کد خبر:۲۶۳۱۴۶
شهریار به روایت دوست نزدیکش؛

وقتی شهریار روح احضار کرد / داستان توکل شهریار به خدا و رسیدن روزی

شهریار در مجالس احضار ارواح شرکت می‌کرد. او در این طریق به قدری پیش رفت که بر حسب دستور پیر مرشد قرار ‌شد خرقه بگیرد و جانشین پیر بشود، اما ...

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ استاد سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در روز 27 شهریور سال 1367 از دنیا رفت که این روز در سال 1381 روز شعر و ادب فارسی نام گرفته است. در این مجال نگاهی داریم به روایت آقای زاهدی دوست نزدیک استاد از زندگی او که بخش‌هایی از آن در زمان حیات استاد نوشته شده است.


اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده می‌شود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقیقتاً حیف است که آن خاطرات از پرده رؤیا و افسانه خارج شود. گو اینکه اگر شأن نزول و علت پیدایش هر یک از اشعار شهریار نوشته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هر قطعه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعر را نباید محدود کرد.


غزل‌های سوزناک شهریار یادگار دوران عاشقی اوست


شهریار یک عشق اولی آتشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهریار گداخته و تصفیه می‌شود. غالب غزل‌های سوزناک او که به ذائقه عموم خوش‌آیند است، یادگار این دوره است. بعد از عشق اولی، شهریار با همان دل سوخته و دم آتشین به تمام مظاهر طبیعت عشق می‌ورزیده و می‌توان گفت که در این مراحل مثل مولانا، که شمس تبریزی و صلاح‌الدین و حسام‌الدین را مظهر حسن ازل قرار داده، با دوستان با ذوق و هنرمند خود نرد عشق می‌بازد. بیشتر همین دوستان هستند که مخاطب شعر و انگیزه احساسات او واقع می‌شوند. از دوستان شهریار می‌توان مرحوم شهیار، مرحوم استاد صبا، استاد نیما، فیروزکوهی، تفضلی، سایه، و نگارنده و چند نفر دیگر را اسم برد.


شرح عشق طولانی و آتشین شهریار در غزل‌های ماه سفر کرده، توشهً سفر، پروانه در آتش، غوغای غروب و بوی پیراهن مشروح است و زمان سختی آن عشق در قصیده «پرتو پاینده» بیان شده است و غزل‌های یار قدیم، خمار شباب، ناله ناکامی، شاهد پنداری، شکرین پسته خاموش، تو بمان و دگران، ناله نومیدی، و غروب نیشابور حالات شاعر را در جریان آن عشق حکایت می‌کند. شهریار در دیوان خود از خاطرات آن عشق غزل‌ها و اشعار دیگری دارد از قبیل حالا چرا، دستم به دامانت و ... که مطالعه آنها به خوانندگان عزیز نشاط می‌دهد.


عشق‌های عارفانه شهریار


عشق‌های عارفانه شهریار را می‌توان در خلال غزل‌های انتظار، جمع و تفریق، وحشی شکار، یوسف گمگشته، مسافرهمدان، حراج عشق، ساز صبا، و نای شبان و اشگ مریم، دو مرغ بهشتی، و غزل‌های ملال محبت، نسخه جادو، شاعر افسانه و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد. برای آن که سینمای عشقی شهریار را تماشا کنید، کافی است که فیلم‌های عشقی او را که از دل پاک او تراوش کرده، در صفحات دیوان بیابید و جلوی نور دقیق چشم و روشنی دل بگذارید. هرچه ملاحظه کردید همان است که شهریار می‌خواسته؛ زبان شعر شهریار خیلی ساده است.


محرومیت و ناکامی‌های شهریار در غزل‌های گوهر فروش، ناکامی‌ها، جرس کاروان، ناله روح، مثنوی شعر، حکمت، زفاف شاعر و سرنوشت عشق به زبان خود شاعر بیان شده و محتاج به بیان من نیست. خیلی از خاطرات تلخ و شیرین شهریار از کودکی تا امروز در هذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانه شب به نظر می‌رسد و با مطالعه آنها خاطرات مزبور مشاهده می‌شود.


