مهاجراني گفت سينماي آزاد؛ و اين شد كه سينماي ما به اينجا كشيده شد كه الان ميبينيم. من موافق سانسور صددرصد نيستم اما...
به گزارش خبرنگار فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»، از وقتي كه ستون «هنرمند هم نبايد سيب زميني باشد» را راه انداخته ايم؛ حرف هاي جديدي مي شنوم.
جديد اما يك دست! همه هنرمندان گله دارند؛ اما گله اهالي سينما آن هم از جنس بازيگران اصيل قديمي دهه60 شنيدني است.
اين جاست كه مي فهمم چرا اوضاع فرهنگي كشور ما اين طور شده؟! چرا مجيد مظفري اين قدر بايد دلش از دست آقايان فرهنگي امثال ضرغامي پر باشد و اينقدر پولش خورده شده باشد كه به فكر رفتن از ايران بيفتد!رفتني كه آن قدر با ترديد است كه به محض لحظه اي منتفي خواهد شد. رفتني كه تنها علتش برخي حضرات مسئولان هستند!
مگر وظيفه مسئولان فرهنگي ما جز حمايت از هنرمندان متعهد است؟اين همه سنگ اندازي و دل خوري به جايي رسيده كه بازيگري اعلام مي كند براي دادخواهي مي خواهم نزد رهبري بروم و تنها اميدم ايشان هستند!
اميدوارم نگاه صداو سيمايي ها و آقاي ضرغامي به اين مصاحبه بيافتد و توضيحي براي اين گفته ها داشته باشند ...
بخوانيد حرف هاي مجيد مظفري را ...
مي خواهم به سيم آخر بزنم و همه درد و دل هايم را طرح كنم/آقاي ضرغامي نمي گذارد ما كاركنيم
نزديك به 10 تا 12 سال است كه فيلم سينمايي بازي نكردهام و فكر مي كنم آخرين فيلم سينماييام سگ كشي بهرام بيضايي بود.
مدتي است به تلويزيون آمده ام اما متاسفانه ضرغامي جلوي بازي ما را گرفته. نه ميگذارد كار كنيم و نه با ما تسويه حساب مي كند و پولمان را ميدهد.
دفترمان را هم داريم ميبنديم و همه وسايل را كارتون كردهايم. همين الان اگر جلوي روي شما زنگ بزنم به دفتر ضرغامي ميگويند برو تسويه حساب كن اما بعد از اينكه ميرويم چند ماه ما را ميدوانند.
سيما فيلم هنوز با ما به خاطر بدهي كه داشته تسويه حساب نكرده و پولمان را نداده. ميخواهم به سيم آخر بزنم و همه درد و دلهايم را اينجا طرح كنم. ديگر نميگذارند ما كار كنيم...
برخي مردم درخيابان مي گويند ما شمارا دوست داريم/محبوبيت به راحتي به دست نمي آيد
وقتي انقلاب شد يك مدتي كار نكرديم تا ديدگاهها مشخص شود. ما آن زمان دنبال چه بوديم و الان برخي بازيگرها دنبال چه هستند؟!
الان وقتي به پارك ميروم و يك آقاي جوان مذهبي به همراه همسر و فرزندش من را ميبيند، به من ميگويند همسرم يا مثلاً مادرم بازي شما را بسيار دوست دارد، هدف از زدن اين مثال اين بود كه اين محبوبيت به اين سادگي به دست نميآيد.
ميخواهم بگوييم آوردن اسم امثال نسل من در خانوادهها باعث آرامش و محبوبيت است، اما آوردن اسم امثال گلزار باعث عدم امنيت ميشود. اگر دختر و پسر خانوادهاي اسم اينها را ميآورد خانواده احساس امنيت نميكند.
وقتي وارد سينما شدم و جوان بودم از امثال عزت الله انتظامي درس مي گرفتم
سينما به اين دليل به اين حال افتاد كه نسل من از سينما بيرون رفتند.
خاطرم است وقتي جوان بودم و وارد سينما شدم در كنار بزرگاني مثل عزت الله انتظامي، نصيري، خانم خروش، به بازي پرداختم. آنها تربيت اجتماعي و هنري داشتند و ما اين ويژگيها را از آنها كسب ميكرديم آنها به دنبال معروفيت نبودند بلكه به دنبال محبوبيت بودند. دنبال زرق و برق زندگي نبودند بلكه به دنبال خود زندگي بودند. ما همه اين ويژگيها را از آنها ياد گرفتيم اما در سينماي الان در كنار بازيگران جوان، ما كنار كشيده شدهايم و ديگر نيستيم كه از ما چيزي ياد بگيرند.
محتواهايي در سينماي الان ساخته مي شود كه محال ممكن بود زمان شاه ساخته شود
سينماي دهه 60 و دهه 70 را نگاه كنيد كه چه فيلمهايي بود و بعد با الان مقايسه كنيد. فيلمهاي آن زمان امثال ناخداكشتي، شيرسنگي، جنگ نفتكشها بود اما الان فيلمها اسمشان شده مامانجونم موتور ميخواهد و عناويني از اين دست. متاسفانه برخي محتواها الان در فيلم ساخته ميشود كه محال ممكن بود در زمان شاه ساخته شود.
اگر برخي سناريوهايي كه الان ساخته ميشود در زمان شاه سازمان فرهنگ و هنر ميبرديد ساخته نميشد كه هيچ پاره ميكردند و دور ميانداختند.
سناريوي غير اخلاقي كه در بعد از انقلاب ساخته شده/فيلمي كه آقاي سجادي ساخت و در آن به زن شوهردار بي احترامي شد
يك موضوع فيلمي كه بعد از انقلاب ساخته شده است را ميخواهم برايتان تعريف كنم كه ببينيد چه محتواهايي اجازه ساخت گرفته اند؛ شايعه شد راننده تاكسي در تهران يك خانم كه با همسرش دعوا كرده بود و بچهاش كه زيرباران بودند را به خانهاش ميبرد و به همسرش ميگويد اينها در باران مانده بودند من هم كه شب خانه نيستم صبح اين بنده خدا را با همسرش آشتي ميدهيم.
فردا صبح زن راننده تاكسي به آن خانم گفت بلند شو كه ما ميخواهيم تو و همسرت را آشتي بدهيم همسر من هم كه ديشب خانه نبوده خستهاست و ميخواهد بياييد منزل استراحت كند.
يك دفعه آن خانمي كه زيرباران بوده ميگويد من زن همين راننده تاكسي هستم خلاصه دعوا ميشود زن خانه ميگويد من زنش هستم و زن زيرباران مانده ميگويد من زنش هستم.
خلاصه كار به دادگاه ميكشد از بچهاي كه زيرباران بوده آزمايش DNA ميگيرند مشخص ميشود بچه مال اين آقا نيست و اصلاً آزمايش نشان مي دهد كه اين آقا اصلا بچه دار نمي شود.
راننده تاكسي ميگويد اگر من اصلاً بچه دار نمي شوم پس بچههاي خودم كه از همسرم هستند چه؟ بعد مشخص مي شود كه همسرش ميخواسته زندگي اش را حفظ كند اما به خاطر علاقه به پسرخالهاش با او بوده است.
متاسفانه اين سناريو ساخته شده است فيلمي كه آقاي سجادي ساخته و فريبرز عربنيا در آن بازي كرده است. در زمان شاه محال ممكن بود همچين فيلمي اجازه ساخت بگيرد. محال ممكن بود به زن شوهردار توهين شود، يك خط قرمزهايي وجود داشت...
تهيه كننده در سينما وجود ندارد اين ها سرمايه گذار هستند
بعضي جاها مانند مقوله ورزش كه در آن پول وجود دارد يك سري آدم وارد ميشوند و چون خيلي تخصص ندارند اما صرفاً قدرت مالي دارند سكان را دست ميگيرند و آنهايي كه قدرت مالي ندارند نميتوانند در برابر آنها مقابله كنند در فضاي سينما هم همينطور ما الان چند تهيهكننده داريم؟
سينماي ما احتياج به تفكر دارد/سرمايه گذار صرفا مي خواهد براي فروش فيلم با جوان ها فيلم بسازد
متاسفانه ما در سينماي ايران تهيه كننده نداريم اين افرادي كه اين عنوان را گرفتهاند سرمايهگذار هستند، سرمايهگذار هم برايش فرقي نميكند كه سكه بگيرد يا دلار بخرد يا فيلم بسازد. سرمايهگذار دنبال سود زودبازده است و به سناريو و آينده سينما فكر نميكند. مثلاً ميگويد فلان فيلم خوب چقدر فروش ميكند برويم و شبيه آن بسازيم.
سينما احتياج به تفكر دارد متاسفانه آدمهاي متفكر سينماي ما كنار رفته اند، سرمايهگذار نميگويد كه براي جوانها مي خواهد فيلم بسازد بلكه ميگويد با جوانها ميخواهم فيلم بسازم. وقتي صرفاً هدف اين باشد كه در فيلم جوانها بازي كنند تفكر فيلم داراي سطح فرهنگي پاييني ميشود.
بچه هايي كه دانشجوي هنر هستند بيكارند/برخي به عنوان سوپر استار در سينما حضور دارند
من مخالف بازيكردن جوانها نيستم اما اگر مثل دهه قبل فيلم ساخته مي شد من مظفري در فيلم بودم اما حرف اصلي و محتواي اصيل فيلم از دهن كسي مثل انتظامي بيرون ميآمد با اين شكل هم تفكر فيلم بالا ميرود و هم براي تماشاگر قابل باور ميشود.
اما متاسفانه فيلمهاي الان شده فيلمهاي با جوانها، سطح فيلمها پايين آمده و همه فيلمها تكراري شده. بچههايي كه به حق دانشجويي هنر هستند بيكارند اما يك سري با عنوان سوپر استار در سينما حضور دارند.
مقصر سينماي الان ايران تفكر مهاجراني است/در دهه 60هر سناريو تصويب نمي شد
اشكال در سينماي ما مديريت است اگر وزارت ارشاد مديريتي داشته باشد كه سناريوهاي مشابه را تصويب نكند اين مشكلات پيش نميآيد پس وزارت ارشاد اين وسط چه كاره است.؟
متاسفانه شروع اين جريان در زمان مهاجراني اتفاق افتاد، مهاجراني گفت: سينماي آزاد و سينماي ما به اينجا كشيده شد كه الان ميبينيم. من موافق سانسور صددرصد نيستم اما خط قرمزهايي بايد به عنوان سانسور وجود داشته باشد مثل فيلمهاي دهه 60، هيچ اشكالي هم نداشت.
بايد بگرديم كجاي كار گيركردهايم؟ دهه 60 در كارهاي سينمايي افرادي مثل فارابي و بهشتي وجود داشتند كه بسيار مسلط و موشكاف بودند، راهنمايي مي كردند و هر سناريويي را تصويب نميكردند.
هر چيزي جلوي دوربين نميرفت و به بچههاي سينمايي كمك ميكردند اما الان نگاه كنيد چه بر سر سينما آمده است؟
چرا جشنواره شهرستان هارا ازبين برده اند؟
جشنواره شهرستانها را از بين بردند در يك برهه زماني 60 و 70 كارگردان و تهيه كننده در اين جشنواره شركت ميكردند و تعاملهاي خوبي برقرار ميشد، لباسها ديده ميشد، لوكشينها ديده ميشد، زبانها مورد توجه قرار ميگرفت.
اگر در سال 100 فيلم ساخته ميشد 20 تاي آن در تهران بود بقيه آن در شهرستان ساخته ميشد. اما الان ديگر فيلمهاي امثال شيرسنگي نميبينيم. تهيه كننده ميگويد براي چه بروم به شهرستان، همينجا در تهران يك فيلمي در كوچه پس كوچهها ميسازم.
وظيفه مديريتي وزارت ارشاد اينجاست كه مثلاً اعلام كند 20 الي 30 درصد به فيلمهايي كه خارج از تهران ساخته ميشود كمك ميكنم.
فيلم هاي الان ما شده فيلم هايي با بازي هاي شبيه هندي ها؛ اسم آمريكايي و سناريويي كه معلوم نيست كجايي است؟!
به نويسندهها كمك كند و بازار جهاني براي سينما پيدا كند. الان اگر طرز فيلمبرداريها را ببنيم بسيار نزول پيدا كرده. تازگيها ياد گرفتهاند دوربين عكاسي ميگذارند روي سه پايه و فيلمبرداري ميكنند.
چند روز پيش رفتم پاي فيلمبرداري و ديدم ديگر آن دوربينها و آدمهاي پشت صحنه خبري نيست، دوربيني روي سه پايه قرار داده شده بود و با آن فيلمبرداري ميشد، سه پايه هم اينقدر لقلق ميخورد كه فيلمبردار با ترس دكمه را فشار ميداد.
الان محتواي فيلمها را اگر نگاه كنيد متاسفانه بازيگران شبيه بازيگران هندي بازي مي كنند اسم قصه آمريكايي است مثل گربه روي شيرواني داغ، محتواي قصه هم معلوم نيست كجايي است.
در شان من است كه بروم در اين فيلمها بازي كنم؟ كسي كه 40 سال است در كار بازيگري است؟اصلاً ديگر نسل ما بلد نيستند اينطوري كه اينها ديالوگ ميگويند بازي كنند ...
خانه سينما در اين چند سال سراغي از من نگرفته/وقتي همسرم فوت كرد حتي تسليت خشك و خالي به من نداد
من با خانه سينما مشكل داشتم در اين 11 و 12 سال كه من سينما را كنار گذاشتم يك بار من را صدا نكردند، بگويند حالت چطور است، خانه سينما موظف است مني كه 12 سال در سينما نيستم صدا كند و بگويد چه مسالهاي برايت پيش آمده است. متاسفانه همه به فكر خودشان بودند، رئيس و روساي كه خودشان به خودشان موبايل، خانه و ماشين ميدادند.
در جشنواره خانه سينما دنبال داور بودند و براي انتخاب داور دچار مشكل بودند حتي براي داوري هم به سراغ من نيامدند، چطور ممكن است فيلم بيضايي در جشنواره باشد اما بازيگر فيلم را فراموش كنند آنها همه چيز را براي خودشان ميخواستند.
پنج الي شش سال پيش همسر من فوت كرد خانه سينما يك آگهي نداد يك نفر از خانه سينما در ختم شركت نكرد دو بار در بيمارستان خوابيده بودم هيچ كس به سراغ من نيامد.
طيف حاكم بر خانه سينمارا بايد عوض كنند/وزير ارشاد رفراندوم بگذارد كه خانه سينما براي هنرمندان چه كرده؟
به نظر من خانه سينما با خانه ملت يكي است، اگر مجلس خانه ملت است اين ملت ما است كه آدمها را به عنوان هنرمند انتخاب ميكنند. بايد طور ديگري به خانه سينما نگاه كرد، خانه سينما بايد وجود داشته باشد اما طيف حاكم بر آن را بايد عوض كنند.
وزير ارشاد بيايد رفراندوم بگذارد و از هنرمندان بپرسد خانه سينما براي شما چه كرده است آن وقت ما ميگوييم براي ما هيچ كار نكرده است و تنها براي 10 و 12 نفر خودشان فايده داشته است.
خيلي از كارگردانهاي كه كارگردان نبودند از داخل خانه سينما شروع به كار كردند اگر خانه سينما نبود اصلاً كارگردان نميشدند خيلي از اينها به محض اينكه رئيس و معاون شدند يك دفعه كارگردان هم شدند. آدمهايي كه داخل خانه سينما بودند هركار كردند براي خودشان كردند.
از هر قشري كه ميخواهيد مثل فيلمبردارها، كارگردانها و ... راجع به خانه سينما بپرسيد همه همين حرفها را ميزنند.
رفتيم ضرغامي زير بال و پرمان را بگيرد با ما بد تا كرد/ضرغامي گفت: بريد شهرستان كار كنيد ما از شما حمايت ميكنيم
خانه سينما بايد حرف دل ما را بزند بايد به عنوان خانه اول بازيگر باشد بايد به من بگويد مجيد مظفري تو كه پنج الي شش سال است كه همسرت فوت كرده با يك دختر تنها با اجاره نشيني چه ميكني؟ كار هم كه نميكني.
ما رفتيم آقاي ضرغامي زير بال و پر ما را بگيرد با ما اين طور تا كرد ما فكر كرديم ضرغامي دست ما را ميگيرد هر چه سرمايه داشتيم گذاشتيم در دفتر كارمان. شديم تهيه كننده و كارگردان تا حرف ضرغامي زمين نماند در يك جلسهاي ضرغامي گفت: بريد شهرستان كاركنيد ما از شما حمايت ميكنيم.
صداو سيما هنوز 85 ميليون من را براي يك قرار داد نداده است! به غير از اين فيلم دستمزد كارگرداني، تهيه كنندگي و بازيگري من را هم ندادهاند.
من رفتم اروميه و مينودشت تله فيلم ساختم، خواهش ميكنم اين را با تيتر درشت بنويسيد در اروميه سريال قرارداد بستيم 13 قسمت، بودجهاي كه به ما دادند 117 ميليون تومان بود. فقط در اين سريال 180 ميليون از جيبم خرج كردم با همه بچههاي اروميه كاركردم برويد بازيهايشان را ببينيد.
فيلمبرداريها را مشاهده كنيد چقدر برايشان وقت گذاشتهام كه چه؟ قرار است زماني آقاي ضرغامي دست ما را بگيرد .85 ميليون تومان من را هنوز ندادهاند با من لج كردهاند كه چرا وقتي آنجا دارم قرارداد ميبندم چرا به برخي اطلاع ندادم و سرخود اين كار را كردم.
اينقدر بهانه آوردند كه فيلم را بهشان دادم و گفتم هركاري ميخواهيد بكنيد فقط پول من را بدهيد پيش خودشان فكر نكردند كه اين پول را از مردم گرفتهام و رفتهام فيلم ساختهام! به غير از اين فيلم دستمزد كارگرداني، تهيه كنندگي و بازيگري من را هم ندادهاند.
قردادي بسته ايم ميگويند به ما چه مسئول قبلي بسته!
فكر ميكردم ضرغامي اگر حرف ميزند پايش ميايستد، قرارداد دارم و آن را نشانتان خواهم داد. قرارداد ديگري بستهايم و من 20 ميليون تومان از جيب به نويسنده دادهام. يك مرتبه آقاي امور استانها ميگويد اين فيلم سنگين است ما نميتوانيم بسازيم ما قرارداد بستهايم گفت من نبستهام، مسئول قبلي بسته است.
تو را به خدا فكر كنيد آن زمان من 20 ميليون از جيبم به نويسنده داده بودم، كار اين افراد اينقدر سطح پايين است كه حتي رويم نميشود بروم ازشان شكايت كنم و گرنه قرارداد دارم.
سريالي در شبكه دو درحال ساخت است اجازه نمي دهند كار كنم
الان سريالي در شبكه 2 تصويب شده اما اجازه نميدهند من كار كنم، طبق يك قراردادي بايد به من 40 ميليون بدهند اما 13 ميليون دادهاند، دارند كاري ميكنند كه همه چيز را رها بكنم و بروم.
يكي از دوستانم به من گفت اين حرفهارا نزن چرا كه ممكن است جلوي آن كار شبكه دو را هم بگيرند اما براي من فرقي نمي كند چه اين حرفها را بزنم يا نه ضرغامي جلوي كار را خواهد گرفت.
كاري كه تصويب نشده بود به عنوان كار تصويبي به من انداختند
رضا سعيدي كه فوت كرده همسرش سناريست شده و سناريو مينويسد. خاطرم هست همسر ايشان يك سناريوي 14 قسمتي نوشته بود و تصويب شده بود اين كار در بندرعباس فيلمبرداري شود 300 ميليون تومان هم براي كار تصويب شده بود. بقيه هزينه سريال را هم قرار بود بانك تجارت بدهد ما را بردند دفتر آقاي تقدس و ايشان گفت: كاربندرعباس را مظفري قرار است بسازد به من گفت هر كمكي كه از دستم بربياييد برايتان انجام ميدهم.
9 ميليون از جيب دادم به خانم سعيدي به عنوان نويسنده، فكر ميكردم حرفهايي كه ميزنند درست است بعد رفتيم بندرعباس ديديم اصلاً كار تصويب نشده بود كار رد شده و اين پروژه را به عنوان كار تصويبي به من انداختهاند.
در بندرعباس ميگويند ما كار را تصويب كردهايم اما بعد معلوم ميشود چون من قبلاً در اروميه فيلم ساختهام و بعضيها اطلاع نداشتند آقاي ضرغامي ناراحت شده و با ما اين كار را كردند.
من اگر دارم اين حرفها را ميزنم به خاطر اين است كه زندگيام سوخته/هر وقت زنگ زدم به آقاي بخشي، رئيس دفتر ضرغامي ميگويد باشد، پولتان را ميدهيم؛ اما هنوز نداده اند
متاسفانه وضع خيلي بد است من رويم نميشود خيلي از حرفها را بزنم چون آدم با حجب و حيايي هستم. من اگر دارم اين حرفها را ميزنم به خاطر اين است كه زندگيام سوخته فقط به اين فكر ميكنم كه اگر يك روز ضرغامي را ببينم به او چه خواهم گفت. تمام زندگي من رفته، يك كدامشان نيامدند بگويند ماجرا چيست.
خودشان گفتند اگر برويد شهرستان كار كنيد ما حمايت ميكنيم، ما هم آمديم هر چه نقدينگي داشتيم گذاشتيم وسط كار و در دفترمان از كارگردانهاي خوبي استفاده كرديم از امثال يدالله صمدي و مهدي مقدم، در بهمن سال 89 ما سه سريال پيش توليد كرديم و ماه سوم 90 اين سريالها را يكي يكي تحويل داديم هنوز كه هنوز است سر اين سريالها با من تصفيه حساب نكردهاند هر وقت زنگ زدم به آقاي بخشي، رئيس دفتر ضرغامي هي ميگويد باشد، پولتان را ميدهيم.
شب عيد با پاي بخيه رفتم مشهد كه پول قرض بگيرم تا بدهي هاي فيلم هاي ساخته شده ام را بدهم/به نورچشمي هايشان ميلياردي پول مي دهند
چندرغاز پول را اينقدر خرد خرد دادند كه اصلاً نفهميديم چه شد، خاطرم هست شب عيد بود از سيما فيلم طلبكار بودم هركاري كردم پول را به ما ندادند رفتم دفتر ضرغامي گفت برويد تصفيه حساب كنيد اما بعد از پيگيري ديديم اين حرفها الكي است از يك طرف ميگويند تصفيه حساب كن و از طرف ديگر پول را نميدهند.
شب عيد با بخيهاي كه به پا داشتم رفتم مشهد پيش يكي از دوستانم، 50 ميليون قرض گرفتم و آمدم بدهكاري فيلمهايي كه ساخته بودم به همراه پول بيمارستان را پرداخت كردم.
اينها هم اصلاً اهميت ندادند كه اين پول را از كجا آوردهام، شبكه پنج 36 ميليون و 500 هزار تومان بايد به من پول ميداد رفتم پول را بگيرم ديدم چك 30 ميليون توماني نوشتهاند اينقدر اصرار كردم تا شش ميليون ديگر چك نوشتند، 500 هزار تومان نگه داشتند كه مثلاً ديگر نروم و برنگردم.
الان شبكه دو اينقدر خردخرد پول ما را داد كه اصلاً جاي گفتن ندارد اما متاسفانه بعضيها نورچشمي هستند و ميليارد ميليارد بهشون پول داده ميشود.
تنها اميد زندگي من دخترم هست وگرنه از ايران رفته بودم/سالي 120 هزار دلار كشورهاي خارجي بامن قرار داد مي بندند
انشاء الله چشم آقاي ضرغامي به اين مطالب بيفتد. من با اين اتفاقاتي كه افتاده است فقط به يك دليل اينجا مانده ام و گرنه ول كرده بودم و رفته بودم .فقط به خاطر دخترم هست و گرنه اين نوع زندگي را با اين آدمهايي كه اين بياخلاقيها را دارم رها كرده بودم.
الان از خارج از كشور به من پيشنهاد دادند سالي 120 هزار دلار به من ميدهند يعني حدوداً ماهي 10 ميليون تومان اگر بخواهند خانه و ماشين هم به من بدهند قرارداد با من ميبندند ماهي 100 هزار دلار اما بعضي موقعها فكر ميكنم براي چه بروم.
در ايران اگر موقعي دلم بگيرد ميآيم جاهاي اينچنيني و درد و دل ميكنم و حرف ميزنم اما اگر آنجا دلم گرفت كجا بروم.؟
محمدرضا فروتن از بازيگران نسل جديد است كه هم بازيگر است و هم اخلاق مدار
سرمايهگذارهاي ما در سينما يكي از تفريحاتشان اين است كه بازيگران سوپر استار را در ميهمانيهايشان ببرند و با افتخار به اقوامشان بگويند ما با اينها كار ميكنيم و مثلاً اين سوپراستارها رفيقهاي ما هستند انگار ديگر برايشان جذابيت ندارد با امثال و نسل مجيد مظفري كار كنند.
نجيبترين طيف هنري همين بچههاي سينما، تئاتر نسل ما هستند البته در نسل جديد هم امثال محمدرضا فروتن وجود دارد كه هم بازيگر هستند و هم از لحاظ اخلاقي، اخلاقمدار.
دلم براي يك بازي خوب در سينما تنگ شده اما پيشنهادي نيست
خيلي وقت است كه دلم براي يك بازي خوب در سينما تنگ شده. اما انگار شتر در خواب بيند پنبه دانه، پيشنهادي نيست مگر در هر سال چند فيلم خوب ساخته ميشود يك الي دوتا.
هر ده سال هم يك فيلم خوب به تور من بخورد بايد خدا را شكر كنم، سريالها خيلي تكراري شده آخرين سريال من تا صبح بود. ميدانم با انتشار اين حرفها اگر چند تله فيلم و سريال هم به من پيشنهاد ميشد ديگر اين اتفاق نميافتاد. من خيلي دلم پر است و خيلي گله دارم.
براي طرح دردو دل هايم نزد رهبري خواهم رفت/تنها اميد من رهبري است و تنها كسي كه ميدانم اگر برايشان حرف بزنم گوش ميكنند حضرت آقا هستند
دكتر ميرباقري، معاونت سينما به من پيشنهاد داد برو براي رهبري حرفهايت را تعريف كن. ميخواهم نزد رهبري بروم به من گفتند رهبري سريال تا صبح را ديده بودند و گويا خوششان آمده بود، به پيشنهاد ايشان اين سريال دوسال از تلويزيون پخش شد.
سريال ديگري ميخواستند بسازند با عنوان شب ميگذرد، كه به مناسبت دهه فجر بود، رهبري گفته بودند خوب است نقش را همان آقايي بازي كنند كه تا صبح را بازي كرده بود.
تنها اميد من رهبري است و تنها كسي كه ميدانم اگر برايشان حرف بزنم گوش ميكنند حضرت آقا هستند.
تحليل من از نام گذاري اسامي سال هايي كه رهبري مي نامند
متاسفانه برخي فكر ميكنند چون ما حرف نميزنيم نشاندهنده بياطلاعي ماست، رهبري اين همه بر روي اسم سال تاكيد ميكند، ميخواهم تحليلي براي اسم سالهاي كه ايشان طرح كرده بود ارائه دهم خاطرم هست يك زماني هنرمند و دانشجو و متفكر در دهانشان پنبه بود و نميتوانستند حرف بزنند.
آقا آن سال را به نام سال نهضت حسيني، ناميدند يعني حقگويي و حق طلبي، پنبهها از دهان درآمد متاسفانه پنبهها رفت در گوش مسئولين، سال بعد آقا فرمودند سال، سال پاسخگويي است و مسئولين مجبور شدند پنبهها را از گوششان دربياورند، سال بعدش آقا سال تعامل ناميدند يعني پنبهها كه درآمد حال برويد و با هم تعامل كنيد.
اين تحليل را گفتم براي اينكه بگوييم به خدا ما خيلي بهتر از برخي آدمها ميفهميم، برخي فكر ميكنند سكوت ما به خاطر عدم درك است.
بالاخره ما هم خدايي داريم آقاي ضرغامي دنيا اينجور نميماند؟!
در پايان حرفم ميخواهم بگويم بالاخره ما هم خدايي داريم آقاي ضرغامي دنيا اينجور نميماند من راجع به شما فكر ديگري ميكردم و ذهنيت ديگري داشتم.
شما خودتان گفتيد برويد در شهرستانها فيلم بسازيد، آقايي به نام بهنام در امور استانها سه سال كار من را تصويب نكرد اين چند تا فيلمي هم كه ساختهام دور از چشم اين افراد بوده است.
اين حرفها را كه منتشر كنيم ممكن است آقاي ضرغامي بگوييد كه به من لوح هنرمند داده است همان شب روي صحنه به من گفت: اگر آمديد تهران بيا دفتر كارت دارم.
در آن لوح دو تا ربع سكه گذاشته بودند و دادند به ما در حالي كه من اطلاع داشتم همان لوح را وقتي به اكبرعبدي دادند 40 سكه درون آن گذاشته بودند. اما چه شد كه براي من چند دانه ربع گذاشتند؟ نميدانم متاسفانه كارهاي چيپي ميكنند كه ادم رويش نميشود طرح بكند.
دوسال دفتر آقاي ضرغامي رفتم و به من وقت نداد/براي بهبود سينما بايد سناريست ها تشويق شوند و جشنواره شهرستان ها دوباره به كاربيفتد
بروم دفتر ضرغامي بگويم چه؟ چرا به من ربع داديد من از هيچ كس در دنيا دلخور نميشوم حتي از دشمنام چون بينياز هستم اين برخي مسئولين هستند كه فكر ميكنند ما نيازمنديم من اين حرفها را از روي بينيازي ميزنم. همين آقاي ضرغامي دوسال دفترش رفتم و به من وقت نداد.
سينمايي ايران بايد به دهه 60 برگردد، سناريستها تشويق شود دوربينها از تهران بيرون برود، جشنواره شهرستانها گذاشته شود چرا كه ما لباسها، گويشها و موسيقيهاي زيبايي داريم. اگر به اين نكات توجه شود سينمايي ما به قوت دهه 60 باز خواهد گشت.