کد خبر:۲۰۲۰۴۳
پاتوق دانشجويان انقلابي كجاست؟ - 8
ماجراي دختري كه همراه دوست پسرش دنبال كتاب شهيد زينالدين بود
پوشش خوبي نداشت. با دوست پسرش اومد تو مغازه و دنبال كتابي بود كه بهش ياد بده چه طوري ميتونه خاطره نويسي جنگ ياد بگيره...
به گزارش خبرنگار فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ شايد يكي از كارهاي شاق دنيا اين باشد كه مجبور باشي درست فرداي شب قدر با زبان روزه آن هم درست در وسط گرماي مرداد ماه راه گز كني و مسيرت را به سمت ميدان انقلاب كچ كني تا گزارش پاتوق اين هفته را آماده كني.
اگر ميدان انقلاب را به سمت سردر پنجاه تومني دانشگاه تهران حركت كني، بعد عبور از كلي كتاب فروشي هاي درسي و انتشارات مختلف، درست روبهروي كيوسك روزنامهفروشي كه به خاطر موقعيت جغرافيايياش فروش خوبي دارد ميرسي به پاتوق اين هفته ما يعني نشر صرير.
*كتاب فروشي كه «كوچه نقاش ها» مي خواند
پشت ويترين كتابفروشي ايستادهام و شروع كردم به نگاه كردن عنوان كتابها؛ «من مادر مصطفي، دا، پايي كه جا ماند، نورالدين، نگين سرخ و...»
به نظرم مي رسد شايد ويترين اين كتابفروشي كلكسيون كاملي است از همه تازهها و خوبهاي كتاب دفاع مقدس.
از در كشويي كتابفروشي كه وارد ميشوم كوچك بودن كتابفروشي نظرم را جلب ميكند، دور تا دور اين اتاق و كتابفروشي كوچك با قفسههاي چوبي چيده شده و همه فضاي قفسه ها از كتاب پر. انگار كه كتابفروش ميخواسته به خاطر كوچكي از همه فضا استفاده كند.
بعدترها در حين حرفهايم از كتابفروش راجع به كوچكي مغازه پرسيدم كه گفت: به نظرم مهم محتواست؛ چرا كه در همين فضاي كوچك ما كلي كتاب با محتواي خوب و مفاهيم دفاع مقدسي عرضه ميكنيم.
جلوتر كه رفتم متوجه شدم كتابفروش در حال خواندن رمان «كوچه نقاشها»ست. انگار كتابفروش در يك سال و نيمي كه از كتاب هاي خاطرات شهدا نگهداري ميكند، خيلي كتاب دفاع مقدسي خوانده، چيزي حدود 18 و 19 كتاب.
به قول خودش سعي ميكند همه كتابها را تا جايي كه ممكن است ورق بزند تا راجع به هر كدام اطلاعات جزئياي داشته باشدتا بتواند اين اطلاعات را در اختيار مشتري قرار دهد.
خودم را معرفي كردم و گپ و گفتمان را با كتاب فروش شروع كرديم.
*نشر صرير از كجا پا گرفته؟
نزديك 10 سال است كه انتشارات نشر صرير زير نظر بنياد حفظ آثار و نشر دفاع مقدس به راه افتاده. خيليها در سمتهاي مختلف به اين موسسه آمدهاند و رفتهاند، اما هنوز كه هنوز است همه ارگانها صرير را با عنوان يكي از مهم ترين مراكز فروش كتابهاي دفاع مقدسي به حساب ميآورند.
از بين همه آدمهايي كه در اين نشر كوچك سهمي دارند قرعه مسئوليت معاونت ادبيات فروشگاه صرير به نام سرهنگ رسولي منفرد افتاده، كسي كه كتابفروش در بين حرفهايش با عنوان «حاجي» ازش ياد ميكرد.
از آنجايي كه در همه استانها معاونت ادبيات بنياد شكل گرفته، اين انتشارات سعي ميكند با كمك فراخوانها و جشنوارههايي كه برگزار ميكند مثل جشنواره ادبي يوسف، كنگره سراسري شعر دفاع مقدس و ربع قرن كتاب دفاع مقدس؛ نويسنده هاي جوان و توانمند را شناسايي كند و حامي چاپ كتابهايي شود كه در اين جشنوارهها امتياز گرفتهاند.
*مهمترين كتاب فروشي هر شهر منبعي براي فروش محصولات صرير مي شود
نشر صرير فعلا يك كتافروشي بيشتر ندارد و آن هم در ميدان انقلاب شهر تهران است.
مسئولان اين انتشارات براي گسترش شبكههاي ارتباطي درصدد اند مهمترين كتابفروشي در هر شهرستان را شناسايي كنند و توسط آن محصولات اين نشر را به دست اهالي هر شهر برسانند.
از حرفهاي كتابفروش بر ميآمد كه انگار اين چند وقتي كه اينجا بوده همه تيپ از استاد و جانباز بگيريد تا نويسنده و كارگردان و حتي دختر بيحجابي كه همراه دوست پسرش دنبال كتاب دفاع مقدسي بودند، را ديده است.
*«لوطي و اتش» و «جنگ به روايت فرمانده» پرفروش هاي اين روزهاي صرير
خيلي از جوانهاي امروزي كه ظاهر مطلوبي هم نداشتند دنبال رمان دفاع مقدس و ناگفتههاي جنگ بودند، شايد به قول كتابفروش به خاطر همين هست كه كتاب «لوطي و آتش» داستان زندگي شهيد باقري و كتاب «جنگ به روايت فرمانده» خاطرات محسن رضايي از ناگفتههاي جنگ يكي از پرفروشهاي اين مغازه كوچك است.
*تو خيلي از كتابها اومده شهيدي از پاي سفره عقد بلند شده رفته جبهه چرا چون نميخواسته وابسته باشه
در بين حرف و گپ و گفتم با كتابفروش پرسيدم: چه فرقي ميكند آدم، كتابفروش شهدا باشد يا صاحب كتاب فروشي ديگري؟ هنوز سوالم تمام نشده بود انگار كه حرف هايي مدت ها بود سر گلويش سنگيني كرده؛ «اين شهدا خيلي چيزها به من ياد دادند، خيلي درس ها تو زندگيم ازشون ياد گرفتم. شهدا از جون و مال و زنشون براي ماها زدند. تو خيلي از كتابها اومده شهيدي از پاي سفره عقد بلند شده رفته جبهه چرا چون نميخواسته وابسته باشه و به خاطراين وابستگي از تكليفش جا بمونه. به نظر من شهداي ما امامزاده بودند، برونسي كسي بود كه شب عمليات راه رو گم ميكنه و با توسل به حضرت زهرا كارش رو پيش ميبره.»
*ماجراي 18 بار خواستگاري رفتن حاج همت
دغدغههاي كتابفروش برايم جالب بود، «بايد ناگفتههاي جنگ رو فيلم كنند، از ابراهيم همت فقط اتوبانش نباشه، ابراهيم همت شناسي كنند كسي كه در عين اينكه نماز اول وقتش ترك نميشد، براي رسيدن به همسرش 18 بار ميره خواستگاري و از فرمانده تيپ و لشكر تا بچههاي گردان همه رو واسطه ميكنه تا خانواده همسرش رو براي ازدواج راضي كنه.»
*دختري كه با دوست پسرش دنبال كتابي راجع به شهيد زين الدين بود
از كتاب فروش خواستم خاطره يا اتفاق جالبي كه در اين مدت در كتاب فروشي اتفاق افتاده برايم تعريف كند.
1- «خاطرم هست يه بار دانشجوي دست به قلمي كه از نظر مالي توانايي نداشت اومد توي مغازه و دنبال كتابي راجع به شهيد صياد مي گشت، كتاب رو كه معرفي كردم فهميدم مي خواد راجع به شهيد صياد كتاب بنويسه اما توان ماليش حتي در حد خريد يه كتاب هم نبود. همون موقع با حاجي هماهنگ كردم و 17 عنوان كتاب راجع به شهيد صياد بهش هديه دادم. خيلي وقتها شده توي كتابفروشي صرير كسي كتاب خريده و بقيه پولش رو نداشته اما دست خالي از كتابفروشي بيرون نرفته و باهاش خوب تا كرديم.»
