به همان اندازهای که دشمن در کفرش پایدار است، ما هم باید در ایمانمان پایدار باشیم. همه شما، مرد و زن در قبال خون شهدا مسئولیت دارید. هر کسی که وظیفهاش را انجام ندهد، خائن به اسلام و شهداست.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ شهید بهروز مرادی جزء نفراتی بود که تا آخرین ساعات پیش از سقوط خرمشهر مقابل دشمن تا دندان مسلح غریبانه و با دستان خالی ایستادگی کردند و شاهد شهادت بسیاری از مدافعین خونین شهر در 45 روز مقاومت تاریخی این شهر بودند و تا آخرین لحظات محاصره در شهر مانده بود.
بعد از سقوط خرمشهر تمام فکر بهروز آزادی شهر بود، می گفت اگر بنا است که شهید بشوم، می خواهم بعد از فتح خرمشهر باشد.
در یکی از نوشته هایش این مطلب را یادآوری می کند که «هدف ما تنها آزادی خرمشهر نیست. ما با جهان اسلام کار داریم و هدفمان این است که دنیا را آزاد کنیم. هدف اصلی ما آزادی بیت المقدس است. اما مسئله این است که اگر ما نتوانیم شهر کوچکی مثل خرمشهر را آزاد کنیم چطور می خواهیم دیگر کشور های اسلامی را آزاد کنیم.»
بهروز دانشجوی رشته صنایع دستی دانشگاه هنر اصفهان بود و شاید همین اهل هنر بودنش از او یک شخصیت خاص آفریده بود. شخصیتی که به موارد کوچک هم توجه ویژه داشت. از او مقدار زیادی کتاب، نوشته، عکس و نقاشی باقی مانده است. اما بزرگترین هنرش، رسیدن به چیزی بود که سالها دنبالش گشت، تا آن را شناخت و انتخابش کرد.
دلش برای همه می تپید و دوست داشت به همه کمک کند. حتی به پرندگان کوچکی که در اثر خمپاره های دشمن از لانه شان آواره شده بودند. بعضی وقت ها یک جوجه گنجشک می آورد. می گفت: «یتیمه! فلان جا خمپاره خورده بود گنجشکه مونده بود بیرون!» بعضی وقت ها بزرگشان می کرد تا پرواز کنند یا یک آشیانه پیدا می کرد که جوجه داشته باشد و آنها آنها را می گذاشت آنجا.
شهید بهروز مرادی همان کسی است که بعد از آزادی خرمشهر تابلو معروف «به خرمشهر خوش آمدید، جمعیت 36 میلیون نفر» را نوشت و در ورودی شهر نصب کرد. وقتی گزارشگر تلویزیون از او پرسید «چرا 36 میلیون؟» بهروز جواب داد «مگر کل جمعیت الان ایران 36 میلیون نفر بیشتر است؟» او خرمشهر را متعلق به همه مردم ایران می دانست.
دنیای بهروز، دنیایی است که روز دهم مهر ماهش رزمندگان با دست خالی تانک های دشمن را میان کشتارگاه و راه آهن تکه پاره کردند و بعد در حالی که دشمن پا به فرار بود به جای تعقیبشان، روی سنگفرش داغ خیابان با آبی که از زره پوش دشمن به غنیمت گرفته بودند، وضو گرفتند و به نماز ایستادند، چرا که آنان برای نماز جنگیدند.
وقتی تقدیرنامه برایش آوردند، با بغض گفت این لیاقت بهروز نیست. این متعلق به همه پابرهنه هاییست که این جا آمدند و... او صحبت می کرد و بچه ها اشک می ریختند.
او به خرمشهر فکر می کرد، به آزادی خرمشهر، به این که اگر شهر آزاد شد و مردم به شهر برگشتند چه خواهند کرد. او از این دغدغه اش برای مردم خرمشهر می نویسد:
«وقتی مردم به این شهر باز می گردند، با خانه ای خراب روبه رو خواهند شد. اگر بخواهند بنالند از این که خانه ندارند و هرچه داشته اند از بین رفته است، بگویند حکومت این کار را کرده است، امام این کار را کرده، این نهایت ناشی گری است.
آری شهر ما خراب شد، اما جوان های ما آباد شدند. باید تمام آنهایی که وارد شهر می شوند، بدانند که شهر آن شهری نیست که آن را رها کردند و رفتند. خون ده ها نفر از بهترین جوان های این دیار در کوچه پس کوچه های این شهر جاری شده است. همه جای این شهر بوی خون می دهد، خون جوانان شجاع و دلیر ما! مادران، فرزندان خردسال خود را طوری پرورش بدهند که بچه ها در دوران نوجوانی و جوانی الگویشان بچه های قهرمانی باشد که 35 روز تنها و با دستان خالی جلو لشکر دشمن ایستادگی نمودند.»
بهروز از درد و رنج هایش این گونه می نویسد: «گویی در این انقلاب تنها مانده ایم. کسی نیست که بفهمد ما چه می گوییم. دوستانمان یکی یکی می روند و دیگران هم در انتظار... . می روند و می رویم، تا شاید آیندگان را راه گشا باشیم. به هر کجا که می رویم غریب هستیم. همه با هم بیگانه شده اند و ما نیز از خود بی خودان را می مانیم. آنها از این که ما به راه جنگ کشیده شده ایم، برایمان دل می سوزانند. گویی ما به منجلاب فسادی افتاده ایم که برای نجات، نیاز به منجیانی آنچنانی داریم! ما هرچه در زندگی داشتیم به امان خدا رها کردیم، دنیا را گذاشتیم برای اهلش، برای آن ها که دوست دارند مثل حیوان باشند، بدون این که تعهدی در قبال دیگران احساس بکنند».
شهید مرادی ساعاتی پیش از شهادتش در مسجد جوادالائمه (ع) شهر اهواز سخنرانی کرد. انگار می دانست که دیگر فاصله ای با شهادت ندارد، حرف های دلش را می گفت. بهروز از وظیفه ما می گوید. او می گوید:« به همان اندازه ای که دشمن در کفرش پایدار است، ما هم باید در ایمانمان پایدار باشیم. همه شما، مرد و زن در قبال خون شهدا مسئولیت دارید. هر کسی که وظیفه اش را انجام ندهد، خائن به اسلام و شهداست. همه شما در مقابل خدا مسسئولیت دارید، آن چه که می دانید را بازگو کنید. شما حق ندارید سکوت کنید. نباید بگذارید گذشت زمان باعث بشود که مردم همه چیز را فراموش کنند. نباید بگذارید فساد و بی حجابی رایج شود.»
بهروز مرادی سر انجام در چهارم خرداد 1367 در منطقه ی شلمچه به شهادت رسید و بعد از پدر و برادرش سومین شهید خانواده شان شد.