از نگاهها و رفتارهایش به وضوح میتوانستیم بفهمیم که خبرهایی است اما هرچه که میگفتیم تکذیب میکرد. بالاخره اواسط ترم اول در جمع دوستانهی خودمان ...
گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»- فریدون جلالی؛ افشین را قبل از دانشگاه میشناختم. پسر خوب و به شدت درس خوانی بود. هر دو در یک دانشگاه قبول شدیم. دانشگاهی بسیار معتبر. از نظر باطنی پسر سادهای بود اما به ظاهرش خیلی اهمیت میداد.
اوایل دانشگاه تغییر در رفتارش برای من که کمی بهتر میشناختمش بیشتر عیان شد. اهمیت به ظاهرش از قبل بیشتر شده بود و از قضا بیشتر هم در خودش فرو میرفت. از نگاهها و رفتارهایش به وضوح میتوانستیم بفهمیم که خبرهایی است اما هرچه که میگفتیم تکذیب میکرد. بالاخره اواسط ترم اول در جمع دوستانهی خودمان همه چیز را گفت. او عاشق یکی از خانمهای همکلاسی شده بود. حشر و نشری نداشتند. برخوردهای اجتماعی زیادی هم نداشتند اما عاشقش شده بود.
از لحاظ ظاهری خیلی به هم میآمدند از قضا هر دو هم توجّه زیادی به ظاهر داشتند. بزرگترین دغدغهی افشین شده بود حل این معما که چطور به آن خانم بگوید یک دل نه صد دل عاشقش شده است. من و بسیاری از دوستان که از شب بیداریها و افسردگیهایش میفهمیدیم روزگار چقدر بر او سخت میگذرد بارها پیشقدم شدیم که اگر افشین رضایت بدهد نقش واسطهای ایفا کنیم و حرف دل او را ما بزنیم اما خودش مانع شد. بعد از چند ماه کلنجار رفتن بالاخره اواخر ترم دوم بود که افشین تمام حرفش را به دختری که دوست داشت گفت و خود را راحت کرد. برخلاف ترس افشین، آن خانم هم واکنش تندی نشان نداد و بعد از آن هر روز ساعتها به گفت و گو مینشستند و از حال و گذشته و آینده میگفتند.
امتحانات پایان ترم فرا رسید. در این مدت تنها تفاوتی که افشین با گذشته نکرده بود درس خواندنش بود. مثل همیشه زیاد و پر استرس درگیر درس میشد. امتحانات که تمام شد طبیعتا نوبت تعطیلی دانشگاهها بود اما از افشین بی خبر نبودم.
رابطه افشین با معشوقش قطع نشد بلکه هر روز بهتر و صمیمیتر از قبل میشدند. اوضاع برای افشینی که تا دیروز حتی نمیتوانست یک سلام و احوالپرسی ساده با معشوقش داشته باشد چنان بر وفق مراد شد که به راحتی او را با نام کوچک صدا میزد: "رها".
ترم سوم که شروع شد همه همکلاسیها از اتفاقات خبردار شده بودند چون افشین و رها همیشه و همه جا با هم بودند. در ظاهر هم به نظر میرسید که خیلی با هم تفاهم داشته باشند. از هر نظر شبیه به هم بودند؛ چه نوع رفتار و برخوردشان، چه در نوع پوشش و ظاهرشان و چه حتی در نوع درس خواندنشان شباهتهای زیادی به یکدیگر داشتند. افشین کم کم از دوستان قدیمی دور میشد البته نه به خاطر بی معرفتی یا بی محلی به ما، دیگر وقتش به شدت پر بود. یا پیامکی یا تلفنی سرگرم صحبت کردن با رها بود ومابقی وقت را هم مثل گذشته به درس خواندن مشغول بود.
اواسط ترم چهارم بودیم که وضعیتشان را از او جویا شدم گفت با خانوادهاش صحبت کرده است و قرار شده بعد از دوران کارشناسی مسئله را جدی کنند و رسمی با هم ازدواج کنند. از این پاسخ افشین کمی شوکه شدم چون از وضعیت خوب اقتصادی پدرش با خبر بودم و حالا که خانوادهاش هم مخالفتی نداشتند برایم عجیب بود که چرا نمیخواهند همین نزدیکیها مقدمات ازدواج را فراهم کنند. دلیل را که جویا شدم گفت فعلا همینطوری راحتتریم و تا پایان دوره کارشناسی دوست میمانیم. این را که گفت متوجّه شدم برخلاف ظاهرشان با هم اختلافاتی هم دارند اما ثبات و تداوم دوستی آنها قدری این شبهه را دفع میکرد. این همهی داستان نبود. اختلافات درونی آنها را بعدها از دوست مشترکمان فرهاد شنیدم.
فرهاد دوستی بود که در میان جمع دوستان هم با افشین صمیمیتر بود و هم از همهی ما برایش مهربانتر و با معرفتتر بود. رفاقتش تا آن حد بود که از تمام زیر و بم زندگی افشین خبر داشت و آنقدر با معرفت که به قول خود افشین یکی از غصههای بزرگ فرهاد در آن دوران عادت جدید افشین یعنی کاهلی او در نماز بود. فرهاد از این اتفاقات خبر داشت اما ترجیحش بر این بود که کسی از راز دوستش با خبر نشود. از اینجا به بعد داستان را بعد از آن اتفاق شوم، فرهاد برایم تعریف کرد و به عمق ماجرا پی بردم.
زمان گرچه به روال عادی میگذشت و افشین و رها ترم پنج و حتی تا اواخر ترم شش را هم باهم گذراندند اما دیگر دیگ تحمل هردوی آنها سر رفته بود. افشین و رها مدتها بود با هم به مشکل برخورده بودند. برخلاف تصور همه ما افشین با پوشش رها مشکل داشته و حتی سختگیریها و حسادتهایی داشته است که ما حتی تصورش را هم نمیکردیم. به قول خودِ رها مشکل رها با افشین فقط این بددلیهای افشین نبوده است و هزاران مشکل دیگر هم باهم داشتند. به طور کلی میتوان تمام مشکلات و رها وافشین را در این خلاصه کرد که آنها تصور صحیحی نسبت به هم نداشتند و به خاطر عدم آشنایی با خلق و خوی هم انتظاراتی از هم داشتند که توان انجام آن را نداشتند. این اختلافات کار را به مشاجرههای پیاپی رساند. سرانجام رها دیگر تاب نیاورد و رای بر جدایی داد. افشین اما تحمل دوری رها را نداشت و حتی حاضر شد برای نگاه داشتن او دست به تهدید بزند.
اما هرچه رها را تهدید کرد رها نترسید و عاقبت یک روز تهدیدش را مقابل چشمان رها عملی کرد با همان تیغی که صبح ریشش را زده بود در مقابل رها در محوطه دانشگاه حاضر شد و بعد از جواب رد مجدد رها افشین تیغ را بر رگ دست خود زد رها هم چارهای نداشت جز اینکه بی اعتنا از کنار افشین بگذرد.
افشین زنده ماند چون فرهاد که خبر داشت ممکن است او دیوانگی کند و به همین خاطر آن روزها خیلی نا محسوس نزدیک او بود، همین باعث شد اورا سریعا به بیمارستان برسانند با این حال اگر تیغ ذره ای بیشتر بریده بود معلوم نبود او اکنون در کدام قطعه از بهشت زهرا آرمیده بود. افشین زنده ماند اما با دلی شکسته و قلبی اندوهناک. کسی که همیشه از سه نفر برتر دانشکده بود دچار افت تحصیلی شدیدی شد اما این افت تحصیلی در مقابل رنجهای امروز او هیچ چیز نیست.
هنوز هم در فکر رهاست و عاشقانه دوستش دارد گرچه میداند وصل آنها دیگر فقط افسانه است و امکان ندارد به یکدیگر برسند. رها هم وضع خوبی ندارد روح او هم داغدار است. راستی ای کاش این دو نفر قبل از عاشق شدن قدری هم را میشناختند ای کاش وقتی با هم دوست شدند زودتر رسمی میشدند که روابطشان در گیر و دار رفتارهای کودکانه قرار نمیگرفت و اکنون هر دو قلبی شکسته و طعم تلخ فراق چشیده نداشتند...
داستان فوق کاملا واقعی بوده و در یکی از دانشگاه های معتبر کشور رخ داده است که برای درک بهتر موضوع دوستی های دختر و پسر در فضای دانشگاهی تهیه و تنظیم گردیده است؛ هر چند به جهت رعایت امانت اسامی تغییر یافته اند...
اتفاقا خوبه که قبل از ازدواج به اين نقطه رسيدند. ولي به نظر من پسره بايد مي مرد.وجود همچين آدم ضعيفي که به خاطر يک دختر خودکشي مي کند براي جامعه سم است.
صادق
۰۰:۴۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۴
درسته کارشون اشتباه بوده ولي ادم واسه عشقش هر کاري ميکنه
به نام خدا
باسلام
عاشق شدن قبل از شناخت دو حالت داره:
1- يا وقتي که همديگه رو شناختند با هم تفاهم دارند که زندگي تشکيل ميشه و ...
2- بعد از شناخت مي فهمند که تفاهمي براي زندگي کردن ندارند که وامصيبتا.
که مورد دوم غالب تره.
پس اول همديگه رو بشناسيم بعد عاشق بشيم.
[ياعلي]
داستان خيلي جالبي بود ، متاسفانه اين روند در دانشگاه هاي مختلف ديده ميشود ولي باز عده اي از جوانهاي ما اشتباه ميکنند........ان شالله که همگي پند بگيريم
من فارق التحصيل دانشگاه آزاد هستم
از اين جور کيس ها دوروبر هاي ما زياد بود
همه رقمه،هرروز عاشق و فارق ميشدن
حراست دانشگاه هم عين خيالش نبود
اصولا دانشجو بسته هاي پول متحرک بودن اون جا کسي درس نميخوند
به نظر من کساني که با جنس مخالف دوست ميشن ارزش زندگي صالح داشتنو ندارن و همون بهتره که در عذاب و غم و انده زندگي پستشونو بگذرونن
داستاني مشابه اين در زندگي و خاطرات خود من نيز وجود دارد و به همين سبب به خوبي عمق اين فاجعه را درک کردم
با توجه به اينکه خود نيز خبرنگارم حاضرم تا درد اين مورد شما را ياري و همراهي کنم
با تشکر
همه ي اين داستان ها از يک نگاه حرام شروع شده ؛عملي که با حرام شروع شده باشد نمي تواند پايان خوشي داشته باشد.
اين مسئله اي است که دينمان به ما ياد داده.
فاطمه
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۲/۱۲/۰۹
يعني امان از اين نگاه حرام که شده ملاک انتخاب خيلي از آقا پسرهاي اعم از مذهبي و غير مذهبي !!!
سلام.
اقدامات شما رو در باب پرداختن به مشکلات و معضلات اينگونه رابطه ها تحسين مي کنيم. انشاء الله که همه جوونا به خواسته هاي مشروعشون برسن و هر چه زودتر کليد مشکلات علي الخصوص ازدواجشون بازبشه.صلوات
ادامه بديد. اجرکم عندالله
متاسفم براي جامعه اي که سن رشدش شده بالاي 30سال.عاقبت عشق هاي کور.ازدواج عقل ميخواد زندگي مشترک عشق نه برعکس.فقط بازديدي ازدادگاه خانواده بفذماييد عاقبت اين عشق ها رو ميبينيد
بايد يک روش آشنايي قبل از ازدواج بوجود ايد. اگر اين دونفر بجاي اين اشنايي بطور سنتي ازدواج کرده بودند با درگيري زياد به طلاق مي انجاميد. با توجه به کمبود اطلاعات جوانان در هنگام ازدواج و نبود اموزشهاي لازم بهتر است روال اشنايي شرعي و قانوني شود تا از منتج شدن به طلاق جلوگيري شود.
سه تا مساله در ازدواج آن صورت که خدا گفته هست که در دوستي نيست
1. آرامش و سکونت 2. مودت يعني عشق . دوستي . 3. رحمت به راحتي از عيوب و اشتباهات هم ميگذرند . حالا هي بدويد دنبال عشقهاي خياباني
سلام ما همکلاسي بوديم و با شناخت و دوست داشتن کافي کاملا سنتي خواستگاري کرديم و خداخواست ازدواج کرديم الانم 1 پسر خوش خنده شيطون داريم و در کنار هم خوشبختيم.
نکته: ازدواج دانشجويي کمترين آمار ظلاق ها رو داشته زيرا دانشگاه سن عقل و احساسه.
به نام اوکه جاودانه هست
مابراي اين که زندگي کنيم بايدتصميم بگيريم واين تنهاکاريست که مااززندگي يادگرفتيم.
اماواقعيت مراين هست که انتخاب هايمان فرداوآينده مارامي سازد.
ازدواج خوبه اماباعقل واحساس..تاکيدمي کنم گزينه عقل والاترازاحساس وعشق که اين مورددومي بعدازازدواج درجريان روابط زناشويي وجنسي حاصل مي شود.
اماعشق حقيقي هم وجودداردولي نه همه يعشق هاي امروزه...عشق هايي که به خاطره زيبايي وثروت طرف مقابل حاصل مي شود که نبودآن انکارعشق مي شود
جالب بود اما تكراري اخه شمايي كه با حجاب و پوشش اين خانم مشكل داشتيد چرا از اول چشماتونو باز نكرديد كسيكه با پوششه ناجور مشكل داره اصلا نبايد به اينجور ادما نگاه كنه
بابا صد دفعه به يارو بگو تي تاپ
بابادرخت وقتي که بالغ شد که ديگه نميشه خم درخت رو به پايه قرار دادن درست کرد.
از اول بايد هواي طرف رو داشته باشي.
حالا هي به اين آقايون تدبير و اميد بگو.
اين مصداق همون حديث است که گفته چه بسا يک نگاه حسرت طولاني در پي خواهد داشت، خب اگر واقعا اين حرف ها و نصيحتهاي ائمه رو ما ها جدي بگيريم که هيچ وقت به اين مصيبتها گرفتار نمي شيم اما کو حرف شنوا؟!! کم پيدا مي شه کسي که به اين حرفا عمل کنه. امام علي فرموده اند هرکس چشمش را حفظ کند قلبش راحت مي شود افسوس بر ما که قدر اين احاديث را نمي فهميم مگر بعد از اينکه سرمان به سنگ خورد ديگر آن موقع چه سود؟
من همه نظر هاي شمارو خوندم ولي يچيزي شمايي که ميگين نبايد به نامحرم نگاه کنين بگيد که ما چجوري ازدواج کنيم چشممونو ببنديم بريم خواستگاري يا اگه کسيو نبينيم اصلا ميتونيم ازدواج کنيم؟
رضا
۰۲:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۶
خدا براي اين هم راه حل گذاشته
بين پسر و دختر عقد موقت خوانده بشه که با هم محرم بشن بعد با هم ارتباط داشته باشند که حرام هم نباشه
ايمان عليخاني
۰۸:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۱
خواص عروس مورد نظرتون رو به دوستان و آشنايان بسپريد تا براتون چند گزينه ي مطابق پيدا کنن. بعد بريد يکي يکي خواستگاري و طرفتونو بسنجيد. من خودم اينطور عمل کردم...نيازي هم به عقد موقت نشد.
موفق باشيد ايشالله
محمد سعيد
۱۶:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۵
اين مطلب شما سوالي شرعي است .
پاسخ : در هنگام خاستگاري پسر مي تواند به اعضاي قابل رويت ( گردي صورت . مچ دست به بعد . مچ پا به بعد ) چه به قصد لذت و چه بدون قصد لذت نگاه بياندازد . و اگر کافي نبود پاسخ آقا رضا نيز درست است . (از رساله 12 مرجع )
در واقع اشتباه همون تقدم احساس بر عقله
جايي ک ديد رفتار خانوم با معيارهاي خودش نمي سنجه عقلا بايد ولش ميکرد ولي احساسا درگيرش شده بود
و مرور زمان هم به شدت اين احساس کمک کرد و اونو افزايش داد
منم توي دوران دانشگاه بيشتر از دو ترم هم گروه پسري بودم ک از زمين تا اسمون با هم فرق ميکرديم اينو هم من ميدونستم هم ايشون اذعان کرده بودن طي اين مدت
علي رغم تصورم بعد از اتمام کار گروهيمون ايشون پيشنهادشونو مطرح کردن !! براي ايشونم اين اختلاف هاي اخلاقي و فرهنگي مون مانع بود ولي چون احساسش بر عقلش به شدت غلبه کرده بود همه رو با عبارت""درست ميشه""حل ميکرد براي خودش و اصلا متوجه عمق فاجعه نبود و نشد!
الان با اينکه ميدونه عروسي کردم ولي راضي نميشه ازدواج کنه و پذيرش دکتراشو کنسل کرده :(
سلام.يه سوالي داشتم از کسي که اين متنو فرار داده.جالبه نقش اول داستان فرهاد بچه ي مذهبي و پايبندولي چي با يه دختر ارتباط داره و آخرشم خودکشي.چرا اول داستان گفتين اينا باهم تفاهم داشتن ولي آخرش يهو فرهاد از ظاهر دختره خوشش نيومد.قهرمان داستان هم دوست فرهاد بود که کاهله نمازه!!!!!!!!!!!!! من پيام اصلي داستانو درک کردم ولي در کنارش اين مفاهيمي که گفتم ميشه برداشت کرد. فقط مي خواستم بگم که بدونيد.نظرمو نميخواد نمايش عمومي بدين که جنگ و دعوا بين مردم بشه.فقط تو داستانايي که ميذارين دقت کنيد!!!!!!
الهه
۰۱:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۵
خانم شما اول داستان رو بخون بعد نظر بده نقش اول داستان افشينه که به خاطر دوستي کاهلي در نماز داشت و دوستش فرهاده ولي در کل به نظر من اينا از اولم باهم تفاهم نداشتن فقط افشين چون عاشق رها بود داشت از عقايدش ميگذشت ولي وقتي احساس غالب بر عقل ميشه کنترل خود سخته ولي ديگه با خودکشي داشت بي ايمانيشو ثابت ميکرد خدا بهش رحم کرد
اينکه ميگيد قبلش درگيري کاش زود تر رسمي ميشد که من کاملا باش مخالفم چون اگه ازدواج ميکردند به يک سال نکشيده طلاق ميگرفتند.
متاسفانه زماني که افشين عاشق رها شده بود نبايد تمام تمرکزش مي رفت سر درس و رها اگه نگاه بازتري داشت براي يک عشق تازه خودکشي نميکرد.
من متاهل.
دوستان توصيه مي کنم قبل ازدواج به هيچ وجه رابطه نداشته باشيد.اما وقتي کسي به خاستگاريتون اومد يا حتي بخاستگاري رفتيد(آقايون) اگر بيست جلسه هم باهم صحبت ميکنيد خوب همو بشناسيد.چون تو جلسات خاستگاري آدم خيلي دوست داره چون جاي خيلي مهمه زندگيشه حرفاي بزرگ بزنه و بعدا دائم بگه من اينو گفتم و ... .مواظب باشيد شعار نديد چون طرفتون داره ب حرفاي شما جدي فکر ميکنه و روشون حساب باز کرده.بيست بار خاستگاري رفتن از طلاق خيلي بهتره.در ضمن به حرف بزرگترا که ميگن بعضي چيزا تو زندگي درست ميشه هم هميشه جواب نميده.در کل سعي کنين صد در صد خودتون طرف رو انتخاب کنيد چون اگه چيزي هم پيش بياد اعتماد بنفس داريد که خودتون انتخابش کرديد و محکمتر وايميسيد.
اينا تازه خوبشه...!
باسلام
عاشق شدن قبل از شناخت دو حالت داره:
1- يا وقتي که همديگه رو شناختند با هم تفاهم دارند که زندگي تشکيل ميشه و ...
2- بعد از شناخت مي فهمند که تفاهمي براي زندگي کردن ندارند که وامصيبتا.
که مورد دوم غالب تره.
پس اول همديگه رو بشناسيم بعد عاشق بشيم.
[ياعلي]
در دو دانشگاه دولتي بزرگ در خوانده ام و دانشجو هستم
داستان خوبي و جم و جوري گفته ايد و واقعا اين جور داستانها و با شباهت زياد به داستان شما زياد هستند.... ممنون از سايت خويتان
موفق باشيد
ارشدند، دو تا دانشگاه دولتي درس خوندن! از همه مهم تر دانشجو ان!!!!!!!!! خوبه خانم نيستيد :)))))
از اين جور کيس ها دوروبر هاي ما زياد بود
همه رقمه،هرروز عاشق و فارق ميشدن
حراست دانشگاه هم عين خيالش نبود
اصولا دانشجو بسته هاي پول متحرک بودن اون جا کسي درس نميخوند
به نظر من کساني که با جنس مخالف دوست ميشن ارزش زندگي صالح داشتنو ندارن و همون بهتره که در عذاب و غم و انده زندگي پستشونو بگذرونن
عين واقعيته
با توجه به اينکه خود نيز خبرنگارم حاضرم تا درد اين مورد شما را ياري و همراهي کنم
با تشکر
اين مسئله اي است که دينمان به ما ياد داده.
ما هم ازدواج کرديم هر دومونم دانشجوييم ولي دوست نبوديم به قول دوستمون از طريق دوستاي صميمي و ...همديگه رو شناختيم.
اقدامات شما رو در باب پرداختن به مشکلات و معضلات اينگونه رابطه ها تحسين مي کنيم. انشاء الله که همه جوونا به خواسته هاي مشروعشون برسن و هر چه زودتر کليد مشکلات علي الخصوص ازدواجشون بازبشه.صلوات
ادامه بديد. اجرکم عندالله
1. آرامش و سکونت 2. مودت يعني عشق . دوستي . 3. رحمت به راحتي از عيوب و اشتباهات هم ميگذرند . حالا هي بدويد دنبال عشقهاي خياباني
نکته: ازدواج دانشجويي کمترين آمار ظلاق ها رو داشته زيرا دانشگاه سن عقل و احساسه.
مابراي اين که زندگي کنيم بايدتصميم بگيريم واين تنهاکاريست که مااززندگي يادگرفتيم.
اماواقعيت مراين هست که انتخاب هايمان فرداوآينده مارامي سازد.
ازدواج خوبه اماباعقل واحساس..تاکيدمي کنم گزينه عقل والاترازاحساس وعشق که اين مورددومي بعدازازدواج درجريان روابط زناشويي وجنسي حاصل مي شود.
اماعشق حقيقي هم وجودداردولي نه همه يعشق هاي امروزه...عشق هايي که به خاطره زيبايي وثروت طرف مقابل حاصل مي شود که نبودآن انکارعشق مي شود
بابادرخت وقتي که بالغ شد که ديگه نميشه خم درخت رو به پايه قرار دادن درست کرد.
از اول بايد هواي طرف رو داشته باشي.
حالا هي به اين آقايون تدبير و اميد بگو.
بين پسر و دختر عقد موقت خوانده بشه که با هم محرم بشن بعد با هم ارتباط داشته باشند که حرام هم نباشه
موفق باشيد ايشالله
پاسخ : در هنگام خاستگاري پسر مي تواند به اعضاي قابل رويت ( گردي صورت . مچ دست به بعد . مچ پا به بعد ) چه به قصد لذت و چه بدون قصد لذت نگاه بياندازد . و اگر کافي نبود پاسخ آقا رضا نيز درست است . (از رساله 12 مرجع )
جايي ک ديد رفتار خانوم با معيارهاي خودش نمي سنجه عقلا بايد ولش ميکرد ولي احساسا درگيرش شده بود
و مرور زمان هم به شدت اين احساس کمک کرد و اونو افزايش داد
منم توي دوران دانشگاه بيشتر از دو ترم هم گروه پسري بودم ک از زمين تا اسمون با هم فرق ميکرديم اينو هم من ميدونستم هم ايشون اذعان کرده بودن طي اين مدت
علي رغم تصورم بعد از اتمام کار گروهيمون ايشون پيشنهادشونو مطرح کردن !! براي ايشونم اين اختلاف هاي اخلاقي و فرهنگي مون مانع بود ولي چون احساسش بر عقلش به شدت غلبه کرده بود همه رو با عبارت""درست ميشه""حل ميکرد براي خودش و اصلا متوجه عمق فاجعه نبود و نشد!
الان با اينکه ميدونه عروسي کردم ولي راضي نميشه ازدواج کنه و پذيرش دکتراشو کنسل کرده :(
متاسفانه زماني که افشين عاشق رها شده بود نبايد تمام تمرکزش مي رفت سر درس و رها اگه نگاه بازتري داشت براي يک عشق تازه خودکشي نميکرد.
دوستان توصيه مي کنم قبل ازدواج به هيچ وجه رابطه نداشته باشيد.اما وقتي کسي به خاستگاريتون اومد يا حتي بخاستگاري رفتيد(آقايون) اگر بيست جلسه هم باهم صحبت ميکنيد خوب همو بشناسيد.چون تو جلسات خاستگاري آدم خيلي دوست داره چون جاي خيلي مهمه زندگيشه حرفاي بزرگ بزنه و بعدا دائم بگه من اينو گفتم و ... .مواظب باشيد شعار نديد چون طرفتون داره ب حرفاي شما جدي فکر ميکنه و روشون حساب باز کرده.بيست بار خاستگاري رفتن از طلاق خيلي بهتره.در ضمن به حرف بزرگترا که ميگن بعضي چيزا تو زندگي درست ميشه هم هميشه جواب نميده.در کل سعي کنين صد در صد خودتون طرف رو انتخاب کنيد چون اگه چيزي هم پيش بياد اعتماد بنفس داريد که خودتون انتخابش کرديد و محکمتر وايميسيد.