فیلسوفان غربی اول به مطالعه سینماگرها پرداختند که کدام سینماگرها فیلسوف هستند. آنان کتاب سینمایی ننوشته اند، نقد سینمایی ننوشته اند، بلکه ...
به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، حسن عباسی در برنامه تلویزیونی «ققنوس» با موضوع بررسی 30 سال سینمای انقلاب اسلامی به سخنرانی پرداخت.
متن ذیل شرح کامل سخنرانی وی است.
اگر بخواهیم موضوع نقد سینما را با دیدگاه مانوئل کانت، فیلسوف آلمانی نگاه کنیم، متوجه می شویم که رویکرد آنها انتقادی است و حتما سازوکار آن تحلیلی خواهد بود؛ به این معنا که وقتی می خواهید پدیده ای را نقد کنید، باید آن را آنالیز کنید و به تفکیک مورد نقد قرار دهید.
سینما سه ساحت کلی دارد؛ یک ساحت به مثابه صنعت سینما، دوم سینما به مثابه رسانه و سوم سینما به مثابه هنر؛ نقد هنری سینما و نقد رسانه ای سینما نیز یک معیار و خط کش خاص داشته و بالطبع نقد صنعت سینما هم معیار و میزان خاص خود را دارد.
زمانی که در یک جلسه نقد می گوییم، ما مشکل سالن سینما داریم که مخاطب سینما ریزش پیدا کرده و فیلم هم فروش مناسبی ندارد، پس فرم سینمای ما خراب است، بعد می گوییم چرا پیام اثر سینمایی شعاری بود؛ اینجا همه موارد با هم مخلوط شده است، پس به این نمی توان گفت نقد.
سینما رسانه است، کتاب رسانه است و معلمی هم که در کلاس با دانش آموز و دانشجو خود صحبت می کند، به عنوان رسانه محسوب می شود؛ رسانه در علوم ارتباطات سه جزو اصلی دارد گیرنده پیام، گوینده پیام و خود پیام .
جلسات نقد سینمایی مشکلات سینما را بیشتر کرده است
شما در جلسه نقد می گویید که مخاطب ریزش پیدا کرده، در حالی که مخاطب یک خطیب است؛ در واقع مسئله ما مسئله رسانه است و اصلاً مهم نیست که شما دارید در مورد سینما صحبت می کنید یا تلویزیون، منبر یا روزنامه؛ وقتی شما می آیید در مورد حوزه هنر سینما بحث می کنید مبحث هنر سینما، اول در فلسفه هنر با بیوتی (زیبا) شروع می شود.
اساساً ما می گوییم هنر و زیباشناسی عنصر اول بیوتی است، عنصر دوم محاکات و عنصر سوم فرم است؛ مثلاً ما می گوییم حافظ یک شاعر تراز اول ملی، فردوسی شاعر تراز ملی، سعدی شاعر تراز ملی و مولوی هم شاعر تراز ملی ماست؛ فرم در شعر را جناس، استعاره، کنایه، قافیه و تلمیح تشکیل می دهد.
در حال حاضر ما استادان زیادی در گرایش ادبیات داریم که همگی درجه دکتری دارند و این فرم در شعر را خوب می شناسند، ولی چرا هیچ کس نمی تواند مانند حافظ شعر بگوید؟
بنابراین اگر ما گفتیم که سینما و تلویزیون فرم است و پشت اینها هیچ پیامی نیست و پشت شعر پیامی وجود ندارد، مانند این است که بگوییم حافظ مفسر قرآن و حکیم نبوده، در حالی که این آدم حکیم است و مفسر قرآن و به دنبال زمانی می گردد که بتواند آن چه که می داند بیان کند.
حافظ می توانست یک کتاب مقید تفسیر قرآن یا یک کتاب مقید فلسفی بنویسد، اما این گونه تشخیص می دهد که هنرش را بیاورد و به زیباترین شکل در فرم شعری بیان کند، بنابراین حافظ ابتدا یک فیلسوف و یک حکیم است.
اگر ما بگوییم حافظ صرفاً فرم است و هیچ پیامی را منتقل نمی کند، درست نیست؛ چرا که شما می توانید بسیاری از روایات قرآن را در ابیات حافظ پیدا کنید.
حال اگر پرسیدیم که مولوی در فرم شعری چگونه عمل کرده است، اطلاع دارید بسیاری از بزرگان ادبیات معتقدند که مولوی در فرم شعری مشکلاتی را دارد؛ یعنی آن زیبایی که حافظ در فرم رعایت کرده مولوی نتوانسته به خوبی رعایت کند، اما آیا شما می توانید بگویید مولوی فیلسوف نیست، شعرهایش واجد پیام نیست؟
افلاطون، ارسطو، ابن سینا، مولوی، حافظ، کانت، هگل و همگی یک اندیشه و پیامی دارند که برای این پیام یک فرمی انتخاب می کنند.
فردی مانند افلاطون کتاب می نویسد، حافظ این پیام را در قالب شعر به کار می برد و فرد دیگری مانند ویکتور هوگو آن را به شکل رمان در می آورد، یک نفر آن را در قالب موسیقی به کار می برد و نفر بعدی از آن در سینما استفاده می کند.
در واقع زمانی که می خواهیم معیار نقد را در سینما جدی بگیریم سینما را باید به مثابه یک پیام بنگریم؛ چون سینما یک رسانه است که پیامش آنالیز می شود و مخاطبش گوینده پیام است.
مسئله صنعت سینما یعنی اینکه فیلمی اکران عمومی داشته باشد، در شبکه خانگی به نمایش گذاشته شود، در فضای سایبر برای دانلود گذاشته شود، اینها یک جای جدایی دارد و لذا حوزه نقد را یک سازوکار این چنینی در بر می گیرد.
دلیل عقب نشینی ما در دانشگاه در حوزه علوم انسانی و همچنین عقب نشینی مان در سینما در حوزه این است که ساحت ها در حال حاضر گم و مخدوش شده که علت آن این است که پرسش پایه ای نسبت به انقلاب و اساس و ارکان آن و همچنین نسبت به مبانی فکری انقلاب را بی پاسخ گذاشته ایم.
خاستگاه انقلاب اسلامی از قلب و فطرت مردم بود؛ امام خمینی کسی بودند که در واکنش به فطرت مردم و نسبت به گزاره هایی که در قرآن آمده بود، عمل می کردند و مردم هم به دعوت امام واکنش فطری داشتند.
ما در سینمای مان نباید تقلید یا کپی کنیم، بلکه باید ببینیم آنها چگونه عمل می کنند، نکته کلیدی این جاست که سینمای آنها از علوم انسانی شان جدا نیست و این امر از گذشته تا کنون به همین شکل بوده است.
در حال حاضر ما در ایران دو مشکل اصلی داریم؛ اول اینکه سینما فرم است و در علوم هم می گوییم علوم فرم هستند؛ یعنی در حال حاضر دعوایی که در محافل دانشگاهی ما وجود دارد این است که شما آنچه در علوم انسانی، فنی، پایه و غیره می بینید همین فرم است.
در فلسفه علم بحث بر سر این است که می گویند علم متد است، اگر شما روش شناسی را بشناسید از همه این سازوکارها آگاه خواهید بود.
ما یک فرم گرایی در علم داریم که این فرم گرایی منهای محتوا و مضمون می باشد؛ به طور مثال در ساختار نظام سازی و تئوری های جامعه شناسی نیز می گویند که ساختار جامعه و حکومت فرم است و اصلاً با محتوا کاری نداریم، در آیینه این تمدن و جامعه که سینما را به وجود می آورد هم می گویند فرم است.
تمدن از نظر ویکو یعنی اینکه تمدن از خرافه شروع می شود، به عصر اسطوره می رسد در میتولوژِیسم به فرهنگ مکتوب می رسد و سپس با حمله بربرها نابود می شود؛ در آنجا فرمالیزم از هم پاشیده می شود و این فرمالیزم صرفاً ناظر به سینما نیست، بلکه ناظر به ساختار جامعه، ارکان حکومت، ساختار علم، تعلیم و تربیت و خانواده است.
زمانی که پوسته به وجود می آید، فرم شکل می گیرد و از این مرحله به بعد با آن هرم و در واقع سیر نوسانی که ویکو ترسیم می کند، به وجود می آید.
413 استاد فلسفه در ایالات متحده در چند سال گذشته از دانشگاه های آکسفورد و کمبریج، سوربن فرانسه و دانشگاه های مختلف زیر نظر دکتر ویلیام شروین مطالعه کردند که درون فیلم ها و انیمیشن ها چه چیزی وجود دارد؛ ماحصل این مطالعات 120 جلد کتاب شد که این کتاب ها را در پنج و شش حوزه تفکیک کردند.
فیلسوفان غربی به جای کتاب نقد سینما به حوزه فرهنگ دانشگاهی توجه میکنند
فیلسوفان غربی اول به مطالعه سینماگرها پرداختند که کدام سینماگرها فیلسوف هستند، در کدام فیلم سینمایی تفکر و پیام به شکل بسیار عمیق و جدی وجود دارد؛ آنان کتاب سینمایی ننوشته اند، نقد سینمایی ننوشته اند، بلکه کتاب هایی در حوزه فرهنگ عمومی برای محافل دانشگاهی نوشته اند، ما از این 120 جلد کتابی که فیلسوفان غربی نوشته اند 72 جلدش را بدست آورده ایم که تعدادی از آنها نیز در حال ترجمه شدن هستند.
دعوایی که در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد، این است که در ابتدای فیلم های سینمایی، سریال ها و انیمیشن ها نوشته می شود موسسه اینترتیمنت فلان؛ موسسات فرهنگی از این دست، یک سازوکار این چنینی دارند؛ در کشور ما سه گروه به این سرگرمی می دمند: اول استادان سینما در دانشگاه های مختلف، دوم عموم سینماگرایان و سوم عموم جامعه نقد.
این سه گروه معتقدند که سینما یک نوع سرگرمی به حساب می آید و در پاسخ به این سوال که «آیا سینما سرگرمی است یا درون آن تفکر وجود دارد»، فیلسوفان غربی به مطالعه پرداختند.
فروپاشی بلوک شرق کمونیستی و سوسیالیستی در واقع در واکنش به انقلاب اسلامی بود که در این واکنش دستشان در سینما هم رو شد؛ اگر شما به فیلم های قله هالیوود در سه چهار سال گذشته نگاه کنید، می بینید که فیلم «تری آولایز» که ناظر به جهان دکارتی بود، اتفاقاً لوکیشن اش هم در شهر پاریس بود و حرف کلی دکارت که عالم یک کل مکانیکی است، اتفاقاً با نماد ساعت شروع می شد.
دو سال قبل نیز فیلم معروف «اینسپشن» را دیدید که در علوم انسانی به نگاه پایه آقای یونگ باز می گشت.
فیلم سه سال قبل سینمای هالیوود فیلم «آواتار» در مقوله ای به نام زندگی دوم، موج فرهنگی آینده به شمار می رفت؛ یعنی اینکه شما به جای زندگی موجود و سبک زندگی موجود، یک آواتار از شخصیت خودتان در فضای مجازی می سازید و در فضای سایبر به جامعه الحاقی می روید.
قله سینمای هالیوود حرفی است که در علوم اجتماعی میزند
بنابراین به آواتاریسم باید به عنوان یک ایدئولوژِی نگاه کنیم؛ قله های سینمای هالیوود در چهار پنج سال گذشته نهایی ترین حرف هایی است که سینما غرب می توانست در علوم اجتماعی بزند.
اراده ای که در غرب روی کار آمده، حیرت انگیز است؛ اینکه آنها در مقابل تفکر خداگرایی و اعتماد به نفسی که انقلاب اسلامی به جهان داده و جهان بشریت را به اصل خود برگردانده، دستشان خالی است، این حرکتی که اتفاق افتاده تازه اوایلش است؛ آنان فیلسوف هایشان را بسرعت برجسته می کنند.
ما نمی خواهیم تقابل به وجود بیاوریم همان طور که امام نظرشان در خصوص تمدن و سینما نفی نبود و موضع شخص مقام معظم رهبری نیز نفی سینما، تمدن و غرب نیست؛ در واقع ما اصلاً غرب ستیزی نداریم، مقوله ما این است که چطور اینها را بگیریم و مانند صدفی که در دریا یک ریگی می گیرد و از جوهر خودش به آن ترشح می کند و آن را تبدیل به مروارید می کند، ما هم پدیده ها را گرفته و از جوهر فرهنگی، دینی و اعتقادی خودمان به آنها ترشح کنیم و آنها را به مروارید تبدیل کنیم که با این کار قیمت خودمان را نیز بالا می بریم.
البته ناظر به این نکته که آنها چطور توانسته اند در فضایی اساتیدشان را بیاورند و حیثیت علمی خودشان را وسط بگذارند و کتاب نقد سینمایی ننویسند و به جای آن کتاب دانشگاهی و آکادمیک بنویسند.
زمانی تفکر ما این بود که آنان می خواستند آدم هایی مانند دیوید لینج را بزرگ کنند، ولی دیدیم اصلاً بحث تقدیر از کسی نیست آنها خیلی خشک و مانند یک کتاب فلسفی، محتواها را تبیین کردند و به تعبیر شما پیامبران امروز غرب دیگر آقای یورگن هابرماس و کسانی که امروز شناخته شده اند، نیستند.
فیلم سینمایی «ترمیناتور» یک نگاه آینده شناسی به برخی حوزه ها داشت؛ 20 نفر از استادان گرد هم آمدند و بررسی کردند که فلسفه درون این فیلم چیست.
در سریال «هیروز» در تلقی داروینیست در فلسفه هگل، کسی که با سرگرمی تمام این سریال را نگاه می کند یعنی اینکه این شخص سرگرم می شود؛ در خاطرات اطرافیان نیوتن هست که وقتی وی داشت بر روی نظریه های عملی اش کار می کرد به قدری سرگرم کار بود که ناهار خود را نمی خورد و در واقع یادش می رفت که باید غذایش را بخورد، پس سرگرمی یک وجه به حساب می رود و ما دو دسته سرگرمی داریم یک اغوا و دومی ارشاد.
زمانی سرگرمی می تواند باعث اغوا شود؛ یعنی من به گونه ای سرگرم شود که باعث غفلتم شود، اما اگر سرگرمی وجود داشت که من جذب شدم که در عرفان به این گونه سرگرمی می گوییم جذبه و ما به این جذبه در سینما و هنر رسیده ایم.
آخرین ترجمه ای که برای ناسیونالیزم صورت گرفته توسط دکتر سید حسین نصر بوده است؛ وی در این مورد گفته که کلمه ناسیونالیزم معنی استدلال را می دهد و معنی عقل نیست که عقل عربی معادل خرد فارسی نیست؛ مهم ترین مشکل ما در فلسفه ترجمه غربی است؛ در واقع ما ایرانی ها سه زبانه هستیم؛ غربی ترجمه می کنیم، عربی برایمان قداست دارد و به زبان فارسی می فهمیم؛ به همین دلیل خرد فارسی، عقل عربی و قرآنی به معنی «ریزن» (عقل) در ادبیات غربی نیست.