سفر راهیان نور تلنگری بود تا یادم باشد، هرچه که داریم و خواهیم داشت و هرچه که باعث شد تا رزمنده های ما بتونن عراق را شکست دهند همون بحث ...
به گزارش گروه فرهنگی«خبرگزاری دانشجو» از یزد، روز گذشته پس از اردوی پنج روزه راهیان نور که دانشجویان پسر دانشگاه های یزد حضور داشتند دفتری را به دانشجویان دادیم تا خاطرات و دلنوشته های خود را پس از این اردوی معنوی به سرزمین نور و خاطره ها در آن یادداشت کنند که چند مورد از آنها را در این گزارش آورده ایم؛
****
راهی سرزمینی شدیم که در مرامش نور است و نور.
ازدنیای مدرنیزه و افسارگسیخته ای که چون بهمن زاری عمیق زندگیمان را در کام خویش فرو می برد.یادمان می رود صراطمان مستقیم بوده و اینک...
سرزمینی که خورشید نور خویش را وامدار این تکه جداشده از بهشت است.
اینجا سرزمینی است که وسعتش به اندازه جهان هستی است، طول و عرض جغرافیایی دل را طلب می کند و حول محور عشق می چرخد و قطب نمای دلهای حیرانی است که مأمن امن برای خویش می طلبد و گریزان از هیولای مادی زندگی خود هستند.
این جا خاکش دامن گیر است، سرزمینی است آشنای غریب، تعریفش آسان ولی وصف آن سخت است.
****
در عالم رازیست که جز به بهای خون آشکار نمی شود، توفیقی نصیبمان شد که چند روزی در خدمت شهدا باشیم! انشاالله الان که دوباره به زندگی مادی برمی گردیم بتوانیم نور معنویت حاصل از حضور در مناطق مقدس جنوب را حفظ کنیم و آلوده به مظاهر دنیوی نشویم.
****
این سفر برای من که یک کمی نسبت به ولایت فقیه و ... بی تفاوت بودم تلنگری بود تا یادم باشد هرچه که داریم و خواهیم داشت و هرچه که باعث شد تا رزمنده های ما بتونن عراق را شکست دهند همون بحث ولایت فقیه است.
ما بحث ولایت فقیه را می تونستیم در 90 درصد وصیت نامه های شهدا ببینیم.
به نظر من باید یک جوری کار شود که همه مردم جامعه حداقل واسه یک بار هم که شده بیان از نزدیک و این مناطق عملیاتی رو ببینن.
****
وقتی آدم توی مناطق جنگی میاد یه حال عجیبی پیدا می کنه ولی وقتی برمی گرده دیگه اون حال رو نداره! نمی دونم راهی وجود داره که این حس رو مگه داشت یا نه؟! اما باید فکر کرد و فکر کرد!!
****
آمدیم و داریم می رویم و از این آمد و رفت ها یک اتفاق می افتد! ای کاش بتونیم خودمون رو نگه داریم!!!
فقط یک چیزاز خدا می خوام و اونم اینکه ما دست خالی برنگردیم و به شعور و معرفتمان نسبت به شهیدان به اندازه سر سوزنی اضافه شده باشد!!!
و اما یه نکته دیگه، اینجا می شد تا حدودی حضرت زینب(س)، امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل را به اندازه درک و معرفتمان بشناسیم و لی این را نمی دانم برای خودم اتفاق افتاد یا نه؟!!!
****
سلام بر خاکی که ذره ذره آن ناله ها و نغمه های لاله ها را در سینه داغ دیده خود دارد ولی افسوس که این خاک در حفظ این لاله ها شکست خورده ولی باید گوش بسپاریم به ناله های چندین ساله اش!!!
تا سلام بعدی نخواهم گفت خداحافظ، سلامت می کنم تا در ذهنم ماندگار باشی...
****
سفر خوبی بود، باعث شد فکرم نسبت به بعضی چیزها خیلی عوض بشه و امیدوارم مثل شهدا که در برابر نسل آینده احساس مسئولیت کردند و گران بهاترین مال خود یعنی جانشان را در کف دستشان گذاشتند و در راه وطن تقدیم کردند، من نیز در برابر جوانان و خون شهدا مسئولیت خود را بشناسم و نسبت به آن احساس مسئولیت کنم.
در پایان نیز امیدوارم شهدا دوباره این جمع را به دیدار خود نائل نمایند.
****
برای دومین بار به مناطق جنگی سفر کردم، نسبت به دفعه اول تغییرات زیادی در منطقه ایجاد شده بود و این دفعه واقعا سفر خوبی بود.
معنویت این سفر از سفر قبلم بیشتر بود زیرا که؛ راویان این سفر زیبا از شهدا سخن گفتند، نماز صبح رو پس از چندمدتی به جماعت خوندم، دیدن اینکه باوجود فراوانی آب مردم این مناطق از کمبود آب شرب رنج می برند که همین نیز دارای معنای فراوان بود.
خیلی زود تموم شد اما ای کاش می تونستم بیشتر در مناطق جنگی بمانم...انشاالله سفر بعدی کربلا....
****
اینجانب سال اولی بود که توفیق نصیبم شد تا به این سفر معنوی و پربرکت راهیان نور مشرف شوم.
قبل از اینکه به اینجا بیام فقط فکر می کردم که یک منطقه بیابانی است و دیگر چیزی نیست...ولی وقتی آمدم حتی این شن ها نیز با انسان در حال حرف زدن هستند و از حال و هوای اون زمون می خوان باهات صحبت کنن.
در این سفر حال خوشی بهم دست داد که حتی در مشهد نیز این حال بهم دست نداده بود و احساس می کنم به خدا نزدیک تر شده ام.