به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳، آیت الله مهدوی کنی ریاست وقت مجلس خبرگان رهبری بعد از چندماه بستری بودن در بیمارستان در حالت کما، دار فانی را وداع گفت؛ شخصیتی که نزدیک به ۵ دهه از عمر خود را در راه نهضت اسلامی صرف کرد و تا آخرین روزهای حیات خود مسئولیتهای مختلفی را در حساسترین برهههای حیات انقلاب به دوش کشید.
صحبت از ابعاد مختلف زندگی آیت الله مهدوی کنی را نمیتوان در یک مختصر جای داد چراکه وجه تمایز ایشان با بسیاری از شخصیتهای انقلاب را باید در ذوابعاد بودن آن مرحوم دانست.
یکی از نکات مهم در زندگی آیت الله مهدوی کنی که موجب شده تا بعد از فوت وی همچنان خلأ چنین شخصیتی احساس شود، جایگاهی بود که وی به لحاظ مسئولیتهای سیاسی خود و همچنین مقام علمی و اخلاقی کسب کرده بود و قریب دو دهه از عمر خود به محوریت جریان انقلابی تبدیل شد.
شخصیت آیت الله مهدوی کنی به گونهای بود که بهعنوان یک شخصیت عالم، عاقل، سیاستمدار و دلسوز شناخته شود؛ بخشی از این شخصیت برآمده از مسئولیتهایی بود که وی از ابتدای پیروزی انقلاب داشت که از جمله آنها میتوان به فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی، امامت جمعه تهران، وزارت کشور کابینه شهید رجایی، عضویت در شورای نگهبان اشاره کرد؛ اما دو مسئولیت ایشان که کمتر به چشم آمده، اما نشان از جایگاه وی در بین چهرههای برجسته انقلاب داشت؛ اولی عضویت در شورای عالی حل اختلاف قوا با حکم امام راحل و دیگری کفالت نخست وزیری بعد از حادثه ۸ شهریور.
سال ۵۹ و در پی افزایش اختلافات بنیصدر با شهید بهشتی، نخستوزیر و دیگر مسئولان نظام در دوران جنگ تحمیلی، امام خمینی (ره) دستور به تشکیل هیات حل اختلاف داد. بنیانگذار انقلاب اسلامی برای حفظ نظام و رفع تنشها حکم کردند که بنیصدر، بهشتی، هاشمیرفسنجانی و رجایی حق سخنرانی در مراسم عمومی ندارند و برای حل اختلاف، هر یک از این افراد نمایندهای را معرفی کنند تا هیئتی تشکیل شود که بر اعمال آنان نظارت کند و آیتالله مهدویکنی را به عنوان نماینده خود در این هیات منصوب کردند.
امام در پیام انتصاب آیتالله مهدویکنی عنوان فرمودند: «جنابعالی را به نمایندگی خویش تعیین نمودم تا با نمایندهای که جناب آقای بنیصدر و نماینده دیگری که جناب حجت الاسلام آقای بهشتی و جناب حجت الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای رجایی تعیین مینمایند، موارد تخلفات از حقوق قانونی هر یک را رسیدگی بنمایید.»
صدور چنین حکمی نشان میدهد که امام خمینی جایگاهی همتراز سران قوا در ایشان میدید و به انصاف برای داوری بین مسئولانی که یکی دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، دیگر عضو ارشد جامعه روحانیت و رئیس جمهوری که مورد حمایت مجاهدین خلق بود ایمان داشت.
همچنین بعد از شهادت شهید رجایی و باهنر، شورای ریاست جمهوری (متشکل از رئیس مجلس وقت و رئیس قوه قضائیه) در نبود رئیس جمهور و نخست وزیر، باید یک نفر را بعنوان کفیل نخست وزیری تعیین میکرد که در بین گزینههای موجود، آیت الله مهدوی کنی وجاهت و جایگاه بیشتری داشت تا در خلأ نبود ارکان دولت، کشور را اداره کند.
اندوخته تجربیاتی چنین گرانسنگ از دهه اول انقلاب، موجب شد تا آیت الله مهدوی کنی بعد از رهبر انقلاب، جایگاه ممتاز به ویژه در میان نیروهای انقلابی داشته باشد و شخصیتی محوری پیدا کند؛ اگرچه در بین سایر شخصیتهای انقلاب هم چنین افرادی بودند، اما وجه متمایز آیت الله مهدوی این بود که جایگاه خود را ذیل ولایت تعریف میکرد و ولایت فقیه و رهبری را محور وحدت جامعه میدانست؛ بهعنوان مثال وی نیت اصلی خود از شرکت در انتخابات میان دوره مجلس خبرگان رهبری دوره چهارم را احیای مفهوم محوری ولایت در عرصه سیاست و اجتماع بیان داشت و معتقد بود: «عامل اصلی و اساسی ورود جدی من در این انتخابات هم همین بود، من احساس کردم که «محور وحدت» در انقلاب مورد حمله قرار گرفته است و اگر حریم این «محور وحدت» حفظ نشود، انقلاب از بین میرود. شما مطمئن باشید که حفظ همه ارزشهای این انقلاب منوط به حفظ «محور ولایت» است و اگر امر ولایت شکسته شود، همهچیز از بین میرود و همه حقوق مردم پایمال میگردد. البته این احساس خطر و این احساس مسئولیت در برابر حقوق مردم هنوز هم باقی است و لذا همه باید هوشیار باشیم.»