*آقا كتاب آشپزي داريد؟
2- «يه بار يه چند تا خانم وارد مغازه شدند و ظاهر درست و حسابي نداشتند؛ تا اومدند تو از من پرسيدند: آقا كتاب آشپزي داريد؟با لحن خوبي بهشون گفتم اگه بالاي مغازه مارو نگاه كنيد زده مركز نشر آثار دفاع مقدس. اين جا كتاب آشپزي نداريم. يكي از دخترخانم ها جلو اومد و گفت: اگه راستش رو بخوايد مي خواستيم اذيتتون كنيم حالا اين جا چيزي داريد به دردما بخوره؟ بهش گفتم چه مدل كتابي بيشتر مي خونيد؟گفت: رمان، يه رمان دفاع مقدس بهش هديه دادم و از اون روز مشتري پرو پا قرص كتاب فروشي ما شد.»
3- يه بار ديگم تو ذهنمه كه يه خانمي كه پوشش خوبي نداشت با دوست پسرش اومد توي مغازه و دنبال كتابي بود كه بهش ياد بده چه طوري مي تونه خاطره نويسي جنگ يادبگيره. بين حرف هاش گفت: از شخصيت شهيد زين الدين خيلي خوشش اومده و مي خواد راجع به اين شهيد كتاب بنويسه.»
*چفيه و پلاك هديه نشر صرير به بچه هاي كوچيك
خاطرات كتاب فروش كه تمام شد فهميدم، اين كتابفروشي براي بچههاي كوچك هم برنامه دارد، سمت چپ قفسه را كه نگاه كني يكسري پلاك و چفيه و كتاب شعر جدا شده كه براي هديه به بچههاي كوچكتر در نظر گرفته شده، بچههايي كه با خانواده براي خريد به اين مغازه پا مي گذارند، گرفتن اين يادگاريها بهانه اي مي شود كه دوباره به اين مغازه سر بزنند.
انگار فيلمنامهنويسها و كارگردانها وقتي كارشان گير ميكند سري به مغازه صرير ميزنند، خيلي از سازمان ها اسناد و، اطلاعاتشان را در اختيار اين افراد قرار نميدهد، اما كتابفروش نشر صرير با همكاري همان حاجي معروفشان گره كار فيلمنامهنويسان را باز ميكند واين افراد را با مركز اسناد بنياد حفظ آثار مرتبط ميكند.
نشر صرير خيلي وقت پيش سايت فعالي داشته، پايگاه «شط» بزرگترين پايگاه ادبيات دفاع مقدس است كه با 3 هزار جلد كتاب قابل نمايش و پي دي اف متعلق به اين انتشارات بوده. اما مدتي است اين سايت مثل قبل فعال نيست و دوباره مسئولان اين نشر درصددند اين سايت را راهاندازي كنند.
گپ و گفتمان كه با كتاب فروش تمام شد، به رسم هميشگي اش يكي از پرفروش هاي صرير را به من هديه داد؛ «لوطي و آتش»
و من از لحظه خداحافظي تا رسيدن به ميدان انقلاب به حرف هاي كتاب فروش فكر مي كردم...
«كتاب فروش شهدا بودن با يه كتاب فروش معمولي خيلي فرق داره، اين شهدا خيلي چيزها به من ياد دادند، خيلي درس ها تو زندگيم ازشون ياد گرفتم. بايد ناگفتههاي جنگ رو فيلم كنند، از ابراهيم همت فقط اتوبانش نباشه، ابراهيم همت شناسي كنند كسي كه در عين اينكه نماز اول وقتش ترك نميشد، براي رسيدن به همسرش 18 بار ميره خواستگاري و از فرمانده تيپ و لشكر تا بچههاي گردان همه رو واسطه ميكنه تا خانواده همسرش رو براي ازدواج راضي كنه.»
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.