گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، استاد هنر، استاد برترین سرودها در تاریخ ایران اسلامی، استاد ساخت زیباترین اشعار از دل واژگان، مردی تنها و دوستدار شعر و حماسه در سختترین شرایط دست به ایجاد اعجازی بزرگ زد و توانست از خود اثری بر جای بگذارد که نام و آوازه او را بر بلندای تاریخ این سرزمین کهن قرار دهد و خشت عشق و علاقه را در دل دوستداران به شعر و شاعری پدید آورد.
فردوسی شخصیتی که برای مادران و پدران ما شناخته شدهتر است تا برای نسل نوییها و دهه چهارمیهای انقلاب، چه زیبا بود نشستن اعضای خانواده در کنار هم و خواندن شاهنامه این شاهکار فردوسی که دل از بند جدا میکرد و ما را با حقیقت تلاش یک انسان آشنا میساخت.
جای جای دل شاهنامه نام رستم و نام اسب او رخش و نام تهمتن است و دلاوریهای او، نام افراسیاب است و غم فراغ از پدر، نام رویین تن بودن و تلاش برای شکست دیو پلیدیها، سوز مرگ پسری عاشق در آغوش پدر است و خون فرزند بر دستان پدر، آوازه پهلوانان ایرانی است و شجاعت و رشادت آنان که دل از هر خواننده میبرد.
فردوسی، بزرگی مردی که دیده نشد؛ اما اثرش او را بزرگ کرد و به چشم آورد و نام او را نامی کرد تا همگان بدانند با قلم و زبان نمیشود از یک اثر بزرگ فرهنگی تقدیر کرد نیاز به تعریف خود نویسنده نیز نیست یک کار خوب و یک اثر بزرگ در طول زمان خود را نشان میدهد و این جاودانه شدن نتیجه تلاش است، تلاشی بی اندازه.
امروز روز بزرگداشت مردی است که تاریخ، نام او را در سینه خود حک کرده است مردی که در فشار سخت اقتصادی با وجود دستان خالی دل خود را برای ایران صادق کرد و دست خالی دنیایی از حماسه و شعر را به دوستداران ادبیات تقدیم کرد، پس از مرگ او دستان طمع کاران زمان به حقیقت این مرد پی برد و تاریخ شرمنده این مرد بزرگ شد یاد و خاطره او برای همه دوستداران راه آزادگی و حماسه زنده است.
در این روز باید برای او نوشت از او گفت، انسانی که اثرش بیش از عصر حضورش برای او نفع داشت و در ناشناختگی، تنهایی و غربت در فقر فرهنگی که دردش بیش از فقر اقتصادی زمانش کمر شکن بود جان به جان آفرین تسلیم کرد و پس از مرگش بسیاری پی به او و اثر او بردند و افسوس که سنگ قبرش شد مامن دلهای تنگ و شکسته که حرفهایشان را برای او به زبان شعر میگویند.
تمام عالم امکان برای من نشان باشد/ نشان آشنا بودن نشان دل به او دادن/ کجایی مرد حماسه کجایی واژه را آرا
کجایی سر به سودای دل دنیا نساییده/ که با یک پیکر پر درد سر بر خاک پاییده
کجایی نامور در دامن پاک وطن داده /که فقر را پشت سر بردی و رستم را به من داده
کجایی آرمیده در دل خاک و سکوت شب/ که دنیا را به تسخیر اثر بردی به تاب وتب
بیا فردوس ایران و بیااستاد شاهنامه / رسان بر دست عشاقت اندرزهای این نامه