در حقیقت رکن اساسی در نگاه مرحوم آیت الله مهدوی کنی مسئله ولایت بود و در تعامل با گروهها و افراد آنها را نه براساس حب و بغضهای شخصی و یا منافع جناحی بلکه براساس معیار ولایت پذیری میسنجید؛ همین موجب شده بود تا حتی مخالفان وی از جناح مقابل هم به انصاف ایشان ایمان داشته باشند؛ چنانچه سعید حجاریان تئوریسن جریان اصلاحات در مصاحبه سال ۹۵ خود با تسنیم، به رغم اختلاف نظر زیاد با ایشان، وی را انسان سلیم النفسی میداند که بسیار مورد اعتماد امام بود و حتی امام خمینی وصیت نامه خود را به ایشان سپرده بود و یا سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات در ایام بستری بودن آیت الله مهدوی در بیمارستان، در یک سخنرانی در زادگاهش گفت: «ایشان از چهرههای انقلاب هستند، قبل از انقلاب رنج کشیدهاند و زندان رفتهاند، بعد از انقلاب در همه صحنهها حضور داشتند، در دولت شهید رجایی بعد از شهادت شهید رجایی و شهید باهنر بودند تا استقرار دولت منتخب که به ریاست رهبر معظم انقلاب به عنوان رئیس جمهور منجر شد، ایشان ریاست دولت را بر عهده داشتند و در هر کجا ایشان در خدمت انقلاب و امام بودند.»
و البته همین حساسیت به اصل انقلاب و ولایت بود که موجب شد تا در انتخاب ریاست مجلس خبرگان رهبری در سال ۸۹، در میان سایر نامها تنها وی را شایسته این کرسی و رقابت با هاشمی رفسنجانی بدانند و با دعوت اعضای خبرگان خود را در معرض نامزدی ریاست خبرگان قرار داد تا این جایگاه به شخصیتی اصلح برسد. چنانچه وی به رغم دارا بودن صلاحیت علمی و سیاسی تا دوره چهارم از کاندیداتوری برای انتخابات مجلس خبرگان سرباز میزد، اما با فوت آیت الله مشکینی، در میاندوره انتخابات وارد عرصه شد چراکه از جانب برخی جریانها نسبت به انقلاب احساس خطر میکرد و در مصاحبه خود در آن ایام گفته بود: «من احساس کردم که «محور وحدت» در انقلاب مورد حمله قرار گرفته است و اگر حریم این «محور وحدت» حفظ نشود انقلاب از بین میرود.»
رهبر معظم انقلاب دو روز بعد انتخاب رئیس مجلس خبرگان در دیدار با اعضای این مجلس فرمودند: «آنچه که انتخاب هم کردید آقایان! انتخاب بجا و بحقی بود. جناب آقای مهدوی شخصیت برجسته و بارزی هستند؛ هم در عالم روحانیت، هم در عالم سیاست، هم در مسائل جاری کشور، در مسائل حوزه و دانشگاه، از اول انقلاب تا امروز. آنچه اتفاق افتاد، انشاءاللَّه به برکت اخلاص آقایان و اخلاص شماها و عقل و تدبیری که انسان در رفتارها و گفتارها مشاهده میکند، به خیر اسلام و مسلمین خواهد بود؛ انتظار هم همین است.»
آیت الله مهدوی کنی همواره تلاش داشت تا در ادوار انتخابات ها، جریان انقلابی به یک اجماع پیروزی ساز دست یابند؛ فارغ از اینکه تلاشهای ایشان تا چه میزان منجر به موفقیت شد، اما وجاهت ایشان تا حدی بود که سعی در اقناع جریانهای اصولگرایی برای رسیدن به نظر مشترک قانع میکرد.
علاوه بر وجاهت سیاسی، جایگاه علمی و فقهی او همسنگ سایر فقها بود؛ عضویت در فقهای شورای نگهبان، تولیت مدرسه علیه مروی و تلمذ در محضر اساتیدی همچون آیت الله بروجردی و امام خمینی و ریاست جامعه روحانیت مبارز، وی را چهرهای مقبول حوزههای علمیه و مراجع و علما قرار داده بود و از این منظر میتوان گفت حرف وی در فرآیندهای سیاسی فصل الخطاب بود.
این جایگاه معنوی و نفوذ سیاسی موجب شده بود تا وی در حداقل دو دهه از عمر خود، هدایت جریانهای انقلابی را برعهده بگیرد؛ اما نکته مورد توجه اینجاست که آیت الله مهدوی همواره تلاش داشت تا مدار عقلانیت و اعتدال خارج نشده و با سعه صدر و هوشیاری به هدایت نیروهای انقلابی بپردازد.
نقش ایشان در راه اندازی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در زمان دولت اصلاحات، تشکیل ائتلاف آبادگران در دومین دوره انتخابات شورای شهر که منجر به پیروزی اصولگرایان در تهران شد، تماس وی با مرحوم عسکراولادی در انتخابات مجلس هفتم و ممانعت از انتشار دو فهرست از سمت نیروهای انقلاب بخشی از اقدامات ایشان بود.
با این وجود گاهی تلاشهای ایشان ناکام میماند؛ مانند انتخابات مجلس نهم که جریان انقلابی با دو فهرست (جبهه متحد اصولگرایی و جبهه پایداری) در انتخابات حاضر شدند و یا عدم اجماع نیروهای انقلابی در انتخابات سال ۹۲ که منجر به پیروزی حسن روحانی شد، اما یک نکته مهم این است که وی هیچ گاه زبان علیه مخالفان باز نکرد و با افشاگری یا تهمت پراکنی، نخواست تا موجب انشقاق یا مشغول شدن جبهه انقلاب به خود شود.
آن مرحوم میان شخصیتهای سیاسی و انقلابی جمهوری اسلامی بهحدی بالا بود که برخی از این شخصیتها و جریانها بدون مشورت و صلاحدیدهای آیتالله مهدوی کنی اقدامی انجام نمیدادند و حتی مخالفان نیز به جایگاه وی در حل و فصل اختلافات معتقد بودند؛ جایگاهی که امام در سال ۵۹ با تعیین ایشان بعنوان نماینده حل اختلاف بین قوا به ایشان بخشیده بود.
در ایام فتنه ۸۸ محمدرضا نعمت زاده در دیدار با ایشان، پیامهای چهرههای اصلاح طلب را رد و بدل میکرد تا آیت الله، میانجی و حکم باشد، اما از آنجا که همواره ولایت را محور میدانست، زیر بار چنین حرفی نرفت.
به گفته مصباحی مقدم سخنگوی جامعه روحانیت مبارز، آیت الله مهدوی کنی معتقد بود که میانجیگری وقتی است که هر دو طرف امادگی قبول این کار را داشته باشند، اما من نمیبینیم که آقای موسوی آمادگی قبول این میانجیگری و پذیرش حکمیت را داشته باشد.
ابراهیم انصاریان داماد مرحوم مهدوی کنی در مصاحبهای میگوید ایشان معتقد بود که حکمیت دوطرفه است و وقتی طرف مقابل صحبت از تقلب میکند، نمیتوان حَکَم شد!
شخصیت اجماع ساز آیت الله مهدوی یکی از وجوه آن مرحوم بود که شاید بیش از همه به چشم میآمد و خلأ چنین فردی کماکان در جبهه انقلاب پر نشده است.
حضور ایشان در جامعه روحانیت مبارز که سالهای قبل از انقلاب طرح آن در ذهن روحانیون مبارزی نظیر شهید دکتر مفتح، شهید دکتر بهشتی، مرحوم آیتالله مهدوی کنی و مرحوم هاشمی رفسنجانی پیریزی شد منشأ آثار فراوانی بود. بهعقیده ایشان این جامعه را نمیتوان در قالب یک حزب سیاسی خلاصه کرد و به همین منظور ایشان معتقد بود اصلاً روحانیت حزب نیست و لزومی به تشکیل حزب ندارد و در خاطراتشان آمده است: «بعضی از دوستان ما اصرار داشتند که ما در وزارت کشور برویم و مثل سایر احزاب ثبتنام کنیم و اساسنامه را بهثبت برسانیم و اعضای خودمان را معرفی کنیم و هیئت مؤسس و چیزهایی را که روال ثبت است، معرفی کنیم. بنده با این کار مخالف بودم و میگفتم ما نباید روحانیت را بهصورت حزب یا انجمن صنفی تلقی کنیم و این کار بهطور کلی به روحانیت برمیگردد. روحانیت باید یک شکل مردمی داشته باشد، ما نباید شکل حزبی و صنفی به آن بدهیم.»
تربیت روحانیت انقلابی که نسبت به مسائل سیاسی و بین المللی دارای دید مناسب و دور از افراط و تفریط باشد، تنها از شخصیتی همچون آیت الله مهدوی کنی بر میآمد از طریق جامعه روحانیت مبارز آن را دنبال کرد و ایشان در کنار حوزه، در دانشگاه نیز تلاش کرد چنین مسیری را با تاسیس دانشگاه امام صادق (ع) بپیماید.