آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۷۶۳۷۰

خبرنگار و ایران‌شناس بلغاری: حمله اسرائیل به ایران نقض حقوق بین‌الملل و عملی متکبرانه است/صهیونیست‌ها و تداوم خشونت ساختاری در خاورمیانه

ولادیمیر میتف گفت: حمله اسرائیل به ایران نقض حقوق بین‌الملل و عملی متکبرانه است. این جنگ خاورمیانه را در وضعیتی با انرژی پایین، اعتماد پایین و تعامل متقابل اندک نگه می‌دارد. همچنین خشونت ساختاری را که مردم خاورمیانه مدت‌هاست متحمل آن شده‌اند، تداوم می‌بخشد.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو از روابط‌عمومی خانه کتاب و ادبیات ایران، پس از حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران و تشدید درگیری‌ها در خاورمیانه، ضرورت بررسی ابعاد فرهنگی این بحران در منطقه که گهواره کهن‌ترین تمدن‌هاست، بیش از پیش احساس می‌شود. در چنین وضعیتی شاید یکی از نخستین سوالات میان اهالی فرهنگ این باشد که ادبیات، رسانه و دیپلماسی فرهنگی در کاهش تنش‌ها در منطقه و مقابله با روایت‌هایی که بر خشونت و جنگ می‌افزایند، چه نقشی دارند؟ در گفت‌و‌گو با ولادیمیر میتف؛ خبرنگار و ایران‌شناس اهل بلغارستان به بحث درباره چالش‌های فرهنگی در شرایط جنگی و تاثیر آن بر مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی پرداخته‌ایم. این گفت‌و‌گو را در ادامه بخوانید:

تجاوز اسرائیل به خاک ایران چه آسیبی به فرهنگ و گفت‌و‌گو‌های فرهنگی وارد می‌کند؟

حمله اسرائیل به ایران نقض حقوق بین‌الملل و عملی متکبرانه است. برای رهبر سیاسی اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، حکم بازداشت توسط دادگاه کیفری بین‌المللی صادر شده است و او به‌جای آنکه از اقدامات خود در فلسطین، به‌ویژه در نوار غزه، شرمنده باشد، جنگ دیگری را آغاز کرده که منجر به تلفات انسانی و تخریب زیرساخت‌های غیر نظامی، مانند تأسیسات میدان گازی پارس جنوبی، شده است. شنیده‌ام که بسیاری از اسرائیلی‌ها به‌شدت با آنچه که او از نظر سیاسی نمایندگی می‌کند، مخالف‌اند و امیدوارم که در نهایت عدالت اجرا شود.

به‌عنوان یک روزنامه‌نگار و خبرنگار، معتقدم که باید واژه‌ها و نه سلاح‌ها در روابط بین مردم، در جامعه و در سطح بین‌المللی قدرت داشته باشند؛ بنابراین به قدرت دیپلماسی، فرهنگ و رسانه برای ایجاد ارتباط و پر کردن شکاف‌های میان مردم، کشور‌ها و مناطق باور دارم. به نظر می‌رسد در حال حاضر، گرایش‌های سیاسی مبتنی بر مسائل نظامی و امنیتی در حال تبدیل شدن به گرایش‌های مسلط هستند و با وسواس در پی سلطه‌اند، که این امر فرهنگ بی‌اعتمادی و خشونت را ایجاد می‌کند. در نتیجه، به‌جای آنکه تضمین‌کننده توسعه اجتماعی باشند، به مانعی برای دوستی و هم‌زیستی میان مردم تبدیل شده‌اند.

جنگ اسرائیل با ایران نیرو‌های مخالف گفت‌و‌گو، درک متقابل، همگرایی منطقه‌ای و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز را تقویت می‌کند. این جنگ خاورمیانه را در وضعیتی با انرژی پایین، اعتماد پایین و تعامل متقابل اندک نگه می‌دارد. همچنین خشونت ساختاری را که مردم خاورمیانه مدت‌هاست متحمل آن شده‌اند، تداوم می‌بخشد.

من که در اتحادیه اروپا زندگی می‌کنم، می‌بینم که چگونه نبودِ درگیری نظامی، محو مرز‌ها و وجود زیرساخت‌هایی برای همکاری بیشتر میان مردم، می‌تواند زندگی را به تلاشی جمعی تبدیل کند. من در مرز با رومانی زندگی می‌کنم، تنها یک ساعت با پایتخت آن، بخارست، فاصله دارم و به زبان رومانیایی صحبت می‌کنم. چنین شرایطی این امکان را برای من فراهم می‌کند که تجربیات متقابل و غنی‌کننده‌ای با رومانیایی‌ها و مردم دیگر کشور‌ها داشته باشم، چرا که عملاً در دو کشور و در دو فضای فرهنگی به‌طور هم‌زمان زندگی می‌کنم.

این تلاقی‌ها و غنا‌های متقابل با همسایگان به این دلیل ممکن شده است که سلطه‌طلبی در روابط بلغارستان–رومانی و در روابط منطقه‌ای کاهش یافته است، به لطف شرایط اجتماعی‌ای که به ما اجازه می‌دهد بر زندگی صلح‌آمیز و همکاری تمرکز کنیم. جدا از کشتار غیرنظامیان بی‌گناه و تخریب زیرساخت‌های مدنی، بزرگ‌ترین آسیبی که حملات اسرائیل به ایران وارد می‌کند، تقویت عنصر سلطه‌طلبانه در روابط خاورمیانه است.

من از تمایل نخبگان ایرانی برای رسیدن به توافق با نیرو‌های بین‌المللی، کاهش تحریم‌ها و استفاده از منابع طبیعی، اقتصادی و فکری غنی ایران برای رفاه مردمش، آگاه هستم و به پایداری، بلوغ و خرد استوای مردم ایران ایمان دارم و معتقدم که همین ویژگی‌هاست که بقای آنان را در طول تاریخ تضمین کرده است. تاریخ اجتماعی ایران با غلبه بر چالش‌های بزرگ شناخته می‌شود. ایرانیان بی‌شک نقشی در آینده صلح‌آمیز خاورمیانه خواهند داشت.

آیا می‌توان از دریچه فرهنگ راهکار‌هایی عملیاتی برای پایان دادن به جنگ اتخاذ کرد؟

بگذارید ابتدا کمی درباره فعالیت خودم در این زمینه صحبت می‌کنم. من از سال ۲۰۲۰، وبلاگی را توسعه داده‌ام که متمرکز بر مسائل ایران، خاورمیانه و روابط آنها با منطقه من است. این وبلاگ «پل دوستی پارسی» نام دارد. بلافاصله پس از آغاز درگیری‌ها میان اسرائیل و ایران، یک کانال وایبر به زبان بلغاری برای وبلاگم ایجاد و در آن شروع به انتشار مقالات وبلاگ و لینک‌های مهم دیگری کردم که دیدگاه‌های ایرانی درباره تحولات جاری را ارائه می‌داد و نگاهی فراتر از پروپاگاندا به وضعیت پیچیده کنونی داشت. بسیار مهم است که رسانه‌هایی که درباره ایران یا خاورمیانه می‌نویسند، صرفاً به بازتولید روایت‌های هژمونیک موجود در منطقه نپردازند. آنها باید تلاش کنند با مردم عادی صحبت کنند و به آنها صدا بدهند.

بلغارستان و رومانی در چند دهه گذشته روابط سنتی با ایران داشته‌اند. با این حال، این روابط عمدتاً توسط دولت‌ها هدایت شده‌اند. توده‌های مردم در بلغارستان و رومانی در این روابط مشارکت نداشته‌اند و تنها نخبگان خاصی درگیر این ارتباطات بوده‌اند. از این‌رو، معتقدم که کشور‌ها و مناطق ما نیازمند پروژه‌های رسانه‌ای فرامرزی هستند که بتوانند این فاصله را پر کرده و از منافع هژمونیک موجود در جوامع ما عبور کنند. باید تلاشی صورت گیرد برای درک جوامع ما به شکلی جامع، با در نظر گرفتن تمام پیچیدگی‌ها و هویت پویای آنها. بسیاری از مردم چیزی کوچک درباره کشوری دیگر می‌آموزند یا متوجه می‌شوند و در ادامه فکر می‌کنند این دانسته، همه چیز را درباره آن کشور توضیح می‌دهد. من آگاهم که وقتی کسی واقعاً کشوری یا منطقه‌ای را می‌فهمد، تفکرش پیچیده است و می‌داند که با واقعیتی پیچیده و چندوجهی مواجه است که نمی‌توان آن را به برچسب‌ها تقلیل داد. راه رسیدن به صلح فعال، ضدیت با هژمونی‌سازی است. ما باید یاد بگیریم که سلطه را چگونه از یاد ببریم.

در کشور شما، مردم چگونه می‌توانند مخالفت خود را با این جنگ که ممکن است آسیب‌های فرهنگی جبران‌ناپذیری در سراسر خاورمیانه وارد کند، ابراز کنند؟

به‌طور سنتی، جامعه بلغارستان نسبت به ایرانیان نگرشی مثبت داشته است که این نگرش به دوران سوسیالیسم و حتی پیش از آن باز می‌گردد. با این حال، در بستر جنگ کنونی، روایت‌های ضدایرانی بر شبکه‌های تلویزیونی خصوصی ملی بلغارستان ـ که تأثیرگذارترین رسانه‌ها هستند ـ غلبه یافته‌اند. برخی رسانه‌ها نظراتی را منتشر کرده‌اند که بر اساس منابع نامشخص ادعا می‌کنند ایران تنها دو هفته با دستیابی به سلاح هسته‌ای فاصله داشته و دیگر اظهاراتی که با هدف شیطانی جلوه دادن ایران هماهنگ هستند.

با این وجود، صدا‌هایی نیز شنیده می‌شود که یادآور می‌شوند حملات اسرائیل به ایران طبق قوانین بین‌المللی غیرقانونی هستند. فعالان طرفدار فلسطین در بلغارستان نیز از رویکرد جنگ‌طلبانه نتانیاهو انتقاد کرده‌اند. با این حال، در حال حاضر من از هیچ کمپینی در جامعه بلغارستان که همبستگی با ایرانیان آسیب‌دیده از حملات هوایی اسرائیل را نشان دهد، اطلاعی ندارم. رسانه‌های ما به شدت به گزارش‌های اسرائیلی متکی هستند.

متأسفانه، مخالفت با جنگ با ایران و روند انسان‌زدایی از ایرانیان در کشور و منطقه من مدت‌هاست که به اندازه کافی مشهود یا تأثیرگذار نبوده است. به گمان من، مخالفت با این جنگ و آسیبی که به میراث فرهنگی، فرهنگ به‌طور کلی، و اعتماد و دوستی میان ملت‌ها وارد می‌کند، هنوز در مراحل ابتدایی خود قرار دارد. با این حال معتقدم بسیاری از بلغار‌ها نسبت به روایت‌های هژمونیک رسانه‌ها، چه موافق چه مخالف کشور‌های خاص، با دیده تردید می‌نگرند. در سطحی عمیق‌تر، بلغارستان کشوری است که جامعه‌اش با نوعی میانه‌روی و سنجش‌گری شناخته می‌شود، فارغ از درگیری‌های بین‌المللی‌ای که با آنها مواجه است.

به نظر شما، این‌گونه تنش‌ها چه تأثیری بر درک فرهنگ ایرانی در کشور‌های دیگر دارد؟ و آیا ادبیات و هنر می‌توانند در برابر ماشین جنگ و تبلیغات ایستادگی کرده و روایتی جایگزین از ملت‌ها ارائه دهند؟

از نظر من، یکی از منابع مهم و اثرگذار ادبیات ایران درباره جنگ و شیوه مواجهه ایرانیان با آن، رمان «سووشون» نوشته سیمین دانشور است. این رمان که در جنوب ایران در دوران اشغال بریتانیا در دهه ۱۹۴۰ روایت می‌شود، درگیری میان مردم محلی و نیرو‌های اشغالگر را به تصویر می‌کشد. نویسنده میان دو دسته از افراد، چه در میان جامعه ایرانی و چه خارجی در شیراز، تمایز قائل می‌شود: افرادی مترقی که برای مقابله با اشغال همکاری می‌کنند، و افرادی واپس‌گرا که به تداوم اشغال کمک می‌کنند. به این ترتیب، خوانندگان درمی‌یابند که ایرانیان توانایی تمایز میان نیرو‌های پیشرفت، تغییر و رشد را در برابر نیرو‌های رکود، خشونت و بن‌بست دارند.

با این حال، نثر معاصر ایران در بلغارستان چندان شناخته شده نیست، چه پیش از انقلاب اسلامی ایران و چه پس از آن. بلغار‌ها بیشتر با سینمای ایران آشنایی دارند که این امر مدیون جشنواره‌های فیلم خاورمیانه و پلتفرم‌های پخش آنلاین است. شعر کلاسیک فارسی نیز به زبان بلغاری ترجمه شده است، اما وقتی صحبت از ترجمه نثر معاصر ایران می‌شود، بیشتر با آثار تعداد محدودی از نویسندگان فمینیست ایرانی آشنایی داریم و نه بیشتر.

من معتقدم اگر بلغار‌ها بیشتر در معرض فرهنگ ایرانی قرار بگیرند، می‌توانند شباهت‌هایی میان روند توسعه اجتماعی خود و ایران بیابند. با این وجود، حتی اگر این اتفاق در آینده بیفتد، به نظر من، این تغییر پس از دوره‌ای از تجربه‌اندوزی و تحول در نگرش نسبت به هنر، فرهنگ و جامعه ایران خواهد آمد. متأسفانه، در بلغارستان هم باور‌هایی مبنی بر افراطی‌گری ایرانیان وجود دارد. پیش از آن‌که بتوانیم به مرحله‌ای از تبادل آزاد و غنای متقابل با ایران برسیم، باید این انگ و بدنامی را از میان برداریم. این مستلزم تلاش افرادی متعهد از هر دو کشور است تا با کار فرهنگی گسترده، دلایل شکل‌گیری این بدبینی را بشناسند و موانعی را که بر سر راه بهبود روابط ایران و بلغارستان قرار دارد، شناسایی و برطرف کنند ـ با وجود این‌که در برخی لایه‌های اجتماعی، میل به این نزدیکی وجود دارد. ما باید بیشتر با یکدیگر تعامل کنیم، بیشتر ارتباط بگیریم، بیشتر سفر کنیم و فرهنگ یکدیگر را از نزدیک تجربه کنیم. به عبارت دیگر، ما واقعاً به پل‌های دوستی نیاز داریم.

گرچه امیدوارم که این امر ممکن شود، اما اذعان دارم که راه درازی در پیش داریم. هنوز نمی‌دانم چه کسی آغازگر این تغییر خواهد بود. بی‌تردید در این مسیر خطاها، ناامیدی‌ها، حساسیت‌ها و موانع دیگری نیز وجود خواهند داشت. نخبگان هر دو جامعه نیز باید مایل به مشارکت در این مسیر باشند. بدون مشارکت، هیچ تغییری رخ نخواهد داد.

در زمانه بحران مسئولیت نهاد‌های فرهنگی جهانی مانند یونسکو، بنیاد‌های فرهنگی مستقل یا شبکه‌های بین‌المللی ادبی چیست؟

من زمانی متوجه خواهم شد تغییری مثبت در روابط بلغارستان-ایران یا رومانی-ایران رخ داده است که بنیاد‌های فرهنگی مستقل یا شبکه‌هایی شکل بگیرند که میان کشور‌های ما و مناطق‌مان پل بزنند. این نشانه‌ای خواهد بود از اعتماد و پذیرش از سوی همه طرف‌ها. بسیاری ممکن است بگویند چنین چیزی ناممکن است و کشور‌های ما به‌طور سنتی با اسرائیل پیوند دارند و غیره. اما من معتقدم که همه‌چیز ممکن است، و در نهایت این ما، مردم و شهروندان هستیم که تصمیم می‌گیریم. ما می‌توانیم نیرو‌ها و منابع‌مان را متحد کنیم. می‌توانیم جامعه‌هایی تازه بنا کنیم. در یک جامعه دموکراتیک و در درون اتحادیه اروپا، باید جایگاهی برای ابتکار‌های فرهنگی، فراملی و مستقل وجود داشته باشد.

از نظر من، مانع اصلی نه پول است، نه قوانین، نه منافع امنیتی که گاه بهانه‌ای برای عدم وقوع امور عنوان می‌شوند. مانع اصلی، ذهنیت ماست. شیوه تفکر ماست. باید بفهمیم که مرز‌های افق‌های فکری‌مان یا توانایی‌هایمان، مرز‌هایی ذهنی‌اند، نه الزاماً واقعی. همین‌طور اگر عضوی از یک جامعه هستیم، مرز‌های آن جامعه نیز می‌توانند ذهنی باشند. باید بتوانیم نگاه و جهان‌بینی‌مان را نوسازی کنیم. باید آماده یادگیری چیز‌های تازه و تجربه افق‌های نو باشیم. جهان ما می‌تواند بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی باشد که تصور می‌کنیم، و توان ما برای رسیدن به آینده‌ای بهتر نیز بیش از آن چیزی است که اکنون گمان می‌کنیم، زیرا بسیاری از محدودیت‌های ما در اصل، ذهنی‌اند نه عینی. در این دوران دشوار می‌گویم که لحظات شکست، مانند این جنگ جاری، می‌توانند سرچشمه‌های بزرگی برای دگرگونی باشند.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار