشود کرد که اینها مدعای دانشمندان غربی است که با انکارش، خود را انکار کرده و با اعتراف به صداقتش، ریشه مسائل تأسفبار امروز خود را یافتهاند. علاوهبر تاریخ، آنچه امروزه میبینیم نیز گواه صداقت این مدعاست که از نظر جهان معاصر، زن، جنس دوم و دمدستی است که یا در خدمت مرد و خواستههای اوست و یا در خدمت شرکتهای تجاری و مدلینگ و عروسک بازی؛ و این سخن هرگز متعصبانه و کور نیست.
اثبات این نکته نیز تقلا نمیخواهد، تمرکزی میخواهد که دیده شود چرا حجاب زنان سرزمین حجاز و عراق و لبنان و مالزی و اندونزی و حتی زنان صهیونی که پوشیه و برقع میزنند و راهبههای مسیحی و حتی زنان منافق اردوگاه آلبانی مورد هجمه نیست، ولی برای چادر و حتی یک تکه پارچه مانده بر سر برخی دختران ایرانی، خود را پاره پاره میکنند؟ این همه شرارت رسانههای غربی علیه زن و دختر ایرانی برای چیست؟ دلیل اهمیت و برتری زنان ایرانی نسبت به زنان سایر کشورها چیست؟ و چرا دشمن از زنان ما میترسد؟ شاید بررسی تاریخ معاصر ما از دوره رضای پهلوی بتواند کمی روشنگری کرده و نفرت دیوانهوار مستکبران از زنان ایرانی را ریشهیابی کند.
پهلوی اول پس از آنکه در ابتدا به علماء و ظواهر دین، تظاهر به ارادت کرد و حکومتش را تثبیت کرد، همزمان پروژه پنهانی و سفارشی انگلیس را پیگیری نمود و با استفاده از اشرافزادگان تحصیلکرده در فرنگ، تأسیس کانونها و انجمنهای روشنفکری، تغییر نظام آموزشی، اجباری کردن استفاده از کلاه شاپو، محدود کردن فعالیت روحانیون به بهانه نظاممند کردن آنها و... و تبدیل کردن روسری زنان به کلاه در ۶ دیماه ۱۳۰۷ یا برگزاری کنگره زنان شرق در ۱۳۱۱ زمینه تحقیر نمادهای ملی و مذهبی را برای زدن ضربه نهایی به فرهنگ اصیل ایرانی فراهم نمود. رضاشاه در اصل، جای عناصر هویتی را به عناصر وارداتی داد و همزمان با شعار ملیگرایی و باستانگرایی، با جدیت و خشونت تمام، تغییر لباس و هویت ایرانیان و غربی شدن اجباری آنان را نه از روی درک عمیق بلکه از سطحی نگری دنبال کرد. هویتی که از مهمترین شاخصههای تمایز و جداسازی گروهها و اقوام است مورد هجوم رضا پهلوی قرار گرفت.
اقدام نابخردانه رضاشاه در مردمستیزی و هویتسوزی ایرانیان، واکنش و مقاومت جامعه متدین در مقابل حکومت، فشرده شدن نیروهای اجتماعی با فشار پهلوی، رویارویی علنی علماء و مردم با غربزدهها را به دنبال داشت و شاید دلیلی شد برای بروز سیاسی بیش از پیش علماء و متدینین. اگر در تجربه تحریم تنباکو مردم در مقابل قرارداد استکباری مقاومت کردند و در مشروطه نظارهگر بودند، ولی در داستان کشف حجاب، خود را سرباز این جبهه و جهاد دانستند و در واقعه گوهرشاد، اولین تجربه جدی دوران خود را در بذل جان و عزیزانشان تجربه کردند و از ۱۷ دی ۱۳۱۴ تا زمان اخراج رضاشاه، دفاع مقدس هفت ساله فرهنگی را مدیریت کردند. تأثیر کشف حجاب بر اقتصاد و بازار نیز در برخی استانهای آن زمان قابل ارزیابی است. وقتی که حجاب، مقدمه حضور مؤثر زنان در اجتماع است، با حذف مقدمه، در اصل زنان از حضور در اجتماع به عنوان یک انسان نه به عنوان یک مؤنث، محروم میشوند و به تبع آن، بازار نیز از رفت و آمد و خرید آنها محروم میشود.