وقتی شهریار در اتاق خود در حال غرق شدن بود


شعر خواندن شهریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعار قافیه و ژست و آهنگ صدا، همراه موضوعات تغییر می‌کند و در مواقع حساس شعری، بغض گلوی او را گرفته و چشمانش پر از اشک می‌شود و شنونده را کاملا منقلب می‌کند. شهریار در موقعی که شعر می‌گوید به قدری در تخیل و اندیشه آن حالت فرو می‌رود که از موقعیت و جا و حال خود بی خبر می‌شود. شرح زیر نمونه یکی از آن حالات است که نگارنده مشاهده کرده است:


هنگامی که شهریار با هیچ کس معاشرت نمی‌کرد و در را به روی آشنا و بیگانه بسته و در اطاقش تنها به تخیلات شاعرانه خود سرگرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم. دیدم چشم‌ها را بسته و دست‌ها را روی سر گذارده و با حالتی آشفته مرتباً به حضرت علی (علیه‌السلام) متوسل می‌شود. او را تکانی دادم و پرسیدم این چه حال است که داری؟ شهریار نفسی عمیق کشیده، با اظهار قدردانی گفت: مرا از غرق شدن و خفگی نجات دادی. گفتم: مگر دیوانه شده‌ای؟ انسان که در اطاق خشک و بی‌آب، غرق و خفه نمی‌شود. شهریار کاغذی را از جلوی خود برداشته، به دست من داد. دیدم اشعاری سروده است که جزو افسانه شب به نام سمفونی دریا ملاحظه می‌کنید.


شهریار به جز الهام شعر نمی‌گوید. اغلب اتفاق می‌افتد که مدت‌ها می‌گذرد و هر چه سعی می‌کند حتی یک بیت شعر هم نمی‌تواند بگوید. ولی اتفاق افتاده که در یک شب که موهبت الهی به او روی آورده، اثر زیبا و مفصلی ساخته است. همین شاهکار تخت جمشید، که یکی از بزرگترین آثار شهریار است، با اینکه در حدود چهارصد بیت شعر است در دو سه جلسه ساخته و پرداخته شده است.


داستانی از توکل شهریار به خدا و رسیدن روزی او


شهریار دارای توکلی غیرقابل وصف است و این حالت را من در او از بدو آشنایی دیده‌ام. در آن موقع که به علت بحران‌های عشق از درس و مدرسه (کلاس آخر طب) هم صرف‌نظر کرده و خرج تحصیل او به علت نارضایتی، از طرف پدرش قطع شده بود، گاه می‌شد که شهریار خیلی سخت در مضیقه قرار می‌گرفت. به من می‌گفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قبلا تعیین می‌کرد. در آن راه که می‌رفتیم، به انتهای آن نرسیده وجه خرج چند روز شاعر با مراجعه یک یا دو ارباب رجوع می‌رسید.


با آنکه سال‌هاست از آن ایام می‌گذرد، هنوز من در حیرت آن پیشامدها هستم. قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مختلف به شهریار مراجعه می‌کردند که گاهی به هنر و حرفه او هیچ ارتباطی نداشت. شخصی مراجعه می‌کرد و برای سنگ قبر پدرش شعری می‌خواست یا دیگری مراجعه می‌کرد و برای امر طبی و عیادت مریض از شهریار استمداد می‌جست، از این‌ها مهم‌تر مراجعه اشخاص برای گرفتن دعا بود.


خدا شناسی و معرفت شهریار به خدا و دین در غزل‌های جلوه جانانه، مناجات، درس محبت، ابدیت، بال همت و عشق، درکوی حیرت، قصیده توحید، راز و نیاز، و شب و علی مندرج است. علاقه به آب و خاک وطن را شهریار در غزل عید خون و قصاید مهمان شهریور، آذربایجان، شیون شهریور و بالاخره مثنوی تخت جمشید به زبان شعر بیان کرده است. البته با مطالعه این آثار به میزان وطن‌پرستی و ایمان عمیقی که شهریار به آب و خاک ایران و آرزوی ترقی و تعالی آن دارد، پی برده می‌شود.


تلخ‌ترین روزهای زندگی شهریار


تلخ‌ترین خاطره‌ای که از شهریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تیرماه 1331 اتفاق افتاد. همان روز در اداره به این جانب مراجعه کرد و با تاثر فوق‌العاده خبر شوم را اطلاع داد. به اتفاق به بیمارستان هزار تختخوابی مراجعه کردیم و نعش مادرش را تحویل گرفته، به قم برده و به خاک سپردیم. حالتی که از آن مرگ به شهریار دست داده، در منظومه «ای وای مادرم» نشان داده می‌شود.


شیرین‌ترین خاطره برای شهریار این روزها دست می‌دهد و آن وقتی است که با دختر سه ساله‌اش شهرزاد مشغول و سرگرم است. شهریار در مقابل بچه کوچک مخصوصاً که زیبا و خوش بیان باشد، بی اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهرزادش این روزها همان حالت را دارد که برای شهریار 51 ساله نعمت غیر مترقبه‌ای است. موقعی که شهرزاد با لهجه آذربایجانی شعر و تصنیف فارسی می‌خواند، شهریار نمی‌تواند کثرت خوشحالی و شادی خود را مخفی بدارد.


چگونه محمدحسین تخلص شهریار را انتخاب کرد؟


نام کامل شهریار سید محمد حسین بهجت تبریزی است. در اوایل شاعری (بهجت) تخلص می‌کرد و بعداً دوباره با فال حافظ تخلص خواست که دو بیت زیر شاهد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخلص او را (شهریار) تعیین کرد:
که چرخ سکه دولت به نام شهریاران زد

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم


و شاعر ما بهجت را به شهریار تبدیل کرد و به همان نام هم معروف شد. تاریخ تولدش 1285 خورشیدی و نام پدرش حاجی میرآقا خشگنابی است که از سادات خشگناب (قریه نزدیک قره چمن) و از وکلای مبرز دادگستری تبریز و مردی فاضل و خوش محاوره و از خوش نویسان دوره خود و با ایمان و کریم الطبع بوده است و در سال 1313 مرحوم و در قم به خاک سپرده شد.


از ترک تحصیل تا کار در بانک کشاورزی


شهریار تحصیلات خود را در مدرسه متحده و فیوضات و متوسطه تبریز و دارالفنون تهران خوانده و تا کلاس آخر مدرسهً طب تحصیل کرده است و در چند مریضخانه هم مدارج اکسترنی و انترنی را گذرانده است ولی در سال آخر به علل عشقی و ناراحتی خیال و پیشامدهای دیگر از ادامه تحصیل محروم شده است و با وجود مجاهدت‌هایی که بعداً توسط دوستانش به منظور تعقیب و تکمیل این یک سال تحصیل شد، معهذا شهریار رغبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خدمت دولتی بشود. چند سالی در اداره ثبت اسناد نیشابور و مشهد خدمت کرد و در سال 1315 به بانک کشاورزی تهران داخل شد و تا کنون هم در آن دستگاه خدمت می‌کند.


شهرت شهریار تقریباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هر جا که ترجمه یک قطعه او رفته باشد، هنر او را می‌ستایند. منظومه حیدر بابا نه تنها تا کوره ده‌های آذربایجان، بلکه به ترکیه و قفقاز هم رفته و در ترکیه و جمهوری آذربایجان چندین بار چاپ شده است، بدون استثنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حیدربابا را بشنود و منقلب نشود. شهریار در تبریز با یکی از بستگانش ازدواج کرده که ثمره این وصلت دختری سه ساله به نام شهرزاد و دختری پنج ماهه به نام مریم است.


روایتی از حضور شهریار در مجالس احضار ارواح و تحولات بعدی او


شهریار غیر از این شرح حال ظاهری که نوشته شد، شرح حال مرموز و اسرار آمیزی هم دارد که نویسنده بیوگرافی را در امر مشکلی قرار می‌دهد. نگارنده در این مورد ناچار به طور خلاصه و سربسته نکاتی از آن احوال را شرح می‌دهم تا اگر صلاح و مقدور شد بعدها مفصل بیان شود. شهریار در سال‌های 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکتر ثقفی تشکیل می‌شد شرکت می‌کرد. شرح آن مجالس سابقاً در جراید و مجلات چاپ شده است.


شهریار در آن مجالس کشفیات زیادی کرده است و آن کشفیات او را به سیر و سلوکاتی می‌کشاند. در سال 1310 به خراسان می‌رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنباله این افکار را داشته است و در سال 1314 که به تهران مراجعت می‌کند، تا سال 1319 این افکار و اعمال را به شدت بیشتری تعقیب می‌کند؛ تا اینکه در سال 1319 داخل جرگه فقر و درویشی می‌شود و سیر و سلوک این مرحله را به سرعت طی می‌کند و در این طریق به قدری پیش می‌رود که بر حسب دستور پیر مرشد قرار می‌شود که خرقه بگیرد و جانشین پیر بشود.


تکلیف این عمل شهریار را مدتی در فکر و اندیشه عمیق قرار می‌دهد و چندین ماه در حال تردید و حیرت سیر می‌کند تا اینکه متوجه می‌شود که پیر شدن و احتمالاً زیر و بال جمع کثیری را به گردن گرفتن برای شهریار که منظورش معرفت الهی و کشف حقایق است، عملی دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست. اینجاست که شهریار با توسل به ذات احدیت و راز و نیازهای شبانه، به کشفیاتی علوی و معنوی می‌رسد و به طوری که خودش می‌گوید پیشامدی الهی او را با روح یکی از اولیاء مرتبط می‌کند و آن مقام مقدس کلیه مشکلاتی را که شهریار در راه حقیقت و عرفان داشته حل می‌کند و موارد مبهم و مجهول برای او کشف می‌شود.


شهریار پس از درک این فیض عظیم، به کلی تغییر حالت می‌دهد. دیگر از آن موقع به بعد پی بردن به افکار و حالات شهریار برای خویشان و دوستان و آشنایانش - حتی من - مشکل شده بود؛ حرف‌هایی می‌زد که درک آنها به طور عادی مقدور نبود؛ اعمال و رفتار شهریار هم به موازات گفتارش غیر قابل درک و عجیب شده بود.


سفری از خالق به خلق


شهریار در سال‌های اخیر اقامت در تهران خیلی میل داشت که به شیراز برود و در جوار آرامگاه استاد حافظ باشد و این خواست خود را در اشعار ای شیراز و در بارگاه سعدی منعکس کرده است ولی بعدها از این فکر منصرف شد و چون از اقامت در تهران هم خسته شده بود، مردد بود کجا برود؛ تا اینکه یک روز به من گفت که: «ممکن است سفری از خالق به خلق داشته باشم» و این هم از حرف‌هایی بود که از او شنیدم و عقلم قد نمی‌داد تا این که یک روز بی خبر از همه کس، حتی از خانواده‌اش، از تهران حرکت کرد و خبر او را از تبریز گرفتم.


سرانجام خورشید حیات شهریارملک سخن و افتاب زندگی ملک الشعرای بی بدیل ایران پس از هشتاد وسه سال تابش پر فروغ در کوهستان‌های آذربایجان غروب کرد. اما او هرگز نمرده است زیرا اکنون نام او زیبنده روز ملی شعر و ادب ایران و نیز صدها میدان،خیابان، مرکز فرهنگی، بوستان و ... در کشورمان و نیز در ممالک حوزه‌های ترکستان(آسیای مرکزی) و قفقازیه و ترکیه می‌باشد.


استاد شهریار سرانجام پس از 83 سال زندگى شاعرانه پر بار در 27 شهریور ماه 1367 خورشیدی در بیمارستان مهر تهران بدرود حیات گفت و بنا به وصیتش در زادگاه خود در مقبرة الشعرا سرخاب تبریز با شرکت قاطبه ملت و احترام کم نظیر به خاک سپرده شد. در آن روز پیکرش بر دوش ده‌ها هزار تن از دوستدارانش تا مقبرة الشعرای تبریز حمل شد و در جوار افاضل ادب و هنر جای گرفت. چه نیک فرمود:
 
برای ما شعرا نیست مردنی در کار
که شعرا را ابدیت نوشته اند شعار

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹ آذر ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۹
واقعا روزها هرچه که بیشتر میگذرند استاد محمد حسین بهجت تبریزی شهریارِ ملک سخن را بیشتر وبهتر میشناسیم و تازه میفهمیم که مکتب این استاد بزرگ سخن چقدر مکتب رسا و شیوایی بوده و هست.
انگار خواجه حافظ شیرازی در آن تفألی که محمد حسین بهجت از ایشان زده بود خوب میدانست که باید واژه ی شهریار را برایش برگزیند.
4
0
پربازدیدترین آخرین اخبار