به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، یوسفعلی میرشکاک در دومین کلاس هنر از منظر شهید آوینی به معنای هنر اصیل پرداخت.
متن این سخنرانی به شرح ذیل است:
در گذشته، جنگیدن را هنر اصیل ایرانی میدانستند زیرا این هنر یکسره مربوط به الله و خداست. ادبیات هنری است که از کلمات به وجود می آید، همچنان که در نقاشی مایه کار رنگ است، برترین وجه کلامی نیز شمر است. هنوز هم شمر است که در مبارزه به کار می آید. ما در این کلاسها به دنبال بنیانهای هویتی هنرهای ایرانی هستیم.
سیدناالشهید، هنر را در مناسبات دینی و قومی چگونه میدید؟ برای فهم کلام شهید آوینی چه کار باید کرد؟ اولاً مطالعه روزافزون است. یعنی باید کرم کتاب شد دوماً انس با قرآن است. بحث را با رستاخیز آغاز می کنیم، حکمت معنوی، غالب اوقات با پرسش، کلام را آغاز می کند یعنی از خود پرسش می کند.
ما از کلمه آزادی و آزاد در اقتصاد آزاد، بازار آزاد و آزادی از ما سوی الله ملتفت یک گسترهای میشویم که آزادی یک مشترک لفظی است. مشترک لفظیای میان غرب و ما که در دایره تشیع هستیم و بخواهیم یا نخواهیم در مقابل آنها هستیم. آزادی قابل تقدیر است اما آزادی قابل تقدیر است که از ماسوی الله باشد اما آزادی که آنها میگویند در مقابل این معنا است.
آزادی از الله و نفس اماره است. انسان یک زندگی میان تولد و مرگ دارد که باید به خودی آزادی بدهد. این همانی است که غرب می گوید اما پیامبران آمدهاند که بگویند این حد آزادی را که به طور طبیعی داری اما دل به حق بسپار و به آزادی مطلق برس. هیچ کدام از این آزادیها کامل نیستند البته همین آزادی دنیا را در حد مشروع، حق به تو اجازه داده اینها هدف نیستند.
این یک نمونه از تفاوت معنا در کلام بود. هم در غرب و هم در اینجا ولایت حاکم است ولی در غرب تکنیک حاکم است و در اینجا ولایت الله. به نیابت از الله، ائمه و به نیابت از ائمه، ولی فقیه ولایت دارد.
خلاف آمد عادت چیست؟ عادت یک وجه شایع و دایر دارد مثلاً همین که ما لباس خودمان تنمان نیست. این وجه شایع عادت پوشش ما است. اما 150 سال قبل، همین لباس خلاف آمد عادت بود هنگامی میشود خلاف آمد عادت، این زمانه حرکت کرد که دل به حق سبحانه و تعالی داده حرکت کنیم و از مشکلات غرب نهراسیم.
قبل از انقلاب، نمازخواندن در دانشگاهها خیلی سخت بود آنهایی که می خواستند نماز بخوانند، عرق میریختند زیرا خلاف آمد عادت زمانه بود. پوشیدن چادر برای خانمها در جایی که بیحجابی شایع است خلاف آمر عادت است برعکس آن هم همین طور است. فهم ما از بازار آزاد فهم متغیری است، معنای وسیعش سیطره آزادی امپریالیستی است. آیا آزادی فی نفسه ارزش است؟
کامو چه میخواهد بگوید؟ کامو معتقد به هنر برای هنر نبود، او هنر معتقد و متعهد میخواست اما متعهد به اجتماع. اما ما و همچنین سیدناالشهید هنر متعهد به عهد ازل انسان با حق- سبحانه و تعالی- میخواهیم. اگر هنر این گونه شد، متعهد به اجتماع هم میشود، اما تبعیت از اجتماع ندارد.
در هیچ ساحتی از دین این را نداریم که باید از اجتماع تبعیت کنیم. البته این را نیز میدانیم که عرف کار خود را آرام آرام میکند. اگر مابه 100 سال قبل برگردیم، ما را گردن میزنند. کمترین جرممان این بود که چرا سرمان برهنه است. این اتفاقات نتیجه حرکت عرف است.
در فاصله بین جنگ جهانی اول و دوم یک نقاش فرانسوی در نمایشگاهی در آمریکا یک توالت فرهنگی را بر روی دیوار نصب کرد. برای مثال بالا ناچار از توضیحاتی هستم. در جامعه آمریکا برای آنکه فاصله خود را با هنرمندان معمول نشان دهند، کارهای خلاف آمرعادت انجام میدادهاند اما شکست خوردند. چگونه شکست خوردند؟ آنها نیز پیش از این بدتر از ما مرده پرست بودند. یعنی میگذاشتند طرف از گرسنگی بمیرد، سپس بعد از مرگ برای او بزرگداشت میگرفتند.
اما سرمایهداری آمد و گفت هر که هر هنری را تولید کرد، پولش را بدهید، هنرمندان قدیمی دیدند هرکاری می کنند، نمیتوانند از سرمایهداری جلو بیافتند زیرا سرمایهداری هر هنری را ولو اینکه ضد سرمایهداری بود نیز میخرید. اما چرا این کار را می کرد؟ زیرا برای مبارزه راه یا دین است یا فلسفه یا هنر، دین که کنار رفته بود. فلسفه نیز که از دکارت به این سو نوکر شده بود اما برای هنر، راه را یافتند.
سعی کردند به جای تعارض، آن را در اختیار خود بگیرند. تهذب را در مقابل خود از بین بردند. یعنی به قول خودمان تیشه را به ماله تبدیل کردند. از قرن 20 به این سو همه آنهایی که شهرت پیدا کردند. نوآور بودند. در آن زمان راه سر برآوردن، نقد یکسره سنت بود، زیرا رسانهها وارد شده بودند و به جای مردم، هنر را تشویق می کردند.
از قرن 20 به بعد آنهایی حرفشان تشویق میشد که جدید و اعراض از گذشته بود زیرا هر حرفی که جدید نبود، حرف دستگاه حاکمه تلقی میشد. این همانی است که بعد از انقلاب نیز برخی روشنفکران میگفتند. البته بماند که برخی نیز از اینطرف به آن روشنفکران برای جذب کمک می کنند.
بعد از انقلاب به برخی روشنفکران باقی مانده از دوران طاغوت پول میدهند و می گویند دهه فجر این است و آن است و این کارها را بکنید، چه چیزی باعث میشود هنر را در اختیار کسانی قرار دهیم که دل در گرو حق ندارند؟
و میدانیم که آن هنرها خوب نمیشوند. ما گفتیم که هنر ریشه در نفس دارد. این دغدغه و انگیزش نفسانی که هم آز است، هم نیاز است و هم نیاز را برطرف می کند، در دسترس انسان نیست. دراصل هنرمند، هنر را ایجاد نمیکند، هنر است که هنرمند را درست میکند. انسان در میان امر معمول و لقاء حضرت حق در تردد است. من معتقدم هر کسی را میتوان شاعر کرد زیرا در وجود همه ریشه هست، اما گلدان نیست. نفس در وجود همه هست.
مقام انسان آن است که در میان فرشته و شیطان در جریان است. این همان قدرت نفس است. اگر بتوان آن را به حق وصل کرد، راه سعادت میبرد، برخی فکرشان منجمد است و میگویند چگونه میتوان شاعر شد. آنهایی که شعر از خودشان میجوشد که هیچ، اما آنهایی که از خود نمیجوشد، با قدری تمرین میتواند آشکار شود.
میدانید که بعد از جنگ جهانی دوم در مبارزهای که سرمایهداری با سوسیالیسم داشت، به این میپرداخت که هنر نباید به سیاست بپردازد.
اینکه سید میگوید هیچ هنری فارغ از سیاست نیست، دلیلش این است که هنر یا نفی میکند یا اثبات میکند یا نه نفی می کند و نه اثبات. از این سه حالت که خارج نیست در هر حال هنر وجهی از سیاست را دارد.
این سخن را خوب دریابیم که یک شاعر میتواند شعری بگوید که به او سفارش دادهاند اما خوب در نمی آید. التزام باید چندان در ذات هنرمند جا بیافتد که از درونش بجوشد نه فقط در شعر، که در همه هنرها آنجایی کار، کارستان میشود که خود هنرمند به خودش سفارش دهد. هر چند اگر هنرمند در دایرهای باشد که فراغت داشته باشد، در التزام با ذات خود،کار خود را خواهد کرد.
آیا واقعاً انسان در بندگی حضرت حق دچار از خودبیگانگی میشود؟ یا به خودش میرسد؟ البته در رجوع به اساطیر یونان و رم میتوان گفت بندگی خدایی که هیچ نسبتی با تو ندارد، بندگی غیر است. اما میدانیم خدایی که از روح خود آفریده، خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است و هر کجا میرویم با ما است، پس بندگی خدا، تحقق خود است.
این بندگی نه تنها از خودبیگانگی نیست بلکه رسیدن به خود و فراتر از خود است. هیچ نسبتی بین بندگی حق و از خودبیگانگی نیست. جالب این است که به سراغ آثار هر کدام از بزرگان بروید، آنها نیز از همین راه بندگی حق رفتهاند. آقای دولابی میگفت گدایی درخانه حق کنید، اما با وجود رسانههای مدرن این امر را بد میدانیم.