آخرین اخبار:
کد خبر:۲۵۹۳۴۷
نگاهی به «فرزند چهارم» وحید موسائیان؛

فرزندی که با هزینه‌های گزاف ناقص به دنیا آمد

فرزند چهارم بر اساس دغدغه‌های انسانی فیلم‌ساز ساخته شده و از این منظر، فیلم محترمی است، اما از نظر ساختاری شایسته نام «فاخر»ی که برای آن ردیف بودجه خاصی پیش‌بینی شده، نیست.

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» - مریم فاطمی؛ فیلم فرزند چهارم به نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی وحید موساییان، از جمله فیلم‌هایی است که سال گذشته تحت عنوان پروژه‌های فاخر تهیه شدند و در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمدند. موساییان که قبل از این، فیلم «گل چهره» را ساخته بود، یک سال پس از قحطی گسترده‌ای که در سومالی اتفاق افتاد سراغ ساختن فیلم مستندی در مورد سومالی رفت که در نهایت تصمیم گرفت سوژه خود را در قالب فیلم داستانی پیگیری کند و فرزند چهارم با رویکرد نگاهی به فعالیت‌های بشردوستانه ایران در کشور جنگ زده و قحطی زده سومالی متولد شد.


فرزند چهارم داستان زندگی رویا افراسیابی، سوپراستار سینما با بازی مهتاب کرامتی است که مدتی است بازیگری را کنار گذاشته و به عکاسی روی آورده است. او که یک سال است فرزند خود را سقط کرده، به دلیل اختلافاتی که با همسرش بر سر بچه دارد جدا از او زندگی می‌کند و در اوج درگیری‌های سومالی تصمیم می‌گیرد برای عکاسی به موگادیشو، پایتخت این کشور برود.


در این سفر، مسعود با بازی مهدی هاشمی که یک کارخانه‌دار کفش است که در رقابت با محصولات چینی ورشکست شده، با او همراه می‌شود تا هم کفش‌هایی را که روی دستش مانده به نیازمندان سومالی برساند و هم ابراهیم، برادر همسرش (حامد بهداد) را که پزشک هلال احمر است و پنج سال است در سومالی خدمت می‌کند، برای بازگشت به ایران متقاعد کند.


روایت فرزند چهارم از یک معجزه


در این سفر اتفاقاتی برای رویا و مسعود می‌افتد که به عمق فجایع موجود در سومالی پی می‌برند. آنها هنگامی که از دست نیروهای مسلح سومالی فرار می‌کنند در صحرای آفریقا گم می‌شوند و به مادری برمی‌خورند که همراه با چهار فرزند کوچک خود در یک کپر زندگی می‌کند. آنها صبح که از خواب بیدار می‌شوند می‌بینند مادر، سه بچه را همراه خود برده و بچه کوچک را که دختری یک ساله است داخل کپر جا گذاشته است.


بچه از شدت گرسنگی بی قراری می‌کند و رویا که بعد از چند روز آوارگی در صحرا و گرسنگی و تشنگی چیزی ندارد به او بدهد در اوج ناامیدی و برای آرام شدن بچه سعی می‌کند به او شیر دهد که معجزه‌ای رخ می‌دهد و او در حالی که مادر نیست و کودکی ندارد می‌تواند به بچه شیر دهد! بعد از این اتفاقات، هواپیمای ایرانی سر می‌رسد و آنها را پیدا می‌کند، اما وقتی آنها در حال دویدن به سمت هواپیما هستند از جانب مردان مسلح مورد حمله قرار می‌گیرند و مسعود کشته می‌شود. رویا دختر بچه را به ایران می‌برد و او نزد همسر مسعود که بچه‌دار نمی‌شده، بزرگ می‌شود.


بیان دغدغه‌های انسانی بدون فرم مناسب


فرزند چهارم براساس دغدغه‌های انسانی فیلم‌ساز ساخته شده که سعی کرده به روایت زندگی انسان‌هایی بپردازد که درگیر جنگ‌های داخلی ویران‌گر هستند و در حالی که در یک کشور ثروتمند (از لحاظ منابع طبیعی) زندگی می‌کنند، اما در فقر و قحطی وحشتناکی دست و پا می‌زنند. از این منظر، فرزند چهارم فیلم محترمی است که محتوای انسان دوستانه‌ای دارد. به علاوه، این فیلم تبلیغی است برای فعالیت‌های بشر دوستانه‌ای که هلال احمر جمهوری اسلامی ایران و مردمی که وابستگی دولتی ندارند، در این کشور انجام می‌دهند.


با این همه، فرم و ساختار اثر نتوانسته به پای انگیزه‌های عالی و انسانی آن برسد و به همین دلیل این اثر آن چنان که باید و شاید شایسته نام فاخری که برای آن ردیف بودجه خاصی پیش‌بینی شده، نیست و طبق معمول سینمای ایران این موضوع مورد غفلت واقع شده که محتوای خوب نیازمند فرم اصولی و صحیح است تا آن اثر را از فیلم‌های ضعیف و معمولی متمایز کند و در یادها ماندگار شود.


