گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ نام سید مجتبی حسینی برای جوانان نام آشنایی است. مهندسی که روحانی هم هست وگرچه لباس روحانیت نمی پوشد، جوانان بسیاری دور خود جمع کرده است. همین محبوبیت وی موجب شد قراری با وی بگذاریم تا مصاحبه ای با وی ترتیب دهیم.
پخش اول این مصاحبه به موضوع محرم، امام حسین (ع) و شیوه ارتباط جوانان با امام مربوط می شود. به مناسبت ایام محرم بخش اول این مصاحبه را امروز منتشر می کنیم و بخش دوم را در روزهای آینده منتشر خواهیم کرد.
«خبرگزاری دانشجو»- الان جهان دوران سختی را می گذراند. بیش از ایران، مردم و به خصوص جوانان دیگر کشورهای جهان سختی های بسیاری راتحمل می کنند. بیش از تمام ادوار گذشته این سختی ها خود را نشان می دهند. برخی از این سختی ها بسیار عجیب هستند. جوانان چگونه می توانند به کمک امام حسین (ع) از این سختی ها عبور کنند؟
حسینی: شما سوال سختی مطرح کردید اما جواب راحتی دارد. شاید فکر کنیم جواب سنگین است اما این طور نیست. شما دست روی چیزی گذاشتید که مربوط به امام حسین (ع) است، لذا جواب بسیار ساده است؛ منتها راهش را باید پیدا کرد.
راهش این است که امام حسین (ع) با دل ها کار دارد. دل اگر در این مسیر افتاد سختی نمی فهمد. یعنی کسانی که در مسیر امام حسین (ع) آمدند، اگر با تیرو شمشیر و جنگ هم سروکار داشتنه باشند نیز فرقی نمی کند. حتی امام حسین (ع) شرعا فرمودند بروید، یعنی اگر توجیح شرعی هم می خواست کند، وقتی امام معصوم می گوید «بروید، اشکالی ندارد» خودش روز قیامت پای آن می ایستد. چنانچه داریم که فردی به نام ضحاک و خدمت امام آمد و گفت تا وقتی احساس کنم به کار می آیم می مانم اما وقتی دیدم به درد نمی خورم می روم. امام هم گفتند برو. وقتی اذن را از امام معصوم گرفته شما به او چه می خواهید بگویید؟ این آدم می آید جنگ می کند، مجروح هم می شود، دو سه نفر را هم می کشد، بعد که می بیند امام نفس های آخر را می کشد می آید می گویید من بر سر عهدی که بستم ماندم و الان می روم.
ولی کسانی که حاضر شدند تکه پاره شوند و حتی حسرت می خوردند چرا ما 70 جان نداریم که این به اصطلاح سختی را تحمل کنیم علتش چیست؟ علتش این است که ما برای تحمل سختی ها به ظاهر نگاه می کنیم به درون فکر نمی کنیم.
دلا زنور ریاضت گر آگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
لباس ما سخت باشد دنبال لباس راحت می رویم، صندلی ماشین سخت است، راحتش می کنیم. البته کار طراح صنعتی همین است، او که نباید عرفان کار کند. ولی وقتی با آدم ها کار داریم، بحثمان شکل دیگری می شود. وقتی با مسالح و ابزار کار داریم باید درست باشند. ولی یادمان رفته وقتی با آدم ها می خواهیم صحبت کنیم باید این حرف ها را کنار بگذاریم. لذا وقتی شما می گویید سختی، سختی ها بیرون زا است به خاطر درون تهی است، رفاه ها بیرون گرا شده اند، من باید موبایل، پد، تلویزیون، ماشین و... داشته باشم. حال و اوضاع بیرون خود را درست می کنیم که زندگی خوبی داشته باشیم در نهایت نیز نداریم. علتش این است که درون را رها کردیم. ولی طرف درونش پر بود، هیچ کدام از این چیزهایی که گفتیم را ندارد، اما چقدر لذت می برد. نان خالی می خورد می گوییم چقدر امشب سر کیف هستی، می گوید امشب نان و دندان داریم. این را نگاه کن.
چون امام حسین (ع) با درون کار دارد، اگر سنسور درون فعال شود این آدم همه انواع سختی ها را راحت طی می کند، به حدی که خودش استقبال می کند. البته نه هر سختی را، آن جوزدگی است که از هر سختی استقبال کند. آن سختی را تحمل می کند که موجب تکامل دینش شود و خدمتی به دین و یا بشریت داشته باشد. اصلا آن سختی را احساس هم نمی کند. شما یک نفر از اصحاب امام حسین (ع) را بگو که وقتی هجمه دشمن را دید از ترس سکته کرد، یا وقتی لحظه شهادت بالا سرش آمدند بگویند خیلی درد دارم. حبیب و مسلم با هم رفیق نزدیک هستند. وقتی حبیب در حال شهادت بود مسلم آمد بالای سرش و گفت چه می گویی؟ گفت ناراحت هستم. مسلم گفت: به هر حال شمشیر خوردی و... حبیب گفت نه. به تو وصیت می کنم امام را تنها نگذاری، مدیون من هستی. این آدم از جا پر شده که حتی زخم شمشیر که این مقدار عمق پیدا کرده، هنوز به آن عمق نرسیده است؟
لذا اگر ما راه امام حسین (ع) را پیدا کنیم دلها پذیرای محبت امام حسین (ع) می شوند. روایت داریم که خدا به هر کس بخواهد خیر برساند در قلبش محبت حسین (ع) می گذارد. خب ما یک مقدار آن را امروز فهمیدیم. این قلب که از محبت امام حسین (ع) پر شود، چیزی برایش مهم نیست. فقط محور آن امام حسین (ع) می شود.
«خبرگزاری دانشجو»- یک گونه سختیی هایی که جوانان با آن روبه رو هستند سختی های ظاهری مثل مشکلات اقتصادی است. اما بخشی از سختی های این گونه نیست. بخشی از آن ذهن شلوغی است که دارند. یعنی ذهنشان هر جایی شده است و سخت تر آن است که نمی دانند چه بلایی سرشان آمده. چگونه می توانند دلشان را به سمت امام حسین (ع) سوق دهند؟
حسینی: شما درست گفتید آن چیزی که آرامش درونی رابه خصوص از جوانان گرفته همین است. در مسن ترها یک نوستالژی می آید مثل یک بنچمارک یک چیزی را نگه می دارد، اما جوانان همان بنچمارک را هم ندارند. این باعث می شود احساس ناامنی کند. این ناامنی صرفا به خاطر دین نیست، او با هر چیزی احساس ناامنی می کند. با لباسی هم که دیروز خریده امروز مشکل دارد. من دیده ام گاهی از این ابزار ناراحت می کنند که فردی از دین به دین دیگر رفته یا ابراز خوشحالی می کنند که فردی از دین دیگری به این دین آمده است. نه آن ناراحتی آن قدر ناراحت کننده است و نه آن خوشحالی، خوشحال کننده، زیرا این تغییر دین ریشه عمیق نداشته و بحث تنوعطلبی بیمارگونه است. حتی وقتی فردی زن میگیرد میبینیم خسته میشود، زیرا ناامنی درونی وجود دارد.
زمانی میگفتیم تکثر خیلی خوب است. در کجا خیلی خوب است؟ جایی که انحصارهای اجباری به انسان فشار میآورد، فکر کردیم راه حلش تکثر است. تکثر به یک تکثر بیقید و شرط تبدیل شد. تکثر اولین چیزی که برمیدارد امنیت خاطر است. شما وقتی یک گزینه جلوی رویتان است به هر سختی که شد میدانید راه همین است. اما وقتی گزینهها دو تا شد همین دغدغه که کدام را انتخاب کنم ... اگر شد ده گزینه، دغدغهها بیشتر میشود. یعنی ما در یک دنیای پردغدغه زندگی میکنیم.
این مباحث را روانشناسان نمی فهمند؟ شاید بفهمند. اما کسانی که نمیگذارند بفهمیم سودشان در پردغدغگی ماست. لذا همه کمپانیها در رقابت تجاری با هم در رقابت هستند اما در این بحث زیربنایی می دانند اگر متزلزل شود همگی ضرر میکنند. لذا باید این تکثر حفظ شود. سپس تئوریسینها درباره پلورالیسم و تکثرگرایی حرف میزنند، اما نمیدانیم ناخودآگاه از کجا کوک شدهایم. البته من به یک رنگی انحصارگرایانه اعتقاد ندارم. هر افراطی یک تفریط دارد. اما یک زمانی میگفتیم مطبوعات رکن چهارم دموکراسی هستند، ولی امروزه رسانه رکن اول تخریب آرامش روانی شده است. الان رسانه یک چیزی میگوید، 30 ثانیه بعد رد میشود، 40 ثانیه بعد حرف دیگری گفته میشود. مگر ذهن من چه قدر توانایی این مقدار تضاد را دارد؟ کسی اصلا به فکر من هست؟
امروزه هیچ کس نمیتواند به فکر شما باشد. فقط خودت هستی که باید به فکر خودت باشی و این تو هستی که باید ورودی قلب و ذهنت را مدیریت کنی. «یُوَسوِسُ فی صُدورِ الناس». ما یادمان رفته که مبارزات عقلی سر جایش است، قلب مان نباید محل تاخت و تاز باشد. صدور ما و سینههای ما باید در آرامش باشد. ما این مدیریت را بر خودمان نکردیم. صدورمان نیز با چالش هایی حتی به اسم دین مواجه شد.
چرا دین میگوید همه را به اسم مسلمان که هستند نگاه کن. این برای صدور است. شما اگر در مقام قاضی و نیروی انتظامی هستی نباید این گونه نگاه کنی. ولی در مقام یک انسان نسبت به تمام کسانی که مسلمانند باید حسن ظن داشته باشی، مگر خلافش ثابت شود. حسن این امر نه برای طرف مقابل بلکه در درجه اول برای خود توست. این امنیت خاطر برای تو ایجاد میشود. خصوصا اگر این امر را به سنین پایینتر منتقل کنیم. این آدم در ذهن و زندگیاش چه نوستالژی دارد؟
یک مثال ملموس رسانهای برای شما بزنم. زمانی ما جوان بودیم شبکه یک و دو را داشتیم که چندساعت در هفته برنامه داشت. یک برنامه کودک در شبکه یک و یک برنامه کودک در شبکه دو بود. ارتباط نوستالژیکی که در آن برنامههای کودک ایجاد میشد با برنامههایی که الان هر روز یک چیز میخواند مقایسه کنید. جوان و نوجوان که امر نوستالژیک دیگر ندارد به چه چیز دل ببندد؟
هر صورت دلکش که تو را روی نمود
خواهد فلکش ز دور چشم تو ربود
یعنی آن زمان فکر میکرد همین است. یعنی ما ثبوت را آدمها گرفتیم. وقتی ما ثبوت نداریم انتظار نداشته باشیم قلب آرامی داشته باشیم.
الان اتفاقا جایگاه مذهب برای نسل امروز بسیار با فوریت تر است. من به خوبی، بدی، درستی و غلطی مذهب کاری ندارم مذهب آن چیزی است که خط قرمز تو میشود و میگوید «من نمیخواهم به این چیزها دست بزنم، مگر چه شود» این باعث میشود شخصیت تو شکل بگیرد.
قضیه امام حسین علیه السلام نیز برای ما هم اعتقاد است و هم نوستالژی. اگر ما این آرامش را میخواهیم برگردانیم باید مرزهای درونیمان را حفظ کنیم. برخی جاها مثل عقل محل تاخت و تاز است. سالها بشر میگفت خورشید دور زمین میچرخد، بعد رد شد. اتفاقی هم نیفتاد، کسی سکته نکرد. مگر کسانی که به آن دلی به آن نگاه میکردند. بعدها انیشتین یا هایزنبرگ آمدند و بسیار قضایای مکانیکی را رد کردند. خب اینها برای ذهن هستند. چرا هیچ اتفاقی برایمان نمیافتاد؟ زیرا ذهن جای همین تاخت و تازها است. از آن زمانی که این تاخت و تازها را وارد قلبمان کردیم و رسانهها از انواع وسایل روانشناسی استفاده کردند و با انواع تکنیکها قلبهای ما را نشانه گرفتند، ما را عنصرهایی تهی کردند. عنصر تهی طبق قانون مکانیک اینرسی کمی دارد. یعنی با کوچکترین تلنگر به هر طرف می تواند برود. آن ها می گویند تو تکان بخور، بالاخره یکی هم به ما می افتد، این که گفتم همه ای آنها پشت سر همدیگر را دارند، همین است. اینرسی که زیاد باشد نه این راحتی به حرکت در می آیی و نه اگر به حرکت درآمدی به راحتی می توانند تو را از حرکت بیاندازند.
رسانه ها دانسته ها یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته اینرسی ما را کم کردند، مگر کسانی که با تفوق به رسانه نگاه کردند که البته تعدادشان کم است. آن هایی که به من می گویند تو عقب مانده ای و ما روشنفکریم نمی دانند در چه چیزی افتاده اند. آن ها در بمباران رسانه ها قرار گرفته اند. ولی کسی که در روستا زندگی می کند 4 کتاب بیشتر نخواهنده اما وقتی صحبت می کند می بینید، چه آرامشی دارد و چه حکیمانه حرف می زند. چرا؟ زیرا یک استواری درونی دارد.
البته ما هر کداممان یک لب تاپ جلویمان است و وقتی بخواهیم حرف بزنیم، 2000 مطلب می گویم، اما آن روستایی یک مطلب بیشتر نمی گوید، ولی همان را نهادینه می گوید.
حضرت رسول(ص) چقدر از استدلال های کلامی و .... برای جذب استفاده کرد؟ به مباحث دیگر نمی خواهم اشاره کنم، در این مبحث می خواهم این را بگویم که «آمن الرسولِ» ایمان درونی او جاذبه ای داشت که من ناخودآگاه می گفتم او درست می گوید.
«آمن» ما کم شده، هم قدرت تاثیرمان کم شده، هم افراد مقابلمان نیز یک اینجا هستند و یک شب جای دیگر. در دهه محرم می بینیم نوارهای یک نفر بلند بلند پخش می شود، بعد از دهه می بینیم نوارهای کسی دیگری پخش می شود. نه از آن کیف کن، نه از آن یکی ناراحت شو، هر دو سطحی است.
باید برگردیم سمت سیدالشهداء. انتهای امام حسین، سخنرانی ایشان در روز عاشورا می شود. آن جا فرمود: «إرجِعُوا إلی أنفُسِکُم». ما اصلاً نمی دانیم کجا برگردیم. امام فرمود: به درون و نفس خودتان برگردید. هیچ کس به ما نمی گوید به خودت رجوع کن، می گوید به ما رجوع کن.
اگر اینها حل شود، جوانان خیلی صمیمانه تر متدین هستند. اگر حل نشود، اعتراضاتشان از سرگشتگی شان است.
«خبرگزاری دانشجو»- جوانان چگونه از ایام محرم استفاده کنند تا به درون آرام حسینی برگردند؟
حسینی: ما وقتی به حج می رویم محرِم می شویم و لباس های ظاهری را در می آوریم. هر لباسی برای خود یک خاطره و شرطی شدنی برای ما ایجاد کرده است، همه آن ها را در می آوریم. حتی چشم، گوش و اعضای صورت ما به گونه ای ما را شرطی کرده اند. می گویند به آینه نگاه نکن، لباس و عطر را از خود دور کن، هر چه هست را در بیاور و خودت را در این موج بفرست، خودت باشی و خدا، حتی در عرفه داریم که به فرد کناری خود هم کاری نداشته باش.
در قضیه امام حسین(ع)، هم همین گونه است. ما در این مسیر برویم، اگر هم می خواهیم دریچه قلبمان باز شود، آن جا یک دقیقه اجازه بده دریچه قلبت باز شود، احتمالات، بحث ها و بررسی ها را برای بعد بگذار. وقتی در مسیر امام حسین(ع) آمدی، باید با دلت بیایی. دل دوست ندارد چون و چرا کند. یک مقدار بچش، بقیه ی سال وقت داری که چون و چرا کنی، حالا که اینجا آمدی ولی جلو بیا. اینکه می گویند امام حسین(ع) «قتیل العبره» است؛ عبره یعنی اشک، اشک از مغز نمی آید، از دل می آید. بگذار قلبت تکان بخورد.
قرآن می فرماید: گاهی قلب هایتان سنگ شده یا از سنگ سخت تر شده است. بعد می فرماید، چرا؟ زیرا از دل سنگ آب در می آید، ولی قلب های شما خشک شده. نه آن که اشک نمی ریزید، بلکه برای مسائل مادی اشک می ریزد.
اشک یک گوهر درونی است، هر جایی نباید خرجش کرد. تو به پای هر چیزی اشک بریزی قد همان می شوی. الان در برخی شب شعرها که شرکت می کنم می بینم بعضی از این جوانان مملو از یاس هستند. خب این معنی ندارد، تو کوچک شده ای. البته این ها در حد حرف ساده است، ولی باید آن قدر گفت تا انسان ها کم کم بزرگ شوند. همان طور که تاثیرهایی که روی ما شده بر اثر کثرت همین گفتن ها بود. نفع ما این است که اینها گفته شود و ما هم یک بار در مقابلش موضع نگیریم. این ها را نمی شود بیان کرد، باید بچشی.
متاسفانه فضاهای امروز ما به گونه ای است که آنقدر بر فکرهای ما احاطه کرده که در قلب های مانیز نفوذ کرده است. متودولوژی قلب این نیست. متودولوژی قلب، امام حسین(ع) است. برو و ببین این موج تو را تا کجا می برد.