اقدام اجباری و دیکتاتوری رضاشاه که در ابتدا برای خودش مشروعیتزدا شد، اگرچه با سکوت یا تأیید بسیاری از روشنفکران غربزده- که بعضاً از حمایت خود بازگشتند- مواجه شد، ولی دلیل دیگری برای اثبات این نکته شد که روشنفکران در شعار خود که مبارزه با استبداد و دیکتاتوری بود، دچار چالش هویتی و نفاق هستند و هویت مستقلی برای ایرانیان قائل نیستند. در کنار این چالش بزرگ، شکاف عمیقی بود که رضاشاه با کشف حجاب در بافت اجتماعی و یکدستی و اتحاد کشور ایجاد کرد و آن، رودررو قرار دادن زنان بیحجاب، در مقابل زنان متدین و روشنفکران، در مقابل علماء و روحانیون؛ و غربزدهها در مقابل متدینین بود. سیاستی که اکنون و پس از حدود ۱۰ سال، زمینهسازی، از آزادیهای یواشکی و چهارشنبههای سفید و آغوش رایگان و... پاییز ۱۴۰۱ که اوج آن بود رسید و تاکنون به صورت جدی در سطوح مختلف اجتماعی ایران توسط دشمنان درحال پیگیری است.
نتیجه اقدامات رضاشاه، تفکیک و تجزیه ایران بود که پس از آن نیز توسط محمدرضای پهلوی پیگیری شد و با انقلاب اسلامی متوقف شد و در اغتشاشات سال گذشته دشمنان، سلطنتطلبها و منافقها، به وضوح از آن سخن گفتند و برایش دعوت به آشوب کردند. نکته مهم دوران دیکتاتوری رضاشاه، همراهی مجلس ملی دهم و اثبات فرمایشی بودن نمایندگی آن دوران است که در مدت ۷۱ جلسهای که مصادف با واقعه مسجدگوهرشاد و اعلام اجباری شدن کشف حجاب بوده.
هیچ سخنی در مورد این دو اقدام مهم در مجلس ایراد نشده است. در کنار این دستنشاندهها، بهائیان اولین گروهی بودند که به حمایت از کشف حجاب پرداختند و آن را ترویج کردند نکته دردناک این است که رضاشاه، بهائیان را وسیله مناسبی برای سرکوبی نهادهای دینی و روحانیون و مردم ایران میدانست.
غیر از حضور علماء و بنیه اعتقادی مردم، عامل دیگری که طرح یکدست کردن لباس و کشف حجاب را به شکست رساند این بود که این طرحها بر مبنای خواست و نیاز مردم و ضرورت اجتماعی نبود بلکه اجرائی کردن طرح انگلیسی بود که با سفر رضاشاه به ترکیه آغاز شد. او پیشرفت را نه در علم و دانش و نظم و تلاش و استقلال، که در غربی شدن و سنتستیزی و تغییر لباس اجباری زنان و مردان میدید. در اصل، قیام مسجد گوهرشاد تلاش و مبارزه مردم ایران برای حفظ هویت ملی و دینی خود بود و پیامد آن را در تثبیت این هویت میتوان دید. هویتی که پیشینهاش میگوید زنان ایرانی در طول تاریخ، هرگز برهنه نبوده و در همه زمانها پوشیدن موی سر و داشتن لباسهای بلند و شلوار و چادر و پرهیز از اختلاطهای آلوده رایج بوده است، به گونهای که برخی محققان، پوشش اسلامی را نتیجه تعامل فرهنگی بین اعراب و ایرانیان میانگارندکه مهر تأیید اسلام را خورده است.