باز هم مشکل فیلمنامه!


مهم‌ترین مشکل فرزند چهارم به سیاق اکثر فیلم‌های سینمای ایران، مشکل فیلمنامه است. در فیلمنامه هیچ گره خاصی وجود ندارد، مرد و زنی ایرانی به سومالی می‌روند و در آنجا با چهره جنگ و خشونت آشنا می‌شوند. نقطه محوری و کانونی و داستانی که براساس و با تکیه بر آن فیلم جلو برود، وجود ندارد و شاهد سکانس‌ها و خرده داستان‌های پراکنده‌ای هستیم که حول محور یک داستان مرکزی به اتحاد نمی‌رسند و بعضاً روی هوا رها می‌شوند.


نزدیک نشدن به آفریقایی‌ها و عدم نمایش تصاویر تازه و غیر تکراری


مشکل دیگر فرزند چهارم به عدم نمایش تصاویری تازه و ناآشنا برای مخاطب برمی‌گردد. مخاطبی که به تماشای فرزند چهارم می‌رود نباید انتظار داشته باشد که تصاویر بدیع و کمتر دیده شده‌ای از آفریقا و فرهنگ آن تماشا کند و با فرهنگ سومالی آشنا شود؛ زیرا تصاویری که از آفریقا به نمایش درمی‌آید تصاویری است که بارها در همین تلویزیون خودمان دیده‌ایم و چیز تازه‌ای به اطلاعات ما راجع به آفریقا نمی‌افزاید.


این در حالی است که یک فیلم داستانی سینمایی آن هم با بودجه فیلم‌های فاخر، می‌توانست در این زمینه بهتر عمل کند و زوایای کمتر دیده شده از آفریقا را برای مخاطب ترسیم کند. از طرف دیگر، فیلم چندان به آفریقایی‌ها به عنوان سوژه نزدیک نمی‌شود و آنها را در پس زمینه گروه ایرانی حاضر در آنجا به تصویر می‌کشد. البته فیلمساز اندکی به شخصیت‌هایی مانند کارولین که دستیار حامد بهداد است و پسر بچه 10 ساله‌ای که جان رویا را نجات می‌دهد، نزدیک می‌شود، اما آنها شخصیت‌های خرده داستان‌هایی هستند که در اواسط فیلم رها می‌شوند؛ در واقع فیلمساز از مردم سومالی فاصله گرفته و نمایش آنها را به تصاویری از فقر و گرسنگی محدود کرده و به آنها نزدیک نمی‌شود.


انگیزه‌هایی که مخاطب را قانع نمی‌کنند


مشکل دیگر فرزند چهارم این است که انگیزه‌های سفر رویا و مسعود به سومالی قانع کننده نیست. با توجه به این که در سومالی جنگ است و بارها در فیلم تاکید می‌شود که اخبار تلویزیون دائما ناآرامی‌ها و درگیری‌های سومالی را نشان می‌دهد مخاطب دلیل قانع کننده‌ای برای سفر این دو نمی‌بیند. رویا که صرفا به دلیل عکاسی (آن هم نه عکاسی خبری) عازم سومالی می‌شود و حرفی از این که چرا برای عکاسی سومالی را انتخاب کرده به میان نمی‌آید. مسعود هم تصمیم می‌گیرد کفش‌هایش را که روی دستش مانده میان مردم نیازمند تقسیم کند و برادر همسرش را برای بازگشت به ایران متقاعد کند که دلیل دوم تا حدودی پذیرفتنی است.


پتانسیل‌های داستانی که از بین رفت


یکی دیگر از ضعف‌های فیلمنامه به فرار رویا و مسعود از دست آدم‌کش‌ها و گم شدن آنها در صحرا بازمی‌گردد که این اتفاق پتانسیل زیادی برای خلق یک داستان پر کشش داشت، اما این اتفاق نیفتاد و دقایق زیادی از فیلم به قدم زدن آنها در صحرا و اندکی اظهار تشنگی و گرسنگی گذشت. البته این تشنگی و گرسنگی هم برای مخاطب باورپذیر نبود و کارگردان و بازیگرها نتوانسته بودند احساس خستگی و از بین رفتن قوای بدنی و استرس و ترس را به ببیننده القا کنند و همه چیز خیلی مصنوعی اتفاق می‌افتاد.


از بازی متفاوت حامد بهداد تا سانتی‌مانتالیسم در خیابان‌های سومالی


در مورد بازی‌ بازیگران هم می‌توان گفت جز حامد بهداد که در این فیلم از تیپ جوانان همیشه عاصی و عصبی بیرون آمده و بازی متفاوتی را ارائه داده، سایر بازیگران در حد و اندازه‌های خود ظاهر نشده‌اند. مهدی هاشمی با روزهای اوج خود بسیار فاصله دارد و مهتاب کرامتی هم نتوانسته آن چنان که باید و شاید از عهده ایفای این نقش برآید و در هیچ یک از موقعیت‌های سخت این فیلم حتی در جنگ‌های خیابانی از تیپ زن تهرانی سانتی‌مانتال خارج نشده است.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار