
یک بام و دو هوای ترامپ در صد روز نخست؛ آمریکا در خاورمیانه به دنبال چیست؟
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو؛ استیون کوک در نشریه Foreign Policy مینویسد: «ترامپ دوره دوم خود را همچون شیر آغاز کرد، اما حالا بیشترشبیه بره است.» این توصیف، نشانهای از تغییر لحن رئیسجمهور آمریکاست؛ تغییری که تحلیلگران در پی بررسی تأثیر آن بر رویکرد واشینگتن در خاورمیانهاند. منطقهای که دیگر همانند گذشته در مرکز سیاست خارجی آمریکا قرار ندارد و بیشتر به صحنهای فرعی تبدیل شده است.
خاورمیانه؛ اولویت فرعی در سیاست خارجی ترامپ
سیاست ترامپ در خاورمیانه دارای جهتگیری مشخص و استراتژی منسجمی نیست. او بیشتر بر پروندههایی متمرکز شده که منافع مستقیم یا فوری برای واشینگتن دارند. در غزه، از سیاست کوچاندن اجباری یا داوطلبانه فلسطینیها حمایت کرده و همزمان از عملیات نظامی رژیم اسرائیل برای فشار بر حماس پشتیبانی میکند. درباره ایران، مواضع او ترکیبی از تهدید، مذاکره و فشار حداکثری است. در یمن، حملات علیه انصارالله را آغاز کرده تا امنیت کشتیرانی در دریای سرخ و حمایت از اسرائیل را تضمین کند. همزمان، به رژیم اسرائیل برای اقدام نظامی در لبنان چراغ سبز نشان داده است، در حالیکه فرستاده او در تلاش برای آتشبس با حزبالله است.
سیاستهای متناقض در خاورمیانه
آنچه سیاست ترامپ در خاورمیانه را پیچیده میکند، تضاد آشکار میان اهداف اعلامشده اوست. در حالیکه خواهان پایان جنگ غزه، دستیابی به توافق با ایران و گسترش عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل است، از اقداماتی حمایت میکند که عملاً این اهداف را تضعیف میکنند. این تناقض، در نبود یک استراتژی جامع، به سردرگمی شرکای منطقهای دامن میزند و پیشبینیپذیری رفتار آمریکا را دشوار میسازد.؟
ترامپ در سطح شعار، خواستار کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه است، اما در عمل، به مداخلاتی مانند حمله به یمن یا تشویق رژیم اسرائیل به عملیات در لبنان روی آورده است. این رفتار دوگانه، نتیجه رویکردی است که میان مداخلهجویی نظامی و انزواطلبی سیاسی در نوسان است و منطقه را در وضعیت بیثباتی نگه میدارد.
سیاست شخصمحور به جای دیپلماسی ساختاری
ترامپ بیش از آنکه به فرآیندهای دیپلماتیک پایبند باشد، به روابط شخصی با رهبران توجه دارد. او به جای نهادهای حرفهای و مشورت کارشناسان، بر تعاملات فردی تکیه میکند و تصمیمات خود را بر اساس ترجیحات شخصی – مانند علاقه به مذاکره با «رهبران مقتدر» یا میل به دریافت جایزه صلح نوبل – اتخاذ مینماید. نتیجه آن، سیاستی ناپایدار و واکنشی است که کمتر قابل پیشبینی و ارزیابی است.
شعار «اول آمریکا» هسته فکری ترامپ را شکل میدهد. اما اجرای آن در خاورمیانه، محدود به اعمال فشار، کاهش هزینههای خارجی، و نادیدهگرفتن متحدان سنتی است. او بر معاملهمحوری، استفاده از اهرمهای اقتصادی و تهدید نظامی تأکید دارد، بدون آنکه به دیپلماسی چندجانبه و همکاریهای طولانیمدت توجهی داشته باشد.
گسست از نظم جهانی لیبرال
سیاست خارجی ترامپ، بهویژه در خاورمیانه، نشانهای از گسست از ارزشهای لیبرال بینالمللی پس از جنگ سرد است. او به جای تعهد به اصول مشترک جهانی، به منافع ملی آنی توجه دارد. اقداماتی مانند حمایت از کوچاندن فلسطینیها یا تأیید عملیاتهای نظامی گسترده اسرائیل، با هنجارهای بینالمللی در تعارضاند و نشانهای از بازتعریف اتحادها بدون اجماع جهانی هستند.
ترامپ تحریمها، تعرفهها و محدودیتهای تجاری را نهتنها ابزار اقتصادی، بلکه سلاحهایی ژئوپلیتیکی میداند. در چارچوب رقابت با چین و دیگر قدرتهای بزرگ، حوزههایی مانند انرژی، فناوری و تجارت به میدان نبرد قدرتها تبدیل شدهاند، نه صرفاً عرصههای همکاری و بهرهوری.
در دولت ترامپ، معیار انتصاب افراد، وفاداری است نه تخصص. بسیاری از چهرههای بیتجربه و افراطی در جایگاههای کلیدی قرار گرفتهاند، که موجب تضعیف نهادهای حرفهای شده است. همچنین، مشورتهای کارشناسی نادیده گرفته میشود و تصمیمات مهم، گاه بر پایه درک نادرست از مفاهیم اقتصادی یا سیاسی اتخاذ میشوند.
چالشهای درونحزبی و سردرگمی منطقهای
درون حزب جمهوریخواه، شکافهایی درباره رویکرد نسبت به ایران، اسرائیل و روسیه وجود دارد. برخی از متحدان ترامپ خواستار مداخلات شدیدتر هستند، در حالیکه به نظر میرسد او افکار دیگری در سر دارد. این اختلافها به شکلگیری سیاستهایی متناقض و غیرمنسجم در منطقه منجر شدهاند. ترامپ به خوبی میداند در درگیری نظامی با ایران پیروز میدان نخواهد بود، از قدرت و نقوذی بر پوتین برخوردار نیست و اسرائیل، چهره منفور خود را در جهان به خوبی آشکار کرده است.