گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ متن زیر مطالبی است که توسط اسحاق ریاحی به عنوان مجری برنامه دیدار رهبری با دانشجویان قرائت شده است
باز هم ما؛ باز هم شما... و رمضان. رمضان کریم.
پیش تر ها آقاجان، کوچکتر که بودیم، میان اشک و لبخند های زیرزیرکی هم کلاسی ها، امیدتان شدیم. دبستانی شدیم. دبستان ما و نوجوانی مان به آسایش و امنیت گذشت.
آسایش و امنیت حاصل از پرپرشدن رفیق هایتان در هفتم تیر ماه و هشتم شهریور. به پرپر زدنشان در کربلاهای 4 و 5. در مرصاد. و در کردستان.
به عروج امام مهربانمان،
و پرکشیدن باهنر و بهشتی و صیاد. به گلگونی آوینی که برای امروزمان نوشت:
ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم. و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح. این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند، بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان اجری در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما. »
ما نسل امروزتان هستیم. آنها ماندند و زمان ما را با خود به این محضر نورانی رساند. ما ثمره ی خون شهیدان، میوه های انقلابیم. آنها ماندند تا دین و مرام و آیین ما بماند.
باز هم ما؛ باز هم شما
باز هم چشم دشمن که قرار است بعد از دیدن شور و شعور این جلسه و لبخندهای ملیحتان از حقد و کینه و ناراحتی بترکد.
آقاجان چشم حسودانتان تا همیشه کور شود. آمین
این روز ها دشمن سخت بانمک شده است. از کلکسیون اسب هایتان می گوید. همین هایی که پشت حسینیه پارک شده اند.
دشمن را بخند آقاجان. دشمن برای ما، نسل میوه های انقلاب، زنگ تفریح است. این ها ، این بندگان خدا، جنس اعتقاد ما را نمی دانند. جنس ما را نمی دانند.
حکایت امروز ما و دشمن حکایت علی مرتضاست و خیبر بی در؛ در قلعه شان را کنده ایم، برایمان شرط و شروط می گذارند.
باز هم ما؛ باز هم شما.
و لقد منَنّا علیک مرة اخری.
باز هم رمضان کریم و نماز های ظهر و عصری که اقامه ی آن برای عموم آزاد است.
و دیدار های هر روزه و منتی دیگر از رب ودود که این شرفیابی را نصیبمان کرد.
کاش بیت رهبری سالن افطار مجزا داشت. کاش تر این حسینیه به قاعده زمین چمن فوتبال بود تا دست کم صدهزار نفر جوان پرانرژی پای کار نائب امام عصرشان، اینجا و به نمایندگی از میلیون ها سرباز و سردار جنگ سخت و نرم، به رسم ادب دو زانو می نشستند.
یا لااقل کاش آن پارتیشن های آن انتها کمی عقب تر بود تا ده نفر، حتی یک نفر از جماعت عشاقی که هنوز پشت درند به جمعمان اضافه می شدند.
باز هم شما. باز هم شما.
و باز هم مجری خبر سراسری که از دیدار صمیمانه رهبر معظم انقلاب با دانشجویان خواهد گفت.
آقاجان ابروهایتان اگر سپید شده باشد دل جوانتان سبز سبز سبز است.
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
تبارک الله، احسن
ولي من معني اين جمله را نفهميدم :
اين روز ها دشمن سخت بانمک شده است. از کلکسيون اسب هايتان مي گويد. همين هايي که پشت حسينيه پارک شده اند.
چند وقت پيش محسن مخملباف خاين در مورد قصرهاي رهبري و استبل اسبهايش حرف مفت زده بود که شبکه هاي تلوزيوني دشمن هم پوشش دادند