در گزارش اندیشکده بروکینگز آمده: از حوزهای دیپلماتیک گرفته تا راه اندازی کودتا و انقلاب مخملی و تجزیه کردن ایران و نیز شورشهای مسلحانه، همه و همه همزمان باید به کار گرفته شود تا شاید منجر به براندازی حکومت جمهوری اسلامی شود.
گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو» - محمد صفایی؛ وقتی در میان برگهای تاریخ کشورمان به جستوجو نشانههایی برای عبرت و بصیرت میگردیم، بیشک یکی از نقاط عطفی را که میتوان پیدا نمود فتنه 88 است. فتنهای از جنس خواص بیبصیرت خود فروخته که در اختلاط و آمیزش با دشمنانی بودند که بیشک اگر دست شان برسد هر آینه تمام ایرانیان را از تیغ شمشیر کینهشان خواهند گذراند و لحظهای اجازه ادامه حیات را به ایشان نخواهند داد.
و اما فتنه 88 پرداختی میخواهد به وسعت آن واقعهای که رخ داد پرداختی که با چندین و چندها کتاب هم کامل نمیشود. اتحاد بیگانگان برای براندازی این نظام و به بازی گرفتن عناصر خود فروخته در این واقعه صد البته نقش پررنگی را ایالات متحده بازی میکند. نقشی که تنها یک جنبه از آن را بدون جب و بغضهای سیاسی مورد واکاوی قرار میدهیم.
در سراسر دنیا اندیشکدهها به عنوان مراکز تصمیمسازی برای دولتها فعالیتهایی گسترده و چشمگیر در روندهای سیاسی اجتماعی فرهنگی جهان دارند به عنوان مثال در ایالات متحده انستیتو بروکینگز اتاق فکر دموکراتهاست و نیز موسسه امریکن اینتر پرایز اتاق فکر جمهوری خواهها.
حال که باراک اوباما ریاست جمهوری ایالات متحده را برعهده دارد خوراک فکری و تصمیمسازی دولت خویش را از انستیتو بروکینگز میگیرد خوراکی که بسیار مهم است و ماهیت رفتارهایی را نشان میدهد که در قبال ما انجام میدهند از این روست هنگامی که میخواهیم بدانیم دشمنان در رابطه با ما چگونه فکر میکنند باید مراکز تصمیمسازیاش را رصد کنیم.
و اما اصل ماجرا:
روز 20 خرداد 88 درست دو روز قبل از اینکه انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم برگزار شود، انستیتو بروکینگز گزارشی 164 صفحهای را در قالب 9 فصل توسط موسسه سابان سنتر (وابسته به انستیتو بروکینگز) منتشر کرد.
مارتین ایندایک (سفیر سابق آمریکا در رژیم صهیونیستی)، سوزانه مالونی (متخصص در امور ایران) و چهار نفر از استراتژیستهای حزب دموکرات برای تهیه این گزارش 164 صفحهای از چند ماه قبل شروع به کار کرده بودند، تا سرانجام در 20 خرداد 88 یعنی دو روز قبل از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری این گزارش را منتشر کردند.
این گزارش با عنوان «WHICH PATH TO PERSIA» انتشار یافت.
در مقدمه این گزارش آمده است ایران یک مسئله کلیدی و جدی برای آمریکاست. مادامی که آمریکا ایران را نابود نکند کارهایش به نتیجه نخواهد رسید.
دو فصل اول این گزارش به راهکارهای دیپلماتیک در قبال ایران پرداخته است.
فصل اول:
در فصل اول به این نکته میپردازند که باید ایران را به هر نحو ممکن متقاعد کرد. از گفتارها و رفتارهایی استفاده کرد که راه برگشت را بر ایران ببندد.
در بررسی ایده مطرح شده در فصل اول به این نتیجه میرسند که این گزینه امکان براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را ندارد. فلذا به سراغ ایده بعد در فصل دوم میروند.
فصل دوم:
در فصل دوم به استراتژی و سیاست هویج و چماق میپردازد.
لیکن با اندکی تفاوت یعنی مشوقهایی که اصطلاحا در این استراتژی هویج خوانده میشوند را بیشتر بکنیم.
در این فصل پس از بررسی ایده مطرح شده اذعان میکنند که چنین ادبیاتی که آقای اوباما در رابطه با استراتژی هویج و چماق به کار برده است ادبیاتی در مقابله با حیوان است. از همین روست که اگر همانند جرج بوش چماق را در جلو بگیریم ایرانیان این را توهین به خود تلقی میکنند لذا باید چماق را پشت سرگرفت تا ایشان آن را نبینند و نیز به هویج جلوه بیشتری داد تا بپندارند که همان هویج به تنهایی است و ندانند که چماقی وجود دارد.
در پایان فصل دوم و نیز پایان بررسی رویکرد دیپلماتیک در قبال ایران به این نتیجه میرسند که امکان براندازی نظام جمهوری اسلامی با رویکرد دیپلماتیک وجود ندارد.
در سه فصل بعدی رویکرد (اقدام نظامی) مورد بررسی و واکاوی قرار میگیرد.
فصل سوم:
در فصل سوم (فصل اول از بخش دوم) اساس را بر این میگذارند که حمله نظامی همه جانبه داشته باشیم و ایران را همانند عراق اشغال نظامی کنیم.
در بررسی معایب آن این مطرح میشود که ایران و عراق تفاوتهای بسیاری دارند از جمله اینکه ایران دو ارتش قدرتمند و مستقل دارد جوانهای بسیاری دارد سرزمینی بزرگ و پهناور است تجربه جنگهای چریکی باعث شده است که مردم ایران در این سبک جنگها متخصص باشند.
در همین فصل اذعان میکنند که فرض بر این که اگر بتوانیم ایران را اشغال کنیم برای سرکوب شورشهای مسلحانه در ایران یک میلیون و 200 هزار نیروی ضد شورش نیاز داریم.
این در حالی است که آمریکا در 120 نیروی حاضر در عراق خویش دچار مشکل شده است. حال آنکه یک روز بعد از اشغال ایران بخواهد یک میلیون و 200 هزار نیروی ضد شورش را در ایران مهیا و ساماندهی کند؟
در پایان این فصل به این نتیجه میرسند که اصلا امکان اشغال جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد. در واقع اینها همانهایی هستند که تهدید به حمله نظامی میکنند و خود در نوشتههایشان اذعان به ناتوانی خویش در حمله نظامی دارند.
فصل چهارم:
در فصل چهارم این ایده مطرح میشود که حال که حمله نظامی همه جانبه ممکن نیست. لذا اقدام به بمباران هوایی کنیم. همانند آنچه که اسرائیل بر سر تاسیسات هستهای اسیراک عراق در زمان صدام درآورد. همان گونه به تاسیسات هستهای ایران در نطنز و فردو و بوشهر حملهور میشویم و آنها را بمباران هوایی میکنیم.
حال بعد از اینکه ما این اقدامات را انجام دادیم متعاقبا باید منتظر اقدام متقابل ایران باشیم. لذا برای جلوگیری از اقدام باید سایتهای موشکی و دفاعی ایران را نیز بمباران کنیم. ادامه این روند به سمتی میرود که جنگ تمام عیار صورت بگیرد، از این رو نتیجهای همانند گزینه مطرح شده در فصل قبل خواهد داشت. در نتیجه این گزینه هم نمیتواند براندازی نظام جمهوری اسلامی را حاصل شود.
فصل پنجم:
در فصل پنجم سومین مسئله و آخرین مسئله از راهکارهای نظامی مورد بررسی قرار میگیرد. یعنی «حمله به ایران به وسیله غیر» این غیر هم کسی نیست جز بنیامین نتانیاهو. یعنی مسئله حمله نظامی برعهده بنیامین نتانیاهو باشد و آمریکا هم در این مسئله صرفا چراغ سبز به نتانیاهو نشان دهد.
[فارغ از آنکه لحظهای در وقایع روزگار تامل کنند که همین حزب الله لبنان و یا حماس بودند که آن گونه به خفت و خواری نشاندند ارتش اسرائیل را،]
در ادامه این فصل نتیجه آن میشود که وقتی اسرائیل با ایران وارد جنگ شد متقابلا جمهوری اسلامی پاسخ خواهد داد و از آن رو که آمریکا متعهد است نسبت به اسرائیل مداخله نظامی خواهد کرد و دوباره جنگی تمام عیار شکل خواهد گرفت و همان مشکلاتی را که در دو فصل گذشته مطرح شد در بر خواهد داشت. لذا این گونه نیز نتیجه مطلوب یعنی براندازی نظام جمهوری اسلامی را در پی نخواهد داشت.
ماحصل بررسیهای این سه فصل مربوط به گزینه «اقدام نظامی» نتیجهای جز این را در برندارد که اقدام نظامی نتیجه دلخواه یعنی براندازی نظام جمهوری اسلامی را نه تنها حاصل نمیکند بلکه باعث میشود که حکومت جری شود و سلاح هستهای تولید کند. (بسیار جالب است که خود اذعان میکنند که جمهوری اسلامی نه بمب هستهای دارد و نه به دنبال تولید سلاح هستهای است.)
پس از بررسی راهکارهای دیپلماتیک و نظامی تنها گزینهای که باقی میماند مسئله «تغییر رژیم» است. مسئلهای که در قالب سه فصل در سومین قسمت مورد مطالعه به آن پرداخته میشود.
فصل ششم:
در فصل ششم یعنی اولین فصل از قسمت سوم گزینه «انقلاب مخملی» مورد بررسی قرار میگیرد. مسئلهای که به اذعان این گزارش بهترین و مناسبترین گزینه است. انقلاب مخملی از محاسنی که دارد این است که هزینهای بسیار کم و همچنین فایدهای بسیار زیاد دارد. اما دو مسئله با انقلاب مخملی مورد اهمیت است. یکی اینکه زمان اینکه مردم به خیابانها بریزند و سپس ما با واکنشهای سریع جریان توده مردم را در دست بگیریم مشخص نیست و دیگری اینکه رهبران این گونه حرکتها نیز مشخص و معین نیستند. به تعبیر بهتر اینکه ما رهبران این گونه جریانات را نمیشناسیم.
در مبحث رهبران انقلاب مخملی چهار دسته از رهبران را مورد بررسی و واکاوی قرار میدهند.
اول: اصلاحطلبان (رفرمیستها): این دسته مساعدترین گزینه برای تغییر رژیم در جمهوری اسلامی هستند. خاصه اینکه به دنبال این هستند که یک نظام سکولار را به جای این نظام دینی در ایران حاکم کنند.
دوم: روشنفکران سکولار: اینها همانهایی هستند که در ده سال گذشته در زمان پرزیدنت خاتمی زیربنای دین را زدهاند و حال در سانسور هستند.
سوم: جنبشهای دانشجویی: جنبش کارگری و جنبش زنان.
چهارم: رضا (ربع!) پهلوی.
در بررسی دسته بندی بالا حاصل این می شود که نفر چهارم اصلاً قابلیت رهبری انقلاب را ندارد. او در جامعه ای ایران از هیچ محبوبیتی برخوردار نیست.
حال باید منتظر ماند که مردم چه زمانی بیرون می آیند و نیز رهبرانشان کیست. بهترین زمان برای این مسئله، هنگامه ای انتخابات است. همانند اوکراین و گرجستان و قرقیزستان و .... از تئوری تقلب و دروغ استفاده می کنیم تا مردم را در خیابان نکه داریم و با کنترل و رهبری کردن این توده کار را به سمت نابودی و تغییر رژیم پیش ببریم.
فصل هفتم:
اگر انقلاب مخملی جوابگو نبود پروژه ای شورش ها و درگیری های مسلحانه را باید دامن بزنیم. به نژادهای مختلف قومیتی آموزش و اسلحه و مهمات بدهیم و نیز کشورهای همسایه و مرتبط را آماده کنیم که برای این ها پایگاه ایجاد کنند. در ضمن باید آمریکا برای چهره شدن افرادی که در ایران کمتر شناخته شده اند هزینه کند و با استفاده از VOA و BBC و...... این ها را تبدیل به چهره کند. همانند کاری که باید برای انقلاب های مخملی نیز صورت بگیرد.
نکته ای اصلی در این گزینه این است که حاصل این گزینه فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست بلکه صرفاً تجزیه شدن قسمت هایی از ایران است که خود این مناطق تجزیه شده، انگیزه ای ایجاد می کنند برای سایر کشورهای منطقه و منطقه به سمتی می رود که کشورهای دیگر نیز تجزیه شده و منافع آمریکا به خطر می افتد که مسئلهای بسیار خطرناک است. از روی دیگر همف چون به تغییر حکومت جمهوری اسلامی نمی انجامد، لذا گزینه ای مناسبی نیست.
فصل هشتم:
کودتا ایده ای آخر در تاکتیک های مطرح شده، یعنی به سراغ کودتا در ایران برویم. برای این کار باید با نیروی نظامی ایران ارتباط داشت. اما چند جنبه ای مهم امکان این ارتباط را از ما می گیرد.
سیستم نظام جمهوری اسلامی به گونه ای است که نزدیک شدن به نیروهای نظامی اش بسیار دشوار است و از طرف دیگر دو ارتش مقتدری که مستقل از یکدیگرند یعنی نیروی ارتش و نیروی سپاه مراقب یکدیگرند که کسی کودتا نکند.
در ضمن به دلیل اینکه آمریکا در ایران سفارت ندارد امکان ارتباط گیری با نیروی نظامی ایران نیز وجود ندارد.
توجه: خود اذعان می کنند که مأموریت سفارت خانه هایشان در کشورهای مختلف ارتباط گیری با نیروهای نظامی برای انجام کودتاست. حال به این نکته پی می بریم که تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان، به حق توسط امام(ره) انقلاب دوم نامیده شد. انقلابی که از انقلاب اول بزرگتر بود زیرا تثبیت کرد بنیان های انقلاب اول را.
حاصل بررسی این گزینه این است که با توجه به معضلات مطرح شده امکان این اقدام در جمهوری اسلامی وجود ندارد یا به تعبیر بهتر به سرنگونی نظام جمهوری اسلامی نمی انجامد.
فصل نهم:
در فصل آخر پس از بررسی همه ای گزینه ها و تجزیه و تحلیل آنها نتیجه می گیرند که باید تمامی گزینه ها را همزمان در قبال ایران به کار ببریم.
یعنی از حوزه ای دیپلماتیک گرفته تا راه اندازی کودتا و انقلاب مخملی و تجزیه کردن ایران و نیز شورش های مسلحانه، همه و همه همزمان باید به کار گرفته شود تا شاید منجر به براندازی حکومت جمهوری اسلامی شود و این پایان ماجرا نیست، باشد که عبرت بگیرند؛ عبرت گیران.
بسيار خوب .
منم موافقم اميدوارم هم جاي ايران افراد با بصيرتي مثل اقاي صفايي وجود داشته باشن که مساعل نه از ديد ساده بلکه عميق بررسي کنند
اميدوارم بازم از اين مقالات تو خبرگزاري دانشجو بزارن
من که خيلي استفاده کردم
ارسال نظرات
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
منم موافقم اميدوارم هم جاي ايران افراد با بصيرتي مثل اقاي صفايي وجود داشته باشن که مساعل نه از ديد ساده بلکه عميق بررسي کنند
اميدوارم بازم از اين مقالات تو خبرگزاري دانشجو بزارن
من که خيلي استفاده کردم