در منظر شهید آوینی دین مقدم بر آزادی است، مگر نه اینکه آزادی از منظر اهل دیانت، آزادی از ماسوی الله است؟ این دین و پیمان را چه کسی به ما آموخت؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، یوسفعلی میر شکاک در سومین کلاس هنر از منظر شهید آوینی به معنای هنر متعهد پرداخت.
متن سخنرانی میر شکاک به شرح زیر است
بحق بحث هنر از نظر سیدناالشهید و بخصوص هنر متعهد از منظر اوست. در جلسه قبل گفتیم به نظر سیدناالشهید و اکبر متفکران هر دو منظر حق و باطل معنایی از آزادی دارند، اما ما میگوییم آزادی از ماسوی الله و آنها می گویند از الله. ما می خواهیم به غیب برسیم و آنها می گویند غیبی وجود ندارد. عهدی که انسان باید رعایت کند کار دشواری نیست. یکی از دهریون زمان امام صادق (ع) با امام زیاد بحث می کرد. یک بار امام صادق به او گفت اگر بعد از این دنیا خبری نباشد آیا ما چیزی از دست داده ایم؟ آن فرد گفت: نه، سپس امام صادق پرسید: اگر بعد این دنیا دنیای دیگر باشد چه؟ آیا تو چیزی از دست داده ای؟ آن فرد گفت: بله.
کارهایی که از ما خواستهاند کار سختی نیست. نماز و روزه که بیل زدن نیست. اینها کارها ساده ای است فقط باید متوجه عهد باشیم، اما لائیکها می گویند همین دنیا را باید داشته باشیم. شما نیز میدانید که لائیکها فعلاً پیروز هستند، حتی در سرزمینها هم آنها پیروزند، البته مردم ایران نهان روش هستند. در هر حال شهید آوینی معتقد به عهد بود؛ همان عهدی که در آن دنیا گفتم. بله این است پایه تمام عهدی که میبندیم. کسی که آن عهد را رعایت کند باقی عهدها را نیز رعایت میکند کسی که عهد را به سمت عدل میبرد. چه کسی گفته که هنر نباید متعهد باشد؟
بله ما هم قبول داریم که کار نباید سفارشی باشد، ولی ما عهدی را که در گذشته بستهایم باید به سمت آن حرکت کنیم. هنرمند متعهد با پول و جمال و غیره شگفت زده نمیشود به عهد خود نگاه میکند و در مسیر خود حرکت میکند. با این وجود آنها از عهد آزادند و ما از تعلق حال کدام سخت تر است؟
یکی می گفت آنها راحت و سریع نشریه تولید میکنند، فیلم میسازند و ... ولی ما حتی حکومت هم دستمان افتاده، اما نمی توانیم به این راحتی کار کنیم. من به آن فرد گفتم چون کفر مسطح است، اما ایمان ذو مراتب است. دو رکعت نماز یک بقال با دو رکعت نماز عارف فرق میکند. ما که حرف می زنیم از لایههای گوناگون وجودی مان منشعب میشود، بنابراین مای مراتب مختلف با یکدیگر درگیر میشود، اما آنها چون فقط در این دنیا سیر می کنند و مراتب گوناگونی ندارند، با یکدیگر درگیر نمی شوند برای همین است که ولایت هم در طریقت و هم در شریعت لازم است. پیامبر نیز گفتهاند حتی اگر دو نفر بودید نیز یکی را به عنوان رهبر انتخاب کنید این از نکته اول قصه.
دیگر این که آزادی حق انسان نیست، بلکه تکلیف اوست. شما مکلف به آزادی هستید، اما کدام آزادی؟ آزادی از تعلق و ماسوی الله؟ آزادی انسان مؤمن در بندگی حق است. مولا امیرالمؤمنین میفرمایند: خدا تو را آزاد آفرید، پس بندگی غیر از خود را نپذیر. آیا حق غیر توست یا خود توست؟
غرب که بندگی را از خودبیگانگی میداند، به این دلیل است که حق را غیر می انگارد. دعوت همه اولیا این بود که این خود از میان برود. قدری که بیندیشیم، میبینیم خبری نیست و مایی وجود ندارد. کل دعوت این بوده که توحید وجودی را جا بیندازند. در مقابل توحید وجودی، شرک خفی است. در قرآن دو شرک وجود دارد: یکی شرک خفی و یکی نیز شرک جلی. شرک خفی آن است که در زمان ماست، مثلاً می گوییم اول خدا بعد شما، اگر نمازمان را برای دوست و رئیس بخوانیم این شرک است. اگر رئییسی نیز به زور کسی را به نمازخانه بیاور تا نماز بخواند این نیز شرک است. خود پیامبر نیز بر مردم سیطره نداشت.
اگر به یاد آوردی عهدی داری، از اویی و به سوی او میروی، راه را یافتهای، اما گر عهدت را به یاد نیاوری هر کاری که انجام دهی باز هم راه را کج رفتهای. بهترین راه، رسیدن به حق دوستی حق است. مقدمه دوستی اهم معرفت است، اینکه می فرمایند یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است همین است؛ زیرا تفکر تو را به مصدر تفکر می رساند. نگذاریم سرمان کلاه برود برندههای دنیا بازندگانند و بازنده دنیا برنده اند. خداوند بخیل نیست و چیزی را که به کسی داده نمی گیرد. آن چه داده تا جان در بدن انسان است، از او نمیگیرد و کاری به او ندارد. هنری را نیز که به هنرمند داده اگر چه عهد اولیه را فراموش کند، از او نمیگیرد.
عهد در علایم هنر ناشی از یقین است. در عالم ایمان و عالم کردار اگر مراقب این عهد باشی، چشمههای معرفت از درون تو خواهد جوشید. التزام بزرگ شهید آوینی به دو چیز بود: اول کتاب الله که کار شبانه روز او انس با آن بود، فکر نکنید کار سختی است، مرحوم دهخدا که لغت نامه جمع میکرد، نه عبادت بود و نه امری الهی، روزی 20 دقیقه آن هم سر میز کارش میخوابید.
شهید آوینی نیز روزی دو ساعت بیشتر نمیخوابید که آن را در اواخر عمر کمتر نیز کرده بود. وجه دوم قضیه این بود که شهید آوینی این عهد را در همه حالات رعایت می کرد. یک بار شهید سر یک نفر داد زد بعد از چند دقیقه رفت وضو گرفت، نماز خواند و پس از گریه و توبه آمد از فردی که خود او مقصر بود عذرخواهی کرد. از همین راه سیدناالشهید واجد علومی شد که تا آن زمان بدیع بود. یکی از علوم، حکمت سینما بود که برای اولین بار شهید آوینی آن را مطرح کرد. علم ما در زمینه حکمت به ساحت تکنیک وارد نشده، اما شهید آوینی به این ساحت نیز وارد شد؛ به همین دلیل بود که آیت الله جوادی از شهید آوینی بسیار تعریف میکرد؛ میگویند علوم انسانی تولید کنیم، یکی از موارد علوم انسانی را سید تولید کرد.
حر که سید اشاره میکند، کیست؟ همان بنده خدایی است که نامش حر بن یزید ریاحی بود. حتماً شنیده اید که امام حسین به حر گفت: مادرت خوب نامی برایت انتخاب کرد، آیا ما میتوانیم؟ سید در زندگی ما را به چه جای خطرناکی میرساند؟ ما را لبه پرتگاه شهادت میبرد، به شما میگویم اگر این حریت در هر کدام از شما محقق شود، حتماً شهید میشوید. نه نیاز است دانشمند هستهای باشید نه مستندساز. هر جا که باشید اگر به آن حریت برسید شهید میشوید.
یک لیست برای خود آماده کنید ببینید چه چیزهایی دارید. اگر این آرزوها محقق شود، چه میشود، به این می گویند محاسبه یا به کلام امروزیتر ارزیابی. اگر به یقین برسید، حر میشوید. در ساحت اسلام ما تسلیمیم، تا ما را به طرف ایمان بکشند مدتی باید ایمان رسوب کند تا به یقین برسیم، به یقین که رسیدیم می شود حریت، اگر عهد با هنر مخدوش شود، هنر متواری میشود. برخی شعرا میگویند چند وقتی است نمیتوانیم شعر بگوییم خب معلوم است عهد خودت را فراموش کردهای. جالب است در ساحت کفر هم همین گونه است؛ اگر شیطان ببیند کسی مردد بین خدا و خرماست دو سه بار می گوید، بکوبید به سرش تا به سمت خرما بیاید اگر هنوز مردد بود میگوید به درد ما نمی خورد ولش کنید. الهام فجور هم یک دله بودن میخواهد.
در منظر شهید آوینی دین مقدم بر آزادی است، مگر نه اینکه آزادی از منظر اهل دیانت، آزادی از ماسوی الله است، این دین و پیمان را چه کسی به ما آموخت، پس دین مقدم بر آزادی است، این گیر شهید آوینی برای آن بود که سهم ما را از سهم جهان غرب جدا کند، برای همین بود که شناختن شهید آوینی دشوار است. سیدالشهید دین را نیز مثل آزادی ذاتی انسان میدانست.
حال به معنای تعلیم ازلی قرآن بپردازیم؛ در سوره الرحمن آمده است که تعلیم قرآن قبل از خلق انسان بوده است، این همان تعلیم ازلی قرآن است که سید بزرگوار میگفت، اما آن قدر دور افتادهایم که راه خانه را گم کردهایم.
آبزورد از اصلاحاتی است که سید زیاد آن را به کار میبرد؛ آبزورد یعنی محال؛ انتهای نیست انگاری میشود آبزورد؛ نیچه یک جاهایی اشاره کرده است که انتهای این تمدن هیچ چیز نیست، البته نیست انگاری به دو گونه است: نیست انگاری کنش مند و نیست انگاری کنش پذیر؛ نیست انگاری کنش مند مثل آمریکاست، آنهایی که به خدا و جهان دیگر اعتقاد ندارند، ولی تمدن را علم کرده اند و به همه دنیا لشکر می کشند. نوع دیگر، نیست انگاری کنش پذیر است مثل کشورهای جهان سوم که تسلط می پذیرند.
سخن سید این است که انسان کنونی از خدا دور افتاده است و به تمتع محض افتاده که البته این نوع تمتع محال است، شهید آوینی میگوید موانع این تمتع صرفاً در بیرون مثل دین و جامعه نیست، بخشی از موانع به خود انسان برمیگردد. انسان در هر حال محدودیتهایی دارد، منتهی تمتع دنیای دیگر نامحدود است، فقط حرف انبیا این بود که این تمتع محدود را به یک مقدار خیلی کم محدودتر کنید، این از آن موضوعاتی بود که شهید آوینی مطرح کرد و کسی آن مباحث را نفهمید؛ اگر بچههای بسیج این سخنان را متوجه شوند و در جامعه اشاعه دهند، میتوانند مردم را جذب کنند.
در دنیا و در نیست انگاری، بخواهیم یا نخواهیم، انتهایش میشود شیطان. تمتع دنیوی محدود است. انسان نمیتواند در جهان محدود، تمتع نامحدود داشته باشد؛ زیرا هم فضا محدود است هم زمان. انسان دو شان دارد: هم انسان است و هم خدا. یک چیز را به شما بگویم انسانها مظهر تمام اسمای الهی هستند، کافی است یک ماه یا یک سال یا آن زمانی که برای تو باقی مانده را وقت بگذاری و آن دکمه را که باید بزنی، فشار دهی تا نور از تو تلألؤ یابد.