نیت غربی ها درست بود ولی حال که کلیسا ویرانه شد، چه بنایی با چه مصالحی قرار است ساخته شود؟ آیا آن بنا می تواند تمام مشکلات و خواسته های انسان را برآورده سازد؟
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ حامد صفائي، در دوره رنسانس که همراه با نهضت فرهنگی و علمی و ... بود، دوباره اومانیسم (که به شکل ساده تری در دوران یونان باستان وجود داشت) جان تازه ای گرفت، البته الحادیتر از قبل. در واقع جنبش اومانیستی به معنای واقعی، در ایتالیا و در قرن 14 میلادی آغاز شد. فرانچسکو پتراک که به عنوان نخستین اومانیست آن زمان مورد تحسین قرار گرفته بود، هیچ وقت از کلیسای عصر خویش جدا نشد، هرچند از بعضی اعمال نادرست کلیسا انتقاد میکرد. البته در آن زمان که فلورانس به مرکز اومانیستها تبدیل شده بود، عدهای تلاش می کردند اومانیست ها را از مسیحیت جدا کنند؛ هرچند که عملی نشد.
اسکالیژر و کاربن محققانی که اومانیسم را در فرانسه در قرن 16 به بالاترین مرتبه خود رساندند
همچنین اسکالیژر و کاربن محققانی بودند که اومانیسم را در فرانسه در قرن 16 به بالاترین مرتبه خود رساندند. به طور کلی اومانیستهای اوایل رنسانس محققانی بودند که علاقه زیادی به علم و دانش داشتند. آنان تمایل داشتند آراء و عادات قرون وسطایی را رد کنند و در مقابل از آزادی انسان برای اینکه به نحوی مستقل و خودمختار برای زندگی خود در جهان برنامه ریزی کنند، دفاع کنند.
این جریان (اومانیسم) فکری که در درجه اول جنبه ادبی داشت، معنای خاصِّ جانشینی انسان را به جای خدا به همراه نداشت، بلکه یک نهضت فرهنگی - ادبی بود که هدفش، بررسی، احیاء و مراقبتِ زبان، ادبیات، هنر و فرهنگ دوران باستان بود تا بدین صورت سیطره اندیشه قرون وسطایی کلیسا را برهم بزند. این جریان ادبی به مرور زمان به اندیشه فلسفی تبدیل شد و مبناء ایدئولوژی قرون 19 و 20 در اروپا میشود. در قرن 18 بود که این موج به وجود آمد که انسان موجودی عاقل است و عقل او می تواند راهگشای او در همه زمینهها باشد.
عوامل متعدد روی آوردن و گرویدن اروپاییان به اومانیسم
البته عوامل متعددی در روی آوردن و گرویدن اروپاییان به اومانیسم وجود داشت. برای مثال پیشرفت های علمی که مطالب تازهای را در زمینههای مختلف ارائه داد و باعث شد با ادعاهای آیین تحریف شده مسیحیت ناسازگاری داشته باشد. تضاد و تعارضی که بین آرای کلیسا و مسیحیت با دادههای جدید علمی پیدا شد، منجر به رویگردانی از یکی و گرایش به دیگری شد. در این برخورد و نزاع، شکست با افکار و آیین تحریف شده مسیحیت و کلیسا بود.
عامل دیگری که گرایش به اومانیسم را سرعت بخشید، غیر انسانی شدن دین تحریف شده مسیحیت بود؛ بدین معنی که آموزه های تحریفی مسیحیت، انسان را در نهایت خوار و ذلیل میشمارد و جایی برای آراء و اندیشه های انسان قائل نمیشود.
علاوه بر این، حذف دین و جایگزین شدن خواسته ها و آمال انسانی، انگیزه ای را در انسانهای آن روزگار ایجاد میکرد که تمایل داشته باشند عاملی که مانع آزادی فکر آنان میشود، را از بین ببرند. با این اوضاع و احوال، اولین عکس العملی که در مقابل این وضعیت خاص در قرون وسطی شکل گرفت؛ انکار دین و اصالت دادن به اندیشه و خواسته های انسانی بود که با تعبیر جایگزین کردن انسان به جای خدا ظهور کرد.
جمود و خشکی غیر قابل تحمل الهیات مسیحی زمینهساز ....
در دورانی که الهیات مسیحی از جمود و خشکی غیر قابل تحملی برخوردار بود، زمینه ای به وجود آمد که افراد تلاش کنند خود را از بندهای تحمیلی کلیسا رها کنند. در چنین زمینهای بود که رنسانس و اندیشههای جدید همراه خود، مانند اومانیسم و ... به وجود آمد و انسان غربی خواست تا به کلی از آسمان ببُرد و تماماً به زمین بپیوندد. بدین صورت علم و فلسفه با تغییر 180 درجهای در اندیشه غرب قرار گرفت.
در این دوران دیگر انتظاری که از علم و فلسفه میرفت، این بود که به عالم مادی بپردازد؛ چون یا هستی در همین طبیعت مادی خلاصه می شود و یا اگر هم عالم دیگری وجود دارد، نقشی در زندگی انسان ندارد و یا نباید داشته باشد. این خود انسان است که باید با اتکا به استعداد ها و امکانات وجودی خود به امور اجتماعی بپردازد و اراده خود را حاکم بر جامعه بشری کند.
با چنین نگرشی، اومانیسم محور اخلاق را که مبتنی بر فرمان خدا بود، وجدان قرار داد و نظام ارزشی غرب را بر پایه این عامل متزلزل بنا نهاد. بدین ترتیب اخلاقی که بتواند معنویت را بین انسان ها تحقق بخشد جای خود را به اخلاقی داد که حاکمیت را به خودخواهی و خودپرستیها داده بود.
دموکراسی جايگزين تئوکراسی
در عالم سیاست هم اومانیسم، اراده و خواست انسان را جایگزین اوامر هدایتگر خداوندی داد. تئوکراسی جای خود را به دموکراسی داد. در اصل حکومت مردم بر مردم برای مردم اصالت پیدا کرد. به تعبیر آبراهام لینکلن؛ آنچه که اصالت دارد، تنها خواست و اراده انسان (در قالب دموکراسی و اکثریت ) است و هیچ معیاری از جمله معیارهای الهی نمیتواند در مقابل این خواست انسان معتبر شمرده شود.
در نظام سیاسی که مبتنی بر احکام الهی و مبتنی بر وحی است، آدمی به صرف اینکه اصالت با اوست، مجاز به انجام هر کاری و وضع قوانین به هر صورتی و شکلی نیست، بلکه او نیازمند کمک حجت ظاهر (امام) و باطن (عقل) است تا کمبودها را برطرف کند؛ ولی پل تحولاتی که در دوران رنسانس به وجود آمد، دین الهی جای خود را به مذهب نوین «انسانِ بریده از آسمان» داد. از این پس هر مکتب فلسفی، سیاسی، اقتصادی و... پا به عرصه وجود گذاشت، همگی مبنای خود را اومانیسم گذاشتند و براساس این مبنا نسخه تجویز میکردند.
تاثيرگذاري هگل در شدت بخشیدن به اندیشه اومانیسم
در قرن 18 اندیشمندان متعددی مانند هگل در شدت بخشیدن به اندیشه اومانیسم موثر بودند و آن را گسترش دادند. در این دوره تأثیر اندیشه اومانیستی بر افکار و آثار مردمان آن زمان کاملاً آشکار است. اعتقاد عمومی بر این بود که مسأله اساسی و محوریِ وجود آدمی، سر و سامان یافتنِ زندگی فردی و اجتماعی بر طبق موازین عقلی است و نه کشف اراده خداوند در مورد انسان.
گذر از مخالفت با اندیشه منسوخ و تحریف شده مسیحیت و رسيدن به ابطال کل دین
البته آنچه که در این تحولات فکری مذموم بود، این است که از مخالفت با اندیشه منسوخ و تحریف شده مسیحیت گذر کردند ولی به ابطال کل دین رسیدند؛ یعنی حکمی که باید بر آیین تحریف شده مسیحیت جاری میکردند به کلِ اندیشه های دینی تعمیم دادند.
در حرکت غربیها، انگیزه درست بود اما انگیخته غلط بود
در حرکت غربیها، انگیزه درست بود اما انگیخته غلط بود. آنجا تعلیمات کلیسا منحرف بود و مردم هم میبایست نجات پیدا کنند. نیت غربیها درست بود ولی حال که کلیسا ویرانه شد، چه بنایی با چه مصالحی قرار است ساخته شود؟ آیا آن بنا میتواند تمام مشکلات و خواستههای انسان را برآورده سازد؟
این در حالی است که آنان نسخه هایی که برای انسان تجویز می کردند، مطابق با فطرت انسان نبود. آنان برای اینکه ثابت کنند عقل انسان میتواند انسان را به خوشبختی برساند، با تمام مسائل مسیحیت به مخالفت برخاستند.
به هر حال باید گفت «اومانیسم» شاخصترین بخش از جنبش فکری و فرهنگی رنسانس بود و همچنین عامل مهمی در ایجاد رشتههای مختلف علوم ایفا کرد. دست آورد نهضت اومانیسم (انقلاب فرهنگی) این بود که طرفدارانش با تلاش و همتِ خاصی که داشتند، توانستند پایههای روشنفکری و اندیشه های علمی، اخلاقی و اجتماعی را بنیان بگذارند.
منابع:
1- نیم نگاهی به اومانیسم/ نوشته احمد بهشتی/ فصلنامه تخصصی کلام اسلامی/ سال دوازدهم و شماره 45
2- کتاب فرهنگ واژه ها (اومانیسم)/ نوشته عبدالرسول بیات/ موسسه اندیشه و فرهنگ دینی/ چاپ1381
3- بررسی ریشهها و خاستگاه اندیشه اومانیسم و پیامدهای آن/ نوشته بهزاد مرتضایی/ فصلنامه صباح/ سال پنجم شماره 18
4- انواع اومانیسم/ نوشته رابرت جانسون/ مترجم هدایت علوی تبار/ مجله فرهنگ، ویژه غرب شناسی/ بهار 87 شماره 65
5- اومانیسم چیست و اومانیست کیست؟/ ابراهیم شکورزاده/ مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد/ سال بیستم شماره سوم و سال 66
6- مدرنیته و اومانیسم/ علی ربانی گلپایگانی/ مجله تخصصی کلام اسلامی/ سال 12 و شماره 47