آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۲۷۳۳۴

گزیده شعر‌های مهدوی با عنوان «بقیّه» منتشر شد/در بندِ رهایی‌ام اسیرم

«بقیّه» در ۵ فصل تنظیم شده و حاوی شعر‌های برگزیده سیدمحمد سادات اخوی طی سال‌های ۱۳۷۰ – ۱۴۰۰ است

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در معرفی ناشر از این کتاب می‌خوانیم: این مجموعه در ۵ فصل تنظیم شده و حاوی شعر‌های برگزیده سیدمحمد سادات اخوی طی سال‌های ۱۳۷۰ – ۱۴۰۰ است. فصل اول این مجموعه به رباعی‌ها و دوبیتی‌ها، فصل دوم به غزل‌ها، فصل سوم به قصیده‌ها و مثنوی‌ها، فصل چهارم به مسمط‌ها و فصل پنجم به شعر‌های نیمایی اختصاص پیدا کرده است.

سیدمحمد سادات اخوی در ابتدای کتاب نوشته است: این مجموعۀ ناچیز به امر جناب استاد «اسماعیل شفیعی سروستانی» گردآمد و فقط عرض ارادتی است کوچک به حضرت بقیه الله الاعظم (ع) که سررشتۀ امور هستی به دست مبارک اوست... قلب‌ها را به سرانگشت مبارکش سپرده‌اند و روزیِ مادی و معنوی همگان، به نفس شریف حضرت ایشان بسته و وابسته است.

مجموعه شعر‌های این کتاب هرچند با حال و هوای انتظار و ظهور حضرت ولی عصر (عج) گره خورده است، اما در همه شعر‌ها شاهد ارائه تصویری روشن از فضای زندگی معاصر هستیم.

سیدمحمدسادات اخوی با این مجموعه شعر باب تازه‌ای از شعر مهدوی را به روی خوانندگان گشوده است. بهره‌گیری از مضامین تازه، به خدمت‌گرفتن درست قافیه و ردیف‌های مشکل در شعرها، احیای قالب قصیده و مسمط در شعر‌های آیینی، گره زدن موضوع انتظار با موضوعات روز و احوال مردم این روزگار، اشاره غیرمستقیم به آیات و روایات مهدوی با زبانی ساده و همه فهم و... از جمله ویژگی‌های این کتاب است.

همچنین در این مجموعه با روایت خلوت‌گزینی و مناجات‌های شاعر با حضرت ولی عصر (عج) مواجهیم که موجب همراهی بیشتر مخاطب با موضوع انتظار می‌شود.

او در غزلی نوشته است:

خوب است و... خوش است روزگارم...

جز این همه غم، غمی ندارم!

روز، از همه دور و... کنج خانه...

شب، هالۀ ماه، می‌شمارم!

در بندِ رهایی‌ام اسیرم...

پَر دارم و... باز هم دچارم

از چشمِ زمانه، «تیره‌روز» م...

از تُهمتِ خلق، «برکنار» م

کوتاه نیامدم ازین راه...

هر جمعۀ صبر، بی» قرار» م

گفتند که: «صبر، چارۀ توست...»

عمری‌ست که چشم‌انتظارم

شایستۀ تو نشد دلِ من...

افسوس!... همیشه شرمسارم

با این همه صبر، آخِرِ کار...

سر بر قدمِ «تو» می‌گذارم

همچنین در شعر دیگر در توصیف حضرت حجت (عج) آورده است:

«قلبِ عالم» است اما، جای بی‌نشان دارد...

خوش به حال قلبی که... «صاحب‌الزمان» دارد

روزگارِ هجرانش، روزگار دشواری‌ست...

پشتِ دستِ تقدیرش، «داغِ امتحان» دارد

عاشقی که می‌خواهد در کنارِ او باشد...

آرزوی والایی ـ بیش از آب و نان ـ دارد

تا خدا، «خدا» باشد، سفرۀ زمان باز است

تا زمان، زمان باشد... سفره، «میزبان دارد»

آن که «منتظر مانده»، همتش خداداد است...

عاشقی چنین تنها، صبر بی‌کران دارد

پشت «آهِ» عُشاقش، خم شد از شکستن‌ها...

تیرِ استجابت هم «حسرتِ کمان» دارد

در غبارِ تردیدند «اهل ظاهر و تردید»

نیشِ سوزنِ اِنکار، قصدِ استخوان دارد

شعلۀ تلاطم‌ها دامنِ زمین را سوخت

خوش به حال آنی که سایۀ «امان» دارد

در تلاطمِ دریا، بی‌بلیت و گمنامم...

دل‌خوشم که کشتی‌بان، «قلبِ مهربان» دارد

او «عزیز مصر» است و... من، مسافر کنعان

مطمئنم او چشمی، سوی ناتوان، «دارد»

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار