کد خبر:۲۰۷۷۰۹
به بهانه سالروز ولادت ضامن آهو؛
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند که از لبخند لبریزم ...
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو/نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم/ نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم ...
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ کمتر شاعری است که در رابطه با امام رضا (ع) شعر نگفته باشد.
چه شاعر آیینی باشد چه نباشد؛ امام رضا (ع) فرق می کند، علاقۀ اول و آخر ایرانی ها امام رضا (ع) و حرم آن بزرگوار است.
میدانند که به ضریح او وابسته اند. میدانند برکت امام رضا (ع) نگهدار و نگهبان جان و آبرویشان است. می دانند که ... همه می دانند. چه مذهبی باشند و چه نباشند.
همه به نوعی احساس دین می کنند. احساس دینی که از زبان شاعر، با کلمات شعر ادا می شود.
این اشعار گوشه ای از دریای علاقۀ مردم و به خصوص شاعران نسبت به امام رضا(ع) است:
علی معلم:
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا زدامن مادر، به دام دانه بیفتد
ز نازکی ز ندامت، ز بیم صبح قیامت
بدان نشان که شنیدی، سری به شانه بیفتد
به کار آنکه برون از بهشت گشته عجب نیست
که در جهنم غربت، به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را، کمان ابروی ماهی
خدای را که مبادا، دل از نشانه بیفتد
دلم به کشتی کربت، به طوف لجه ی غربت
چو از کرانه ی تربت، به بیکرانه بیفتد
شوم چو ابر بهاران، ز جوش اشک چو باران
که دانه دانه برآید، که دانه دانه بیفتد
جهان دل است و تو جانی نه بلکه جان جهانی
همه سکندر و دارا، کزین فسانه بیفتند
خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد، از زبانه بیفتد
الا غریب خراسان، رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد
قیصر امین پور:
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پريشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگهای بيابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای اين باغ را میشناسی
هم تمام شهيدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را میشناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را میشناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
سید علی موسوی گرمارودی:
سلام می کنم و پیش می روم سویش
پِیِ نماز، به محراب هر دو ابرویش
هزار چشم ز آفاق آسمان تا خاک
به سوی اوست به سودای دیدن رویش
یکی ز منتظران ماه عالم آرا بود
که شرم داشت ز خورشید چهر دل جویش
ز عرشیان دگر بود جبرئیل امین
ستاده بود ز حرمت به روی زانویش
ز فرشیان زمین صد هزار دست امید
دراز گشت که شاید رسد به مشکویش
ز عرش و فرش به دل های پاک می نگرم
که گشته اند پریشان تاب گیسویش
ز شرم دست تهیّ و دل گنه کارم
ستاده ام به کناری چو گرگ در کویش
سلام می کنم و پیش میروم، آیا -
شود که ضامن این گرگ گردد آهویش؟
محمد مهدی سیار:
این آفتاب مشرقی بی کسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
لا تقربوا الصلوة... مخوان و به هم مزن
این مستی به هم زده نظم صفوف را
نقّاره ها به رقص کشند اهل زهد را
شاعر کند خیال تو هر فیلسوف را
می ترسم از صفای حرم با خبر شود
حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را
این واژه ها کم اند برای سرودنت
باید خودم دوباره بچینم حروف را
روح القدس! بیا نفسی شاعری کنیم
خورشید چشم های امام رئوف را
سید حمیدرضا برقعی:
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم:
که من یک شاعر درباریام مداح سلطانم
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.