به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، دکتر موسی حقانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در برنامه هنگام درنگ این هفته به همراهی مسعود رضایی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، و سید مصطفی تقوی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، بحث تشکیل ارتش نوین ایران را بررسی کردند.
حقانی: در برنامه قبل به کودتای 1299 که توسط قوای قزاق با حمایت انگلیسی ها شکل گرفت، اشاره کردیم. بعد آن رضاخان با تکیه بر همین نیرو مدارج ترقی را طی کرد. قدری در خصوص استفاده رضا خان از قوای قزاق برای طی مدارج ترقی، مخصوصا در بحث جمهوری خواهی، بحث کنیم.
رضاخان سودای قدرت داشت!
رضایی: رضا خان با حمایت انگلیسی ها توانست قدرت را به دست بگیرد. به خصوص زمانی که رضاخان متوجه می شود انگلیس ها تمام قد پشت او ایستادند قدری اعتماد به نفس پیدا می کند. رویه قوای قزاقی، که در دست رضاخان بود، سرکوب و ارعاب مردم بود.
عبارت اول بیانیه رضاخان حرف های بسیاری دارد، اینکه می گوید «حکم می کنم»! این امر نشان دهنده اعتماد به نفسی است که از حمایت انگلیسی ها به دست آورده است. بعد از کنار زدن ماژور مسعود خان، رضاخان به عنوان وزیر جنگ شروع به کار می کند. بیشتر از یک سوم بودجه مملکت را نیز در دست می گیرد. حال آیا این بودجه صرف ارتش می شد یا جایی دیگری بحثی جداست.
رضاخان سودای قدرت داشت. شاید انگلیسی ها هم اشتیاق رضاخان برای قدرت را در وجهه او دیده بودند. اینکه آیروم ساید به رضاخان توصیه می کند سریعا شاه را کنار نزن، دلیل بر این است که شرایط برای این کار مناسب نبود. از طرفی آیروم ساید به قدرت طلبی بیش از حد رضاخان نیز پی برده بود. یعنی اگر جلوی رضاخان را باز می گذاشتند در همان ابتدا شاه را کنار می گذاشت و تمام برنامه های انگلیس را بر هم می زد.
احمد شاه از وزیر جنگ خود می ترسید!
رضاخان به پشتوانه حمایت انگلیس و قوای ژاندارمری، باقی ماندههای اس پی آر( پلیس جنوب ایران) را وارد ارتش ایران می کند و ارتش نوین ایران شکل می گیرد. به گمانم از سال 1301 ارتش متحد شکل می گیرد. درجه های قبلی کنار می رود و درجه های جدیدی استفاده می شود.
رضا خان در مسیر خود با پادشاه ضعیف النفسی نیز روبه رو بود. این امر کار رضاخان را راحت می کرد. احمد شاه بیشتر از آنکه میل به ماندن در ایران داشته باشد، به سفرهای خارجی علاقه داشت. به نظر می رسید احمد شاه از رضاخان به دلیل قدرتی که دارد، نیز واهمه دارد. احمد شاه، رضا خان را به خود تحمیل شده می داند اگرچه درصدد کنار گذاشتن رضاخان نیز بود.
در آبان 1302 رضاخان به رئیس الاوزرایی می رسد. احمد شاه بلافاصله بعد از دادن حکم نخست وزیری رضاخان به خارج از کشور می رود. در اواخر این سال زمزمه های جمهوری خواهی بلند می شود. البته از قبل بود اما اوج گیری این جریان در اواخر سال 1302 بود.
رضاخان با طرح مسئله جمهوری خواهی درصدد کنار گذاشتن قاجار بود
رضاخان با طرح مسئله جمهوری خواهی به دنبال کنار گذاشتن رژیم قاجار و به روی کار خودش بود. طبیعتا مخالفت هایی با این مسئله صورت می گیرد. آیت الله مدرس مخالفت می کند و احیاء السلطنه در یکی از جلسات مجلس سیلی به گوش آیت الله مدرس می زند. این مسئله باعث اعتراض اصناف و مردم می شود.
رضاخان وارد صحن مجلس می شود و به جای اینکه با مردم صحبت کند و آنها را قانع کند، درگیری فیزیکی ایجاد می کند. اگر رئیس مجلس و تهدید رضاخان توسط وی نبود، رضاخان به همین ترتیب کار خود را پیش می برد. در پی این تهدید رضاخان قهر می کند و به ملک شخصی خود می رود. در این حادثه رفتار حامیان رضاخان بسیار عیان می بینیم.
حقانی: قزاق ها با شنل قرمز راهپیمایی می کنند به ابن معنا که ما تا پای خونریزی پیش می رویم.
رضایی: در این جا رضا خان به اصطلاح با سلام و صلوات بر می گردد. البته اصل ماجرا این است که قوه نظامی پشت اوست و از او حمایت میکند. به گمان من رضاخان در این اتفاق تجربه خوبی کسب کرد و آن اینکه با این قوه نظامی و این سیاست مداران میتوان کار را پیش برد.
در همین ماجراهاست که رضاخان فرماندهی کل قوا، که قانونا در اختیار شاه بود، را مطرح می کند. اگرچه شاه با این قضیه مخالفت می کند ولیکن مجلس به خواست رضاخان تن می دهد. مجلس این خواسته رضاخان را جامعه عمل می پوشاند. اینها نشان دهنده این امر می باشد که رضاخان آماده است با اتکا به قوه نظامی و حمایت انگلیس، گام موثری را بردارد.
حقانی: مردم ایران و سیاسیون ایران با پدیده عجیبی مواجه شدند. انگلیسیها پشت وثوق الدوله نیز بودند ولی رضاخان با وثوق الدوله متفاوت بود. بسیاری از سیاسیون ایران از ترس اینکه رضاخان در جمع، حرف های رکیک نثار آنها کند و آبروی آنها را ببرد عقب نشینی کردند.
اقلیتی که در مجلس مخالف رضاخان بودند با شبکه ارعاب رضاخان مواجهه می شدند. یعنی در چنین فضایی اگر کسی به خود جرات مخالفت بدهد کشته می شود. شهید مدرس را چند بار ترور کردند. سر کیوان را بریدند. در چنین اوضاعی واضح است کسی تاب مقاومت در برابر رضاخان را ندارد.
شرایط مردم ایران در آن زمان به شدت ضد استعماری و ضد انگلیسی بود. بر همین اساس مردم ایران و مرجعیت شیعه توانستند توطئه جمهوری خواهی را به درست خنثی کنند.
یکی از مسائلی که دخالت آشکار نظامیان در آن بود انتخاب مجلس 5 بود. در همین مجلس تغییر سلطنت تصویب می شود و رضاخان به پادشاهی می رسد. در خصوص این مسائل مقداری توضیح دهید.
رضاخان کفش خود را از پا در نیاورد تا امنیت را به ایران باز گرداند!
تقوی: همه مسائل دوره رضاشاه، مخصوصا تحرکات 3-4 ساله اول حکومت ( بین کودتا تا سلطنت)، بدون توجه به فلسفه وجودی حکومت پهلوی یعنی هدف راهبردی که کودتا برای آن انجام شد، نمی توان تحلیل کرد. اگر این فرض غلط که حکومت قاجار ناکارآمد بود و وضع ایران در آن زمان بحرانی بود و...، بر کسی حاکم باشد، تبعات آن در فهم مسائل دوره حکومت رضاشاه پیش خواهد آمد.
نه فلسفه تشکیل قشون نظامی را می توان تشخیص داد و نه کارکرد نظامیان در عرصه سیاسی و... ! به همین خاطر است که برخی می گویند رضا خان ایجاد امنیت کرد. اگر بر اساس حقایق تاریخی، روی کار آمدن رضاشاه مولود اراده ملی جامعه ایران می بود، حوادث باید این گونه تعبیر شود. ولیکن اکنون که دستی بالای سر رضاخان است و به حمایت آن به قدرت رسیده است نمی توان گفت رضا خان برای تامین امنیت آمد.
به نظر بنده نکاتی که آیروم ساید با رضاشاه شرط می کند به این معناست که به ما حمله نکن. یعنی به او گوشزد می کند بر چارچوبی که با هم قرار می گذاریم بمان و اگر از این چارچوب بیرون بروی با تو برخورد خواهد شد. احمد شاه را نیز فعلا تغییر نده.
کادر حکومتی ایران باید تغییر کند تا منافع انگلیس در ایران تامین شود
یکی از تحلیل های انگلستان از دوره جنگ جهانی اول این بود که بافت حکومت سنتی قبلی ایران نمی تواند منافع آینده آنها را تامین کند. باید کادر حاکمیتی تغییر کند تا منافع انگلیس در ایران حفظ شود. انگلستان از زمانی که رضا خان را به تهران فرستاد برای آینده ایران و طی تحولات سیاسی ایران مراحلی را پیش بینی می کرد.
کودتا برای تغییر ساختار حکومت شکل گرفت. به اذعان تمام محققان تاریخ رضاخان و حکومتی که تاسیس کرد، پایگاه اجتماعی مشخصی در جامعه ایران نداشت تا بر اساس آن پایگاه بتواند به حکومت برسد. اتفاقا حالتی ضد اجتماعی داشت. تنها راه تحقق اهداف چنین آدمی قوه نظامی بود. بر اساس اسناد وزارت امور خارجه انگلستان، انگلیس برای تغییر سلطنت ایران علی رغم بی کفایتی سلطنت قاجار(با توجه به اینکه 150 سال سابقه دارد) توجیهی ندارد.
سلطنت جدید نه توجیه قانون اساسی و حقوقی دارد و نه امکان اینکه طبقه اجتماعی پشت رضاخان بایستد! در نهایت ساز جمهوریت را نواختند. این امر نیز یا باید توسط روزنامه نگاران غرب گرای آن دوره مطرح می شد( که طرفداران بسیاری پیدا نمی کرد) و یا به کمک نیروی نظامی تحقق می یافت. نیروی نظامی هم باید ساختار را تصرف کند.
چرا نیروی نظامی در انتخابات پنجم دخالت کرد؟
انتخابات مجلس پنجم اولین دوره ای بود که در زمان رضاخان برگزار می شد. بنابراین سرلشگر خدایارخان مسئول اجرای اهداف این پروسه جدید و از سوی رضاخان مسئول برگزاری انتخابات شد. در نهایت در این مجلس آن تیپ افرادی آمدند تا سرانجام تغییر ساختار به وجود آید. پس نیروی نظامی با آن کیفیت شکل گیری، در شرایط بی پایگاهی اجتماعی رضا خان، مهم ترین عامل اجرایی بود.
حقانی: امروز اسنادی در اختیار داریم که دخالت نظامیان را در انتخابات مجلس پنجم نشان می دهد. با صراحت نوشته می شود از فلان شهر فلان کس باید انتخاب شود. این دخالت نمونه ای از دخالت نیروی نظامی در حوزه سیاسی بود. نمونه های بسیاری از دخالت های نیروی نظامی در جمع آوری اموال برای رضاخان نیز موجود است.
با توجه به اینکه مجلس پنجم تشکیل و رضاخان هم فرمانده کل قوا شد وضعیت قشون ایران چه می شود؟ آیا واقعا قشونی منسجم و مقتدر در حد و اندازه ایران و برای سیانت از مرزهای ایران داریم؟
رضایی: نیروی نظامی در تمام دنیا تعریف متعارفی دارد به این معنا که نیروی نظامی و مسلح باید حافظ مرزهای کشور و باعث رفاه و آسایش و امنیت ملت و مملکت باشد. ارتش برای انجام این ماموریت نیاز به تسهیلات، سازماندهی و بوجه و... دارد. در حکومت رضاشاه به یک بخش این ماجرا عمل می شد. بودجه هایی به نام ارتش اخذ می شد و صرف ارتش نمی شد البته در این دوره هواپیماهایی خریداری شد.
به نظر بنده ارتش شاهنشاهی در دوره پهلوی بیش از آنکه کار ویژه صیانت از مرزهای کشور باشد ابزاری برای ابراز قدرت از سوی پادشاه بود.
قوای قزاق در طول حیات خود هیچ گاه با نیروی خارجی نجنگید
ارتش ایران توسط قشون خارجی جدی گرفته نمی شد؛ چراکه می دانند ارتشی که باید جدی گرفته شود چه امکاناتی و چه روحیه ای دارد. تمام فرماندهانی که در اطراف رضاشاه قرار می گیرند از قزاق خانه می آیند و همه خوی و خصلت قزاقی را دارند. قوای قزاق در طول حیات خود هیچ گاه با نیروی خارجی نجنگید، اصلا روحیه جنگیدن با نیروی خارجی را ندارد.
رضاشاه به فرماندهان نظامی خود بسیار می رسد. کسانی که آه نداشتند با ناله سودا کنند به قدرتمندترین افراد در حوزه اقتصادی تبدیل میشوند. بحث زمین خواری که دوست و دشمن درباره رضاخان گفتند و صاحب زمین مجبور بود سند را به نام شخص رضاخان بزند.
کار فرماندهان نظامی در این دوره پیدا کردن زمین های خوب بود تا برای خودشیرینی و کسب منافع شخصی به نام رضاخان کنند. در چنین شرایطی مردم با دیدن فرماندهان نظامی احساس خطر می کردند به جای اینکه احساس امنیت کنند. کار ویژه ارتش رضاخان این چنین بود که در جهت تامین منافع شخص شاه قدم بر می داشت.
حقانی: سپهبد امیر احمدی به سپهبد کنتوری معروف بود چراکه زمین های بسیاری را از همین طریق به دست آورده بود.
تقوی: حکومت پهلوی برای ساختن ایران به آن گونه که حکومت های جهانی می خواهند، بر سر کار آمد. درگیری هایی که بین مردم و نیروی نظامی رخ می داد به جهت تجاوزهای مالی و حیثیتی نیروی نظامی بود.
حقانی: نظامیان برای توجیه جنایت خود از عشایر چهره غارتگر ساختند. در خصوص برخورد نظامیان با عشایر صحبت بفرمایید.
فرماندهان ارتش رضاشاه همانند خود او به دنبال چپاول مردم بودند
تقوی: برخورد نظامیان با کل جامعه ایران به خصوص عشایر جای توجه و تامل دارد. بنای حکومت پهلوی بر غربی سازی و مدرنیزاسیون غربی بود بنابراین سنت و هویت ملی برای آنها ضد ارزش بود. رضاشاه عشایر ایران را بیگانه تلقی می کرد. می گفتند رضاشاه برای ایجاد ملیت آمده بود و اکثریت مردم ایران این امر را نمی فهمیدند پس تلاش شد با نیروی نظامی به اصطلاح، مردم ایران را آدم کنند.
انگار رضاشاه می خواست به مردم بهداشت، امنیت و دانش و... بدهد و مردم از سر نادانی و جهالت این را نمی پذیرفتند پس به کمک نیروی نظامی این آسایش را به مردم می داد. غافل از اینکه چون برای مبارزه با باورهای مردم و حیثیت و شیوه زندگی آنها... می رفتند، عشایر به مخالفت پرداختند در حالیکه این امر در تاریخ وارونه نشان داده شده است و از عشایر چهره غارتگر و خشن ساختند.
حقانی: ارتش عشایر نسبت به ارتش نوینی که رضاشاه ساخت کارآمدتر بود، البته من تاسیس ارتش نوین ایران را بیهوده تلقی نمی کنم. در طول جنگ جهانی اول در تمام نقاط ایران عشایر از مرزها دفاع می کردند. در حالی که در جنگ جهانی دوم بسیاری از فرماندهان فرار کردند.
رضایی: مهم ترین عامل در روحیه جنگندگی ارتش انگیزه ها ونگاه هایی است که به مسائل مذهبی و دینی و ملی دارد. امکان دارد سلاح ارتشی آنچنان مجهز نباشد، اما اگر روحیه جنگندگی داشته باشد با همان سلاح کم می تواند دفاع کند. کسانی که در ارتش رضاشاه بودند به دنبال چپاول مردم بودند. بنابراین این ارتش اصلا روحیه جنگندگی و دفاع را نداشت.