آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۵۱۷۲۴

انتشار رمان‌هایی از رومن گاری و مارگریت دوراس

ترجمه رمان‌های «سر‌های استفانی» نوشته رومن گاری و «می‌گوید ویران کن» نوشته مارگریت دوراس منتشر شد.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «سر‌های استفانی» نوشته رومن گاری با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی در ۳۴۷ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه در انتشارات فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم منتشر شده است.

در یادداشت مترجم بر این کتاب آمده است: داستان انتشار «سر‌های استفانی» عجیب و غیرعادی است. در واقع غیر از این هم از رومن گاری انتظار نمی‌رود. گاری «سر‌های استفانی» را به انگلیسیِ آمریکایی و با نام مستعار شاتان بوگات نوشت، خودش آن را به فرانسوی ترجمه کرد، اما با نام مستعار یک مترجم زن، فرانسواز لووات. بعد تصمیم گرفت در لندن و با نام «پرواز مستقیم به سوی الله» منتشرش کند ولی آن را به نویسنده‌ای فرانسوی، رُنه دویل، نسبت دهد. به این ترتیب نسخه فرانسوی را که در اصل به انگلیسیِ آمریکایی نوشته بود، خودش دوباره به انگلیسیِ بریتانیایی ترجمه کرد. حتی زندگینامه دروغینی برای شاتان بوگات نوشت. به هر حال «سر‌های استفانی» منتشر شد و به موفقیت چشمگیری دست یافت. پس چرا رومن گاری به‌رغم موفقیت این رمان از نام خود استفاده نکرد، حال آنکه در «شب آرام خواهد بود» با تمام مجادله‌ها و دلنگرانی‌ها و عطش‌ها و عطوفت انسانی که دوست قدیمی‌اش فرانسوا بوندی به او تحمیل می‌کرد به چنین کاری تن داده بود؟ آیا گاری تصور می‌کرد که این رمان وزنِ دیگر آثارش را ندارد و دلش نمی‌خواست محافل ادبی او را متهم به نوشتن اثری در ژانری متفاوت با دیگر نوشته‌هایش کنند؟ بعید نیست که اگر نویسنده‌ای بخواهد ژانر جدیدی را امتحان کند به نام مستعار متوسل شود. این راهی است برای نویسنده‌ای مشهور که قلمش را در عرصه دیگری هم بیازماید، بی‌آنکه خدشه‌ای به شهرتش وارد شود، زیرا او از میزان استقبال از اثر جدیدش اطلاع ندارد؛ شیوه‌ای برای فاصله گرفتن از شخصیت خود و تماشای خود با نگاه بدیع یک غریبه. وانگهی، این کار می‌تواند استقبال طیف جدیدی از خوانندگان را نیز به همراه داشته باشد. به هر روی با انتشار «سر‌های استفانی» منتقدان آن را یک شاهکار در ژانر دشوار «تریلر» دانستند و به تمجید از نویسنده‌ای پرداختند که استادانه این شاهکار سیاسی را نوشته بود. اما معمای اصلی هنوز به قوت خود باقی بود: «شاتان بوگات کیست؟»

رومن گاری «سر‌های استفانی» را در سال ۱۹۷۴ منتشر کرد، سالی که اولین اثرش را با نام مستعار امیل آژار به بازار فرستاده بود. رومن کاتسف پیش از این هم از نام‌های مستعار استفاده کرده بود، از جمله همین رومن گاری. شاید می‌خواست بداند آیا نام او بر منتقدان و نقد‌ها تأثیر دارد یا نه. شاید می‌خواست بداند که پیش از انتشار اولین اثرش با نام امیل آژار، استفاده از نام مستعار چه نتیجه‌ای دارد. اما بدیهی است که این نام مستعار برای این نبود که هویت واقعی او را مخفی کند، چنانکه رد پای رومن گاری در کتاب دیده می‌شود.

