گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمد فخرا؛ چه سرنوشت عجیبی داشت این رنگ صورتی. کمی قبلتر نماد آن سست عنصرانی بود که ابایی از نمایش نفاقهای درونیشان ندارند؛ آنها که فقط حاملان قرآن و دین پیامبرند و از درک آن عاجز. امروز اما نماد معصومیت آن کودک هجدهماهه است. رنگ سرخی که بر آن کاپشن صورتی نقش بست نشان داد که بمبها رنگ نمیشناسند، حتی رنگ معصومیت را.
هر نقطه از غرب آسیا که چشمآبیها قدم گذاشتند، ملتی زجر دید، منابعی غارت شد و کشوری استعمار گشت. این قاعده را یک دختر آمریکایی در فلسطین بهم ریخت. راشل کوری با موهای بور و چشمانی آبی جلوی بولدزرهای صهیونیستی ایستاد تا خانههای فلسطینی برای صاحبانشان پابرجا بماند. چشمانی که دیگر آبی نبود و موهای سرخی که دیگر بلوند نبود ثابت کرد که بولدزرها هم رنگ نمیشناسند.
زمانی که آن بمبها در تهران منفجر میشدند رنگ و نظر کسی پرسیده نشد. برای آنها اهمیت نداشت که علیمحمدی و رضایینژاد در سال هشتاد و هشت رای خود را به سبد سبز رنگها انداخته بودند. نقش آنها در صنعت هستهای کلیدی بود پس باید ترور میشدند. رنگ انتخاباتی و حزب و جناحشان مهم نبود. از این خاک باید چند مهره کم میشد و رد خونی که از ماشین دانشمندان ایرانی سرازیر شد ثابت کرد که تروریستها هم رنگ نمیشناسند.
کسی چه میداند میان شهدای بمب گذاری کرمان چند دسته و جناح و رنگ میان جمعیت وجود داشت. مگر میشود آنهمه انسان فقط یک رنگ داشته باشند، مگر میشود همه یک نظر داشته باشند. آیا میتوان یقین داشت که میان آن جمعیت فردی نبوده که نخواهد در انتخابات پیش رو رای ندهد؟ آیا میان آن جمعیت کسی نبوده که حجابش کامل نباشد؟ میان آن جماعت همه جزو یک جناح سیاسی بودند؟ گمان نمیکنم. حاج قاسم متعلق به یک جناح و دسته نبود. حاج قاسم محدود به رنگها نبود. زائرانش هم از یک رنگ نبودند. اما بمبها میان رنگها فرق نمیگذارند. بمبها اصلا رنگ نمیشناسند.
بخشی از مردم سادهاندیش سوریه که تحت تاثیر جریان غربی، تقاضای بمبهای آزادی بخش آمریکایی میکردند زیر همان بمبهای رنگ نشناس مدفون شدند و یا از خانههای مدفون شده خداحافظی کرده و به کشورهای غریب پناهنده شدند. آنها که در گوش مردم ساده لوح خوانده بودند که باید به خارجی دست دراز کرد و رنگ پرچم کشور را عوض کرد، این را نگفته بودند که بمبها از آسمان رنگ پرچمها را تشخیص نمیدهند. تعداد ستارهای روی پرچم را نمیشمرند و خودی و غیر خودی ندارند. بمبها اگر قرار باشد بیایند بین رنگها تبعیض قائل نمیشوند.
شاید تا به اینجای متن که رسیدید به یاد ایرباس ۶۵۵ و هواپیمای اوکراینی هم افتاده باشید. یکی با دستور مستقیم و دیگری با خطای انسانی ساقط شد. برای یکی فرمانده نظامی ایرانی سر خم کرد و گردن گرو گذاشت و برای یکی فرمانده آمریکایی مدال افتخار گرفت. در هر دو هواپیما اما رنگها گلچین شده نبود. رایها پرسیده نشد، جناح و دستهها تقسیم نشد. در آخر همه یک رنگ و سرخ بودند. در مقام انسانیت، رنگها بیارزشند. جناح و دسته و جریان برای قبل از این حرف هاست. به کسی که میان کشته شدهگان بدنبال رنگها میگردد باید خندید. آن زمان همه یک رنگ و سرخند. انسانیت هم یک رنگ دارد، آزادگی، ظلم، ظالم، مظلوم، خون.. تشخیص رنگ آنها سخت نیست. به کسی که میان خونها بدنبال رنگ میگردد هم باید خندید. انسانیت فقط یک رنگ دارد.
محمد فخرا، فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.