فیلمهایی که با یک دروغ بزرگ، بخش اعظم پیکره تولیدات این سینما را تحت عنوان سینمای ایران به اشغال خود درآوردهاند، مدعی و طلبکار نیز هستند که چرا امکانات بهتر در اختیارشان نیست تا بیشتر تفکرات بیمار خود را از کیسه بیت المال روی پرده ببرند.
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ معیار غریبی است که همچنان مدیران سینمای ما در هر دوره ای، قبولی کارنامه خود را با تعداد بیشتر تولید فیلم، شرکت در جشنواره ها و آمارهای کمی مختلف ارزیابی می کنند و ادعا هم کرده اند که خیلی بیش از آنکه ساخته شده، توانایی تولید در سینمای ایران داشته و دارند!
واقعا چه افتخاری دارد سالانه 100 یا 200 و یا حتی 300 فیلم در این سینما تولید شود ولی در همین کشور خودمان هم مخاطب نداشته باشد؟ این همان قضیه توجه داشتن به کمیت در مقابل کیفیت است و فاصله گرفتن از استاندارد.
در واقع در اینجا علاوه بر آن آسیب عدم وجود تفکر سینمایی در میان برخی فیلمسازان به آسیب دیگری هم می رسیم که نبود یک مدیریت تخصصی بر مجموعه سینمای ایران معنا می شود. به عبارت دیگر، نبود تفکر سینمایی در شکل و قواره مدیریتی (که عدم وجود یک راهبرد در نگاه مسئولان سینمایی معنا می دهد) باعث شده که کلیت این سینما نتواند از ظرفیت لازم علمی و عملی یک سینمای استاندارد برخوردار گردد.
حالا چه فرق می کند که این مدیریت غیراستاندارد و غیرتخصصی بر سینمای ایران، عنوان معاونت سینمایی داشته باشد یا سازمان سینمایی؟! به نظر شما مثلا اگر همین تفکر کمیتی و غیر متخصص و زیر خط استاندارد بر این وزارت حاکم باشد، بازهم شاهد تغییری ولو اندک خواهیم بود؟ قطعا پاسخ منفی است. مانند این است که مرتبا ظرف یک غذای فاقد هرگونه ویتامین ها و محتوی آن غذا اتفاق خواهد افتاد؟ یا در همین سینمای ایران اگر صدها و هزاران سالن مجلل ساخته شود ولی تولیدات آن همچنان نه نشانی از «سینما» داشته باشند و نه تعلقی به «ایران»، باز کسی آن سالن های مجلل را پر خواهد کرد؟! چرا که تماشاگر سینما برای دیدن فیلم خوب به سینما می رود و نه سالن شیک و مجلل که برای دیدن آن، به سراغ بناها و ساختمان های دیگر نیز می تواند برود!!!
واقعا مشکل سینمای ایران این نیست که مدیریت آن تحت عنوان معاونت سینمایی فعالیت می کند یا سازمان سینمایی و یا وزارت سینما !! آن است که مدیریتی که در طول حداقل 20 سال گذشته بر سینمای ایران حاکم بوده، به طور کلی تلقی روشنی از سینما نداشته، مقصد و مقصودی برای آن درنظر نگرفته و به عبارت دیگر طرح مشخصی برای ساختار نرم افزاری و سخت افزاری سینما ارائه نکرده است.
به هر حال باید این واقعیت را بپذیریم که در جامعه و دوران مدرن زندگی می کنیم که وسایل ارتباط جمعی مختلفی بر آن اثر گذارند. برای واگذار نکردن عرصه های فرهنگی و هنری جامعه به بیگانه باید در چنین میدانی حضور فعال داشته باشیم. برای این حضور فعال، سینما باید بتواند تبلور خاستگاه لایه های مختلف اجتماعی باشد تا مخاطبین هم واقعیات و اندازه و قواره های اجتماعی و فرهنگی شان را در آینه سینما ببینند و هم آرمان های اعتقادی و ملی شان را تا این سینما در یک پروسه استاندارد به سمت آینده پیش برود. در چنین جامعه ای باید روشن شود که چگونه سینمایی مقبول است؟ سال هاست که در سطح مدیریت سینمای کشور، متاسفانه برای این تعریف هم مشکل وجود دارد.
به عنوان مثال، سینمای غرب و هالیوود، از یک سو بازتاب ایدئولوژی و آرمان های شبه دینی بنیان گذاران آمریکا شد (اشراف یهود و کلنی پیورتن های فاتح آمریکا، ماموریت بازگشت حضرت مسیح با دو شرط کوچاندن قوم یهود به سرزمین فلسطین، برپایی کشور بزرک اسرائیل و همچنین به راه انداختن جنگ آخرالزمان را به عنوان ماموریت ایالات متحده فرض کرده بودند) و از سوی دیگر تبلور تفکرات سکولاریستی و اومانیستی (نتیجه تکاپوی فکری غرب پروتستان در طی حدود 4 قرن برای خارج ساختن ادیان توحیدی از زندگی بشر) به عنوان ستون فقرات اجتماعی لیبرال سرمایه داری یعنی جامعه آرمانی غرب صلیبی – صهیونی.
از همین رو تمامی سعی و کوشش نظریه پردازان و تئوری سازان هالیوود (به عنوان صنعت مکمل کارتل ها و تراست های اسلحه سازی) در طول این صد و اندی سال بر به تصویر کشیدن جذاب و تماشایی این اندیشه ها و تفکرات متمرکز شد و این استراتژی آرمانی و آینده نگر، همواره به عنوان چشم انداز و افق حرکتی جریان اصلی سینمای غرب، به حساب آمده است. این همان نوع سینمایی است که براساس آنالیز متفکران و اندیشه ورزان غرب برای جامعه جهانی امروز و البته جامعه امریکا و اروپا لازم شمرده شده است.
برای جامعه ایرانی و اسلامی ما نیز باید معلوم شود چه نوع سینمایی و بر اساس کدام اندیشه و تفکر و آرمان لازم به نظر می رسد. بعد از روشن شدن نوع سینمای مورد نیاز جامعه (به لحاظ نرم افزاری و محتوایی) و تبیین پشم انداز و راهبرد مربوط، همه ساز و کارهای حمایتی، اقتصادی، تولیدی و ... براساس آن تعریف می شود. اما وقتی تعریف اولیه از سینمای مورد نظر روشن نیست، تئوری های لازم ارائه نشده و استراتژی مطلوب با توجه به مختصات فرهنگی و اجتماعی و آرمانی جامعه طرح نگردیده، طبیعی است که همه تعریف دچار مشکل معنایی شوند. طبیعی است معیار فیلم مبتذل و غیر مبتذل یا فرهنگی و تجاری و یا فاخر و غیر فاخر در آن نامشخص و گم باشد. طبیعی است که طرح هرگونه برنامه مقطعی یا درازمدت برایش ناممکن شود.
به باور بسیاری از منتقدان و مخاطبان سینمای ایران، کلیت جهت گیری امروز این سینما، یک وجه خنثی و باری به هر جهت دارد. سینمای خنثی که اساسا کاری با تماشاگر و احساسات و اندیشه و اعتقادات وی ندارد و در نگاهی خوشبینانه مولد هیچ گونه جریانی در درون مخاطب خودش نیست. (اگر آن اثرات تخدیر کننده مورد نظر برخی روان شناسان و جامعه شناسان را در نظر نگیریم!) این جریان خنثی (به جز برخی استثنائات) تقریبا در همه مدل های سینمای ما به چشم می خورد: از فیلم های به اصطلاح هنری گرفته تا آثار دفاع مقدس تا نوع حادثه ای و خانوادگی و ژانر ملودرام و ... . ملودرام امروز سینمای ما نه تنها وجهی خاص از یک زاویه دید و نحوه ای از زندگی واقعی مردم این سرزمین را برای بیننده به نمایش نمی گذارد بلکه مدل های تکراری ارائه می دهد که با تلقی اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان از زندگی خودشان بسیار فاصله دارد.
در واقع این مدل ها، تقلیدی از برداشت های شبه روشنفکران از الگوهای آن سوی آب ها و یا بازتابی از زندگی این قشر کوچک و محدود است که متاسفانه اغلب رسانه ها را در تیول خود و یا تحت سیطره تفکر خود گرفته و نوعی دیکتاتوری اقلیت را بر رسانه های ما حاکم کرده اند.
الگوهایی از شخصیت های اجتماعی نمایش داده می شود که با آن چه در واقعیت و حتی بطور روزمره در کوچه و خیابان با آن مواجه ایم، تفاوت دارد. به قول یکی از سینماگران، جسارت که هیچ، کمتر می توان یک اتفاق واقعی را هم در آثار فیلمسازان مشاهده کرد که بتواند در درون خود با نگاه کاملا منطقی و واقع بینانه به بخش هایی از کاراکترهای اجتماعی بپردازد.
کاراکترهایی که امروز در جامعه اثرگذارند ولی در مدل های بیرونی خود در سینما و تلویزیون اساسا حتی به آنها نزدیک هم نمی شوند. مثلا در این سینما نشانی از قشر پرشور جوان دیده نمی شود که عرصه های علم و فناوری را درنوردیده و دنیا را در ابتکارات و خلاقیت ها خود حیران گذاشته تا آنجا که رشد علمی کشور را 11 برابر دیگر کشورهای پیشرفته کرده است.
در این سینما اثری از افتخارات و رنج ها و پیروزی های این ملت طی سی سال اخیر نیست. از تاریخ پرفراز و نشیب دور و نزدیکش نیز اثری نمی بینیم. از مرارت های خانواده های شهدا و ایثارگران، از ایستادگی و پایمردی 33 ساله در برابر تمامی دنیای کفر و شرک و الحاد، از سرداران پرافتخار دیروز و امروز، از هزاران قربانی و شهید کینه جویی های دشمن غدار توسط جنگ و ترور و بمب گذاری و ... همان شهیدانی که همه آنچه امروز این مملکت را در جهان سرافراز کرده، ناشی از فداکاری و پایداری آنهاست. بله از هیچ کدام این واقعیات و بسیاری دیگر از حقایق دینی و ملی مردم ایران در سینمایی که مدعی ایرانیت است اثری به چشم نخورده است.
ایثار هزاران خانواده ایثارگران و جانبازان قربانی نگاه دیکتاتورمنش عده ای معدود به اصطلاح روشنفکر می شود که به قول خود در اطرافشان جز خیانت نمی بینند! و مدیریت این سینما به این اندک اجازه می دهد تا از پول و سرمایه آن اکثریت ایثارگر، فیلم هایی بر پرده ببرند که هیچ نشانی از فرهنگ و باورها و اعتقادات آن ها ندارد. فیلم هایی که با یک دروغ بزرگ، بخش اعظم پیکره تولیدات این سینما را تحت عنوان «سینمای ایران» به اشغال خود درآورده و تازه مدعی و طلبکار نیز هست که چرا امکانات بهتر در اختیارشان نیست تا بیشتر تفکرات بیمار خود را از کیسه بیت المال روی پرده ببرند.
متاسفانه این یک تفکر در میان برخی مدیران سینمایی ما طی سال های اخیر وجود داشته و دارد و همین تفکر با توجیه رقابت در عرصه جهانی، سینمای ایران را به سمت تقلید دست چندم و نازل از آثار سینمای غرب سوق داد که البته حتی درصد کوچکی از تکنیک و کیفیت ساختاری فیلم های نامبرده را هم شامل نمی شد.
باید قبول کنیم که سینمای ایران باید واجد مزیت ها و ویژگی های فرهنگ و باورهای ما باشد یعنی اولا محتوای آن برپایه اندیشه های دینی و توحیدی شکل پذیرد (یعنی همان اندیشه هایی که مردم امروز در غرب، سرگردان و سرخورده از تفکرات اومانیستی و سکولاریستی سخت به دنبالش هستند)، ثانیا از ساختاری استاندارد برخوردار باشد.
این سینما (با ویژگی هایی که از آن گفته شد) در ابتدا و بدون هیچ گونه تردیدی می تواند علاوه بر جذب وسیع مخاطب داخلی (که واقعیت عینی جامعه و تاریخ سرزمین خود را در آنها می بیند)، بازار گسترده مخاطبان در کشورهای اسلامی و جهان سوم را از آن خود کند و در مرتبه بعدی، به رقیبی جدی برای تولیدات هالیوود در اروپا و آسیا تبدیل گردد.
چنانکه امروز تفکر و اندیشه اسلامی با وجود مخالفت نظام سلطه جهانی به شدت در حال فراگیر شدن به خصوص در اروپاست. سه سال پیش، نشریه گاردین با ارائه آمار مستندی نوشت که اسلام تا 20 سال آینده، مذهب اول اروپا خواهد شد. چنانچه چندی پیش در یکی از نشریات آمده بود که حتی گرایش سرخپوستان و بومیان مکزیک به اسلام باعث شگفتی مجامع دینی و اجتماعی در امریکا شده است!
با این گونه تولیدات است که می توانیم از زمین بازی جشنواره های خارجی برای سینمای ایران که سال هاست به وسیله آن، بخشی از سینمای ما را هدایت کرده و سمت و سو می دهند، خارج و میدان عمل خودمان را طراحی کنیم.
چرا نمی شود؟!
تردیدی نیست که ضعف اساسی سینمای ما در همه این دوران و معاونت های گوناگون سینمایی، پاسخ مغفول مانده این سوال است که بالاخره راهبرد سینمای ما چیست؟ چرا همان طور که دین و مذهب ما چشم انداز و افق روشن و مشخص دارد یا انقلاب و نظام اسلامی چشم انداز 20 ساله دارد، سینمای ما استراتژی و چشم انداز ندارد؟
بالاخره این سینما به کجا می خواهد برسد؟ آیا سینمای ما می خواهد به سیستم دیجیتال و دالبی برسد؟ آیا سینمای فاخر را در افق نگاه خود قرار داده است؟ آیا سینمای استاندارد مدنظر است؟ اعتقادات و باورهای اسلامی در این استراتژی چه نقشی دارند؟ جای آرمان های انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی (ره) در این راهبرد سینمایی کجاست؟
آیا هیچ وقت در طول 20 سال بعد از جنگ تعیین شد که این سینما به کجا می رود؟ آیا صرفا تعیین اولویت های کلی کافی است؟ متاسفانه همیشه نپرداختن به جزئیات و بسنده نمودن به تعاریف کلی، اساس برنامه های مدیران سینمایی را تشکیل داده است و بازهم متاسفانه در دفترچه سیاست های معاونت سینمایی فعلی هم راهبرد سینمای ایران به صورت یک سری اولویت ها نوشته شده که هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند. توجه بفرمایید بخشی از تعیین اولویت در تنها دفترچه ای که معاونت کنونی یا رئیس سازمان سینمایی ارائه نموده، به این صورت است:
1-مفاهیم دینی و قرآنی 2- عترت و اهل بیت 3- مهدویت 4-تحکیم خانواده 5- کودک و نوجوان 6-فرهنگ و تمدن ایران اسلامی و ...
این به چه معناست؟ آیا این اولویت ها با هم سازگارند؟ آیا فرضا برای ساختن یک شهر بدون توجه به هویت آن، می توان اولویت تعیین کرد؟ آن هم اولویت هایی که هیچ سنخیتی با هم ندارند. مانند اینکه اولویت نخست را در ساختن یک شهر مثلا هویت اسلامی بگذارید، اولویت دوم را رنگ سفید پلاک خانه ها! و اولویت سوم را ایجاد مراکز فرهنگی!! و اولویت چهارم را نصب باغچه در وسط اتوبان!!!
باید این حقیقت را باور کرد که راهبرد اعتقادی ما در ایران انتظار برای ظهور صاحب الزمان است و این تنها و تنها هدف و استراتژی هر مسلمان شیعه (که در فرهنگ سیاسی امروز جهان، ایران مرکز آن تلقی شده) به شمار می آید. انقلاب اسلامی نیز در همین جهت شکل گرفت و نظام جمهوری اسلامی نیز در همین راستا برپا شد. این همان انتظاری است که افضل عبادات به شمار آمده است و باید همه کارها و امورات در این جهت تنظیم شود.
چنانچه امروز در سینمای غرب به هیچ وجه از تصویر اعتقادات مذهبی و شبه مذهبی دریغ نمی شود و آنچه باورهای دینی یا شبه دینی صاحبان کمپانی های هالیوود است، با صراحت تمام در آثارشان نمایان است.
هانا راسین، نویسنده معروف واشنگتن پست، که کتابی درباره آثار اوانجلیست ها (مسیحیان صهیونیست) در هالیوود منتشر کرد در مقاله ای به تاریخ دسامبر 2005، در شماره 296 ماهنامه آتلانتیس به یکی از استودیوهای فعال این کارخانه به اصطلاح رویاسازی به نام ACT ONE اشاره نموده که توسط راهبه ای به نام باربارا نیکولاسی در اواخر دهه 90 تاسیس شد. این استودیو که در کنار مراکز تحقیقاتی و علمی و پژوهشی و دانشکده های اوانجلیستی فعال شد با همکاری گروه والدن مدیا و کمپانی دیزنی دست به تهیه و تولید یک سری آثار شبه مذهبی اوانجلیستی زد که نمونه اش مجموعه فیلم های «نارنیا» در سال های 2005 و 2008 بوو. ACT ONE بعدا از کمپانی های پشت پرده سریال LOST نیز به شمار آمد.
پس واقعا اگر ما هم اعتقاداتی برای خود متصور هستیم که براساس آن اعتقادات و باورهای دینی زندگی می کنیم، استراتژی سینمای ما نیز باید بر مبنای آرمان های همان اعتقادات و باورها شکل بگیرد. اگر ادعا داریم که مسلمان شیعه هستیم و در انتظار چشم انداز روشنی برای ظهور عدالت و منجی موعود روز و شب می گذرانیم، باید راهبرد سینمای ما نیز براساس مهدویت تنظیم شده باشد. باید تمامی سیاست های فرهنگی، هنری و سینمایی ما در این جهت تنظیم گردد و چنین راهبردی دیگر معاونت سینمایی یا سازمان سینمایی و یا وزارت سینما نمی شناسد. در یک دفتر کوچک ولی کارآمد و با یک ساختار جمع و جور نیز محقق می شود.
مسئولانی که در راس امور فرهنگی قرار دارند قطعا بسیار بیش از نگارنده به ظهور حضرت حجت اعتقاد دارند و انتظار آن را می کشند، اما این موضوع چرا در طرح و برنامه های فرهنگی و هنری و سینمایی اجرایی نمی شود؟ کافی است برای حس این ضرورت نگاهی به سینمای غرب داشته باشیم. ما که متاسفانه در بسیاری از مسائل مقلد غرب هستیم، لااقل این مورد را نیز از آنها تقلید کنیم!
بنگریم غرب برای اعتقادات آخرالزمانی و منجی گرایانه خود چگونه از هر وسیله ای بهره می گیرد و در هر ژانری فیلم می سازد، (ملودرام، کارتون، هراس، علمی تخیلی، کمدی و...) و از همه رسانه ها استفاده می کند،(کتاب، ماهواره، اینترنت، بازی های رایانه ای و ...) در همه آنها اعتقادات و باورهای شبه دینی خود را مطرح می نماید. اما ما چه کرده ایم؟!! ... آیا تبدیل مثلا معاونت سینمایی به سازمان سینمایی می تواند پاسخ گوی این سوالات باشد؟ آن هم در حالیکه نزدیک به سه چهارم دوران مسئولان کنونی سینمایی سپری شده و دیگر زمانی برای ریل گذاری باقی نمانده است!