رومن گاری با نام امیل آژار چند رمان نوشت و در سال ۱۹۷۵ برای «زندگی در پیش رو» برنده جایزه گنکور شد. جایزه‌ای که پیش از آن، در سال ۱۹۵۶، برای «ریشه‌های آسمان» گرفته بود. گاری در سال ۱۹۸۴ هم «مردی با کبوتر» را با نام فوسکو سینیبالدی منتشر کرد. فکر نوشتن «سر‌های استفانی» در سال ۱۹۷۱ به ذهن گاری خطور کرد، وقتی که داشت روی رمان «اروپا» کار می‌کرد و ناگهان تصمیم گرفت خودش را در ژانر جدیدی محک بزند. «سر‌های استفانی» سال ۱۹۷۳ متولد و یک سال بعد منتشر شد. اما راز بزرگ این رمان چندان در پرده نماند و روزنامه‌نگار‌ها فاش کردند که شاتان بوگات، نویسنده خبره «سر‌های استفانی»، کسی جز رومن گاری نیست. اینجا بود که خود گاری هم، شاید به ناچار، به سخن آمد و در پشت جلد کتاب نوشت: «چه خطایی است باور اینکه من برای «سر‌های استفانی» نام مستعار برگزیده‌ام، چون این رمان چیزی است که برخی به کنایه آن را «رمان جاسوسی» می‌نامند. من چنین کردم، زیرا گاهی احساس می‌کنم که باید هویتم را تغییر دهم و از خودم جدا شوم، حتی اگر شده به اندازه یک کتاب (..) امروز هویت واقعی‌ام را فاش می‌کنم، زیرا به هر حال برخی از منتقدان در راز این "تناسخ" رخنه کرده‌اند.»

«سر‌های استفانی» یک رمان پرماجرا و سیاسی سیاه است که به مسأله حاکمیت در یک کشور عربی خیالی در خاور نزدیک می‌پردازد، کشوری تحت نفوذ عوامل آمریکایی و انگلیسی و دلالان الان اسلحه. سرنگونی قدرت، کودتا، دسیسه‌چینی مأموران سیا، استفاده از رسانه‌ها برای فریب افکار عمومی، قتل‌های سیاسی و قاچاق سلاح از جمله موضوعاتی است که گاری در این رمان بدان پرداخته است. او که در نوشتن این قصه از تجربیات دیپلماتیک خود بهره فراوان برده است، به خوبی نشان می‌دهد که چگونه منافع آمریکا و انگلیس ایجاب می‌کند که کشور‌های خاور نزدیک دستخوش آشوب و ناآرامی همیشگی باشند، و در این راه جاسوسان وابسته به غرب از هیچ توطئه‌ای دریغ نمی‌کنند.

«سر‌های استفانی» داستان قدرت و پول و مرگ‌های خونبار است و یک زن، در منطقه‌ای که نامش با تنش گره خورده است.»

همچنین در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: رژیم حاکم بر سرزمینی خیالی در منطقه خلیج فارس سقوط کرده است و دولتی دموکراتیک زمام امور را در دست گرفته است. اوضاع داخلی کشور به‌هم‌ریخته و مواضع همسایگان نسبت به استقرار یک نظام دموکراتیک در خاور نزدیک متفاوت است. شاه ایران حامی سرسخت دولت انقلابی است، اما مقامات عربستان سعودی برای زیر سؤال بردن مشروعیت آن از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. در چنین شرایطی است که استفانی هیدریش، مشهورترین و پرطرفدارترین مانکن جهان، دعوت می‌شود تا چهره‌ای مدرن از نظام جدید به جهانیان بنمایاند. سفر استفانی به‌خوبی پیش می‌رود و او آماده می‌شود تا به پنت‌هاوسش در منهتن نیویورک بازگردد، اما در آخرین لحظه اتفاق هولناکی رخ می‌دهد که نه‌تنها جان استفانی بلکه حیات دموکراسی نوپا را نیز به خطر می‌اندازد.

همچنین رمان «می‌گوید ویران کن» نوشته مارگریت دوراس با ترجمه فریده زندیه در ۱۰۶ صفحه با شمارگان ۷۷۰ نسخه در نشر یادشده عرضه شده است. این کتاب پیش‌تر در سال ۱۳۶۸ در انتشارات به‌نگار منتشر شده است.

در توضیح مترجم بر این کتاب آمده است: توضیح زیر می‌خواهد در حد لزوم و امکان خواننده را با فکر و زبان مارگریت دوراس، خصوصاً در رمان حاضر آشنا کند. در آثار مارگریت دوراس باید به طور کلی خصوصیات زیر را شناخت و متناسب با این شناسایی آنها را خواند.

(۱) رویداد رمان واقعه یا وقایع خاصی نیستند که خواننده را صرفاً مجذوب کنند یا دلسرد سازند، یعنی او را گذرا تحت تأثیر قرار دهند. خواننده با هیچ اتفاقی روبه‌رو نمی‌شود که بی‌اراده در بستر آن بغلتد. درست به‌عکس، خواننده باید در تلاش فکری خود به روی دادن رویداد کمک کند و در واقع آن را ایجاد کند، یعنی راه یا راه‌هایی برای تحقق رویداد بیابد.

(۲) توصیف موقع و وضع رویداد غالباً ناروشن و در بسیاری موارد کاملاً مبهم است. خواننده باید به کوشش خود کشف کند که چه کسی در کجا فلان حرف را می‌زند، با چه کسی می‌زند، معنای حرف او چیست و چرا آن کس چنین حرفی می‌زند. شیوه‌ای که در ترجمه به سبب عدم امکانات زبان فارسی اتخاذ شده با مشخص ساختن نسبی اشخاص، جزئی از این مشکل دوم را اضطراراً حل می‌کند. اما بُعد معمایی رویداد از آغاز تا پایان به قوت خود باقی می‌ماند. کار خواننده این نیست که معمایی در این رویداد حل کند، بلکه اینکه معما را هر چه عمیق‌تر بفهمد. معما برای مارگریت دوراس ارتباط آدم‌ها است.

(۳) رویداد رمان را باید به عنوان پدیده چنان دید که هست و آن را چنان دید و فهمید که بتواند در جایی دیگر به صورتی دیگر رخ دهد.

(۴) اهمیت بیشتری که شیوۀ بیان، قرائن و توضیحات فرعی نسبت به اصل موضوع دارند ظاهری است، زیرا این شیوه بیان و قرائن و توضیحات فقط وسیله‌ای هستند که از طریقش خواننده به کنه رویداد، که ظاهر رویداد نیست، راه می‌یابد.

(۵) و آخر اینکه باید خوانده‌ها و فهمیده‌ها را پیوسته در ذهن بازخواند و باز فهمید و به این طریق ارتباطات گوناگون رویداد را در ترکیب امکانات مختلفش بازشناخت و بازگرفت. چنین رویدادی راوی ندارد. خواننده بدون هیچ گونه ملاک و مأخذی به‌تنهایی وارد رویدادی می‌شود که پیش از ورود او جاری است و پس از خروج او (یعنی پس از خاتمه کتاب) همچنان روی خواهد داد.

در نوشته پشت جلد کتاب می‌خوانیم: آدم‌های دوراسی فاجعه که به سراغشان می‌آید، حسِ عاشق شدنشان گل می‌کند. چندی فکر می‌کنیم عشقی صورت بسته است، اما عشق دوراسی محکوم است به فنا شدن و فنا زیستن. در «می‌گوید ویران کن»، آدم‌هایی هستند که همدیگر را می‌بینند، انگار صرفاً می‌بینند، صدای هم را می‌شنوند، انگار صرفاً می‌شنوند؛ و خیلی کند و عمیق عاشق می‌شوند و رنگ می‌بازند و محو می‌شوند. تاریخ شخصی زوال را روایت می‌کند مارگریت دوراس؛ زوالِ عشق، و زوالِ تن زوالِ شورمندانه خود.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار