گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو – فاطمه قربانی رضوان؛ جای خالی بررسی سینمای ایران پس از گذشت چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات ناشی از آن در ساختارهای اساسی هنر هفتم حس میشد. مهر ماه ۱۴۰۲ اولین دوره از نشست «بر سینمای ایران چه گذشت؟» به همت سازمان سینمایی سوره و جمعی از پیشکسوتان این هنر کلید خورد. در این نشست به طور تخصصی سینمای ایران از دوران پیش از انقلاب بررسی و دهه به دهه مورد ارزیابی قرار میگیرد.
شروع این سلسله نشستها اتفاق خوبی را در مرور رخدادهای ارزشمند و موثر در روند رشد و پیشرفت سینما در ایران دارد. گفتگوی بین پیشکسوتان این عرصه و بررسی رویدادها از زوایای مختلف با روایتهای متفاوت تجربه جالبی را در بازخوانی تاریخ ایجاد کرده است.
مستند ۸ قسمتی «بر سینمای ایران چه گذشت؟» با محوریت نظریات سینماگران و مدیران مؤثر سینمایی ساخته شده و حاوی مصاحبههایی از افرادی است که تاریخ سینمای ایران از سال ۵۷ را روایت میکنند. این مستند بهانه تشکیل دو مجموعه نشست اخیر شد که با دعوت از سینماگران مطرح کشور به بررسی فراز و نشیب سینمای ایران پرداختند.
گاهی در برخی نشستها شاهد تقابل نظرات و روایت متفاوت از برههای خاص هستیم که همین روند نکات جالب توجهی را نمود میکند؛ و گاهی دو طرف گفتگو یکدیگر را دعوت به بیان نظرات با تکیه بر مستندات میکنند. همین نوع گفتگوی آزاد از قابلیتهای این نشست محسوب میشود.
بخش اول این نشست مهرماه سال جاری با هدف واکاوی شیوه شکلگیری و مدیریت سینمای پس از انقلاب در چهار شب برگزار شد. این نشستها با تکیه بر این نکته که اغلب آنچه در تاریخ سینمای ایران پس از انقلاب شاهد آن هستیم، رخدادهایی است که ریشه تمام آنها حاصل دو دهه ابتدایی انقلاب است برگزار شد.
از نکات این نشست بررسی افراد تاثیرگذار در سالهای ابتدایی سینمای پس از انقلاب بود. محسن مخملباف چهرهای بود که در این سلسله نشست بسیار از او یاد شد. فردی که به واسطه ورود به حوزه هنری توانست فیلمساز شود و خود را اسلامگرای تندرو میدانست و در تندروی، مشهورترین چهره حوزه بود. به گفته سیدضیا هاشمی پیرامون خصلتهای اخلاقی مخملباف، در آن سالها، در مجموعه سینما، فردی تندروتر از محسن مخملباف نبوده و این ویژگی اخلاقی در او، بسیار بر دیگران اثرگذار بوده است. مخملباف هیچ وقت به جبهه نرفت و فردی ترسو بود و حتی زمانی که به عملیات مرصاد تیم فرستاده میشد، حاضر نشده به منطقه جنگی برود. بهروز افخمی از همان ابتدا از محسن مخملباف متنفر بوده و هیچ وقت حسی خوبی به او نداشته است. زمانی که تلویزیون فیلم «توبه نصوح» را که محصول حوزه بود پخش میکرده، مخملباف فردی بوده که این فیلم را به سخره میگرفته درحالی که این فیلم واقعا انبوهی از مخاطبان را با خود همراه کرده بود.
فخیم زاده نیز درباره مواجهه خود با محسن مخملباف در اولین روز از نخستین دوره این سلسله نشستها گفت: نخستین بار علی الهیاری به همراه محسن مخملباف که بسیار شبیه به پاسدارها بود به دفترم آمدند و من از دیدن او وحشت کردم! الهیاری او را معرفی کرد. آن زمان ما فیلمی را تهیه کرده بودیم که «فرار» نام داشت. مخملباف گفت من معتقد بودم که باید همه شما را اعدام کرد، اما از آن فیلم خوشم آمده است. مخملباف مسئولین ارشاد و فارابی را فراماسون میدانست و از ما میخواست تا به صحبتهای آنها گوش ندهیم. دو سال بعد که او را دیدم کاملا از عقاید خود برگشته بود و به من و سیروس الوند گفت مراقب حزبالهیهای تندرو باشید که وارد شوراها نشوند. او تا این اندازه تغییر کرده بود!
روند گذر سینمای ایران از سا ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۶ محور بررسی اولین دوره از نشست «بر سینمای ایران چه گذشت؟» بود. در این سلسله نشستها به سینمای پس از انقلاب که شیوهای گلخانهای و الگو گرفته از روسیه است اشاره شد. فارابی به عنوان مدلی از سینمای چپ غربگرا و حوزه هنری به نوعی سینمای کمونیستی با نگاهی یک طرفه و تندرو معرفی میشد.
در اوخر دهه پنجاه دولت نقش چندانی در سینما نداشته و آزادی عمل بیشتری حاکم بوده است. اما بعدها با ظهور فارابی این ارگان به دنبال ایجاد سینمای اسلامی بوده است؛ فارابی به دنبال جذب نیروی تحصیل کرده و حوزه هنری به دنبال نیروهای حزب الهی. حوزه و فارابی هر دو در راستای انقلاب اسلامی عمل میکردند، اما فارابی روشنفکران را جذب میکرد و حوزه هنری افراد متعهد را.
از سال ۵۵ بحران در سینما شروع میشود. در آن زمان سانسور در سینما وجود داشته و نمیشد فیلمهای اجتماعی ساخت. از سال ۵۳ سانسور شدید شد و این مسئله از جایی آغاز شد که نسخه اصلی «گوزنها» در جشنواره فیلم تهران نمایش داده شد. از آن سال به بعد بود که ساواک فیلمها را میدید و فضای سینمای اعتراضی و متفکر بسته شد. پس از انقلاب و از نیمه دوم دهه شصت، سینمای متفکر ایران رشد کرد. سال ۵۳ سینما ضد گفتمان مدرنیسم میشود. در سینمای اعتراضی یا اجتماعی آن مقطع، زن مدرن وجود ندارد. از اواخر دهه چهل توجه سینما به گفتمان بومی سازی جلب میشود. هم مردم عامه و هم روشنفکران پیگیر گفتمان ضد مدرنیسم بودهاند. مدرنیزاسیون که شاه ایجاد کرد سبب از خودبیگانگی افرادی شده بود که به حاشیه شهر پناه آورده بودند. سفارت آمریکا در سال ۵۸ اشغال شد و آن زمان تفکرات ضد امپریالیستی وجود داشت. بعد از جنگ، تفکر دیگری وارد ارشاد شد و شورای پروانه نمایش ارشاد بعد از جنگ بود که تشکیل شد و این شورا اولین اقدامی که انجام داد این بود که جلوی فیلمهای روسی را گرفت.
با نگاهی به مجموعه عناوینی که در این دو سلسله نشست درباره آنها بحث شد میتوان به نگاه جزئی و پله به پله به تاریخ سینمای ایران پی برد. موضوعاتی همچون اکران فیلمهای خارجی و شرایط نابرابر آثار داخلی در رقابت با این فیلمها، شرایط تولید در سالهای پایانی حکومت پهلوی، شرایط سخت تولید در سالهای میانی دهه پنجاه، وضعیت سینمای ایران پس از انقلاب، ممنوعیت فعالیت هنرمندان قبل از انقلاب، درجهبندی فیلمها، بررسی وضعیت سینما در سالهای ابتدایی دهه هفتاد و .. از جمله مباحثی بودند که در این دو سلسله نشست به آنها پرداخت شد.
دیگر مزیت این دست سلسله نشستها بیان مباحثی است که پیش از این کمتر درباره آن گفته شده و یا از زوایای مختلف به آن پرداخت نشده بود. در واقع سالها بود که تفکرات مختلف در کنار هم جمع نشده بودند و از این منظر، این نشست فرصت بسیار ایدهآلی را در سینمای ایران به وجود آورده است.