آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۹۶۶۸۵
یادداشت:

حِرِمیسم جدید: الهیات سیاسی صهیونیسم و بحران فلسطین

رژیم صهیونیستی با استفاده از مفاهیم الهیاتی و ایدئولوژیک، اقدامات خود در غزه را توجیه می‌کند. این تحلیل بر اساس نظریه کارل اشمیت، ریشه‌های این اقدامات را در تاریخ و الهیات یهودی بررسی می‌کند.
حِرِمیسم جدید: الهیات سیاسی صهیونیسم و بحران فلسطین

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری دانشجو، مبین خشتیی دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دانشجو قرار داد نوشت: در ماه‌های اخیر مسئله‌ی غزه و بحران‎ آن توجه زیادی را به‌خود جلب کرده است. هجوم ارتش صهیونیستی به‌منطقه‌ی مذکور، مسئله‌ی بحران انسانی را بیش از پیش در کانون توجه قرار داده است. چرا اسرائیل و ارتش آن چنین بی‌رحمانه غزه را به‌خاک و خون می‌کشد؟ چرا این رژیم سعی دارد نسل ملتی را در سرزمین خودشان از بین ببرد؟ دلیل اصرار رژیم صهیونیستی بر بیرون راندن مردم غزه و تبعید آنان به‌جایی دور از خانه‌هایشان چیست؟ و هزاران سوال مشابهی که اذهان کسانی را که بدون غرض‌ورزی بحران غزه را دنبال می‌کنند، درگیر می‌کند.

 

کارل اشمیت، حقوقدان و نظریه‌پرداز سیاسی آلمانی، در کتاب مهم خود الهیات سیاسی، ادعا می‌کند که تمام مفاهیم مدرن، صورت‌های سکولارشده‌ی مفاهیم الهیاتی هستند. بر اساس نظریه‌ی او مدرنیته صورتی استحاله‌یافته از نظام الهیاتی پیشامدرن است که در آن هر آنچه پایه در امر مقدس داشت، با حفظ کارکرد و ساختارش، پایه‌ای زمینی و ناسوتی به‌خود گرفته می‌گیرد. حال اگر بخواهیم عملکرد رژیم اسرائیل را از آغاز اعلام تشکیل آن در سال ۱۹۴۷ تا اکنون، اشغال سرزمین‌های فلسطینی و بحران کنونی غزه را بر پایه‌ی نظریه‌ی سکولاریزاسیون اشمیت تحلیل کنیم شاید بتوانیم ریشه‌های الهیاتی اعمال رژیم صهنویستی را واکاوی کنیم.

 

سرزمینی که اکنون با نام فلسطین شناخته می‌شود، در دوران باستان نام‌های متفاوتی داشته است؛ در این میان دو نام که قدمت بیشتری دارند کنعان و فلسطیا هستند. بنا بر روایتی که در سِفر پیدایش کتاب تورات وجود دارد، این سرزمین از طرف یَهُوَه، نام خداوند در متون یهودی، به‌ابنای ابراهیم (ع) اعطا شده، منتهی تحقق این وعده تا دوره‌ی رهبری یوشع، جانشین موسی (ع)، به‌تعویق افتاده است. بر اساس ادعای متون یهودی یهوه سرزمین موعود را پس از خروج از مصر و آوارگی چهل ساله‌ی بنی‌اسرائیل به‌آن‌ها واگذار کرد. ولی این واگذاری بدون دردسر و درگیری نبود. اولین نزاع بنی‌اسرائیل پس از گذار از رود اردن و ورود به‌سرزمین موعود، فتح شهر اریحا بود. این شهر پس از بازگشت جاسوسانی که از طرف یوشع به‌آن‌جا فرستاده شده بودند، مورد هجوم، غارت و قتل عام قوم قرار گرفت. این نوع از فتح در سنت یهودی حِرِم نام دارد. حرم نوعی جنگ مقدس است که به‌دستور یهوه واقع می‌شود؛ قوم موظف است در آن احدی از اهالی سرزمین مورد هجوم قرار گرفته را زنده نگه ندارد و تمامی غنایم به‌دست آمده را نیز به‌مَقدَس یهوه تقدیم نماید (یوشع ۶: ۱۶-۱۹). در کتاب یوشع، اعمال خشونت با پذیرش مشروعیت آن واجب شمرده می‌شود. در نتیجه نابودی تمام ساکنان اریحا، حتی زنان و کودکان آن، نشانه‌ی وفاداری به‌عهد الهی است. در مواردی که بنی‌اسرائیل از فرمان یهوه به‌شکل کامل اطاعت کرده‌اند، سرزمین مورد نظر به‌راحتی تسلیم دستان آنها گشته و در مواردی که حتی یک نفر کوچکترین تخطی‌ای از فرمان مذکور کرده‌است، فرد مورد نظر و بعضاً کل قوم دچار عقوبتی سخت گشته‌اند. در طول کتاب نبیئیم، که دومین بخش کتاب مقدس عبری است، اکثر سرزمین‌های اسرائیل باستانی مشابه با همین روند فتح شده‌اند. حال باید دید روند شکل‌گیری اسرائیل مدرن تا چه حد با این الگوی الهیاتی و حرم تطبیق دارد.

 

بر خلاف برخی تصورات، رژیم صهیونیستی یک شبه از بطن سرزمین فلسطین برنخاست. در زمان‌های اولیه‌ی شکل‌گیری جنبش صهیونیسم، رهبران آن از جمله تئودور هرتزل بیشتر به‌دنبال یافتن سرزمینی برای تجمع یهودیان سراسر جهان و تشکیل دولت یهودی بودند؛ اولین پیشنهاد‌ها برای تشکیل دولت مذکور، سرزمین‌هایی در عراق، آرژانتین و آفریقای مرکزی بود که هیچ‌کدام مورد موافقت قرار نگرفت. این عدم موافقت را می‌توان در دو وجه تحلیل کرد. نخست عدم رضایت دولت‌های قدرتمند غربی در جهت حفظ منافع شخصی‌شان در غرب آسیا و دوم هدف مستتر رهبران صهیونیست در بازگشت به‌سرزمین اجدادی خود. با وجود این که انتخاب سرزمین فلسطین برای تشکیل دولت یهودی تابع باور‌های الهیاتی رهبران صهیونیست نبود؛ زیرا بسیاری از این افراد نگاهی دینی به‌مسئله‌ی یهود نداشتند؛ ولی باید این را در نظر گرفت که صهیونیسم مجبور بود دولت یهودی را بر پایه‌ی برخی اسطوره‌های قومی و سرزمینی مفصل‌بندی کند.

 

در نظریه‌ی اشمیت، که ما آن را چارچوبی برای تحلیل کارکرد رژیم صهیونیستی قرار داده‌ایم، این باور‌های اشخاص نیست که اهمیت دارد، بلکه مستحیل شدن آن باور‌ها در صورت‌بندی مدرنیستی و سکولار است که ساختار را شکل داده و آن را اداره می‌کند. رژیم صهیونیستی با تلفیق سیاست و الهیات سیاسی، خود را در جایگاه کشف یک حقیقت نهایی منطبق بر دو باور قوم برگزیده و سرزمین موعود قرار می‌دهد و از این طریق دیگر ساکنان سرزمین متعلق به‌خود را، مانند اهالی اریحا، محکوم به‌فنا می‌کند.

 

این رژیم توانست با سازمان‌دهی بسیار دقیق یهودیانی که از جای‌جای جهان به‌سمت فلسطین مهاجرت کردند و تشکیل سازمان‌های شبه‌نظامی مانند هاگانا، به‌شیوه‌ی مدرن ولی با همان الگوی الهیاتی، فلسطین را اشغال کند. از اولین روز‌های اعلام موجودیت این رژیم، سازمان‌های نظامی و شبه‌نظامی آن تا جایی که توانسته‌اند مردم محلی فلسطین را بالاجبار وادار به‌مهاجرت، یا بهتر است بگوییم نفی بلد، کرده‌اند و در زمان‌هایی که سیاست‌های اعمال فشار جواب مقتضی را نداده است، دست به‌کشتار جمعی ساکنان زده‌اند. این اقدامات رژیم صهیونیستی را می‌توان تحت عنوان حِرِمیسمِ نو (New Heremism) مفهوم‌بندی کرد. این حرمیسم جدید اکنون به‌شدیدترین شکل ممکن در غزه قابل مشاهده است. اگر برای یوشع فتح کنعان ماموریتی الهی بود، برای سیاست‌مداران و نظامیان صهیونیست فتح غزه، کرانه‌ی باختری و قسمت‌هایی از سوریه و لبنان ادامه‌ی همان ماموریت در یک صورت‌بندی مدرن است. میزان خشونت اعمال شده در حرمیسم جدید بسته به‌ملاحضات جهانی در مواقعی شدت و ضعف داشته ولی این شدت و ضعف دلیلی برای عدم انطباق آن با الگوی الهیاتی جنگ مقدس برای فتح سرزمین موعود نمی‌باشد.

 

طرح اشغال نهایی غزه، که اخیراً در کابینه‌ی نتانیاهو تصویب شد، حد اعلای ایدئولوژی‌ای است که ناظر بر یک‌پارچه‌سازی سرزمین موعود برای قوم یهود است. این رژیم تا زمانی که مجبور نشود و ضمناً تا زمانی که حامیان ذی‌نفوذی در سیاست خارجی و اقتصادی دولت‌های مثل ایالات متحده دارد، تن به‌هیچ گونه عقب‌نشینی‌ای از خواسته‌های حداکثری خود، که متکی بر سنت یهودی هستند، نخواهد داد. تمامیت‌خواهی این رژیم را نیز می‌توان در الگوی الهیاتی قوم برگزیده ریشه‌یابی کرد. یهودیان سرزمین کنعان را وعده‌ی عهدی می‌دانند که به‌واسطه‌ی ابراهیم (ع) و ابنای او و نهایتاً موسی (ع) با یهوه بسته‌اند؛ آنان در محقق کردن این وعده کوچکترین تردیدی به‌خود راه نمی‌دهند.

 

یکی دیگر از مواردی که رژیم صهیونیستی با جدیت آن را دنبال می‌کند، تسلط کامل بر بیت‌المقدس و اعلام رسمی آن به‌عنوان پایتخت دفاکتوی این رژیم است. این شهر که همواره جنبه‌ی قدسانی خود را برای یهودیان حفظ کرده است، برای یهودیان سکولار و صهیونیست‌ها نیز، که نام خود را از کوه صهیون که معبد سلیمان بر روی آن واقع بود گرفته‌اند، اهمیت به‌سزایی دارد. بیت‌المقدس، یا به‌تعبیر عبری اورشلیم، نماد دوره‌ای است که بنی‌اسرائیل به‌رهبری داوود و سلیمان، در اوج شکوه و عظمت خود بودند. گویا تا زمانی که اورشلیم به‌صورت رسمی و حقیقی پایتخت اسرائیل شناخته نشود، اسرائیل به‌هدف نهایی خود نائل نگشته است. نظام سیاسی-اجتماعی اسرائیل در عین مدرن بودن تابع الهیات سیاسی یهودی نیز است. مدرنیته لزوماً شکل واحدی ندارد؛ به‌همان اندازه که نظام وست‌مینستر مدرن است، نازیسم و فاشیسم هم پدیده‌هایی مدرن بودند. شاید بازگشت به‌مطالعه‌ی الهیات سیاسی جوامعی که هر کدام از این نظام‌ها در آن شکل گرفته‌اند، قسمتی از مشکل ما را در شناخت صورت‌بندی‌‎های متنوع مدرنیته حل کند.

 

در اندیشه‌ی سیاسی اشمیت فرمان‌روای مدرن نمادی از حاکمیت الهی‌ای است که پا در زمین دارد. حاکم تصمیم‌گیرنده در وضعیت استثنایی اشمیت، همان یهوه‌ی زمینی شده‌ای است که فرمان به‌فتح و قلع و قمع اریحا می‌داد و هیچ کدام از بندگان او حق سرپیچی از خواست او را نداشتند. کابینه‌ی جنگی نتانیاهو امروز مسئله‌ی غزه را وضعیتی استثنایی برای اسرائیل می‌بیند که حاکم باید تصمیمی برای حل آن اتخاذ کند. الهیات سیاسی هر جامعه‌ای نقش مهمی در صورت‌بندی مدرن آن دارد. رژیم صهیونیستی نیز مستثنی از این امر نیست. الهیات سیاسی یهود بر مؤلفه‌هایی، چون حرم، قوم برگزیده و سرزمین موعود تکیه دارد. در دوران مدرن این مؤلفه‌ها در قالب کشتار جمعی، ملت یهود و سرزمین یهودی ظاهر می‌شوند.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار