جمع های سه، چهار نفره مختلط کل بوفه را با خنده و سروصدا می گذارند روی سرشان؛ هم دیگر را به اسم کوچک صدا می زنند...
گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»- محسن سلمان؛ پرده اول: دخترها در یک طرف و پسرها در طرف دیگر کلاس نشسته اند. یواشکی و زیرچشمی بعضی ها هم دیگر را می پایند. بعد از کلاس وقتی می خواهند با هم صحبت کنند، وقتی می خندند خنده ها آرام و گفت و گوی شان بی سر و صدا است. هم دیگر را آقای... و خانم... صدا می زنند. تا حدی می شود تلاش در به رخ هم کشیدن همدیگر را در رفتارها و گفتارهایشان مشاهده کرد. موضوع گفت و گوهای شان عموماً مرتبط با درس و کلاس است. حتا اگر بخواهند در مورد موضوعات دیگر هم صحبت کنند تلاش می کنند تا از ارتباطش با درس و دانشگاه شروع کنند. و...
پرده دوم: دخترها و پسرها یکی در میان و دو تا درمیان در کلاس نشسته اند. آن ها که کنارشان کسی را دارند همدیگر را و آن ها که ندارند در و دیوار را می پایند. (طرفه آن که در هیچ یک از دو پرده اول و دوم کسی زیاده کاری با استاد ندارد، البته الا من خَرَج بالدلیل) بعد از کلاس با هم می روند بوفه و جمع های سه، چهار نفره تا ده دوازده نفره مختلط کل بوفه را با خنده و سروصدا می گذارند روی سرشان. هم دیگر را به اسم کوچک و یا حتی با اختصار اسم کوچک (اِلی و کامی!) صدا می زنند. از هرچیزی با هم حرف می زنند و اساسا پرده حیایی دیگر در این میان به چشم نمی خورد. برای هم جشن تولد می گیرند؛ به خانه هم دیگر مهمانی می روند؛ با هم سفر می کنند؛ کوه می روند و هزار کار گفته و ناگفته دیگر...
این دو پرده، تصویر مفید و مختصری بود از روزهای اول و در طرف دیگر ترم های آخر دانشجویی در همین دانشگاه های تهران خودمان که کم و بیش تصدیق می فرمایید با کمی بالا و پایین می توان تعمیمش داد به دیگر شهرها و دیگر دانشگاه های سراسر کشور. آنچه در پرده اول تصویر شد، حاکی از معصومیت و صداقتی است که اگر چه شاید در پس پرده تمایلات و غرایزی در حرکات و سکنات افراد نهان بوده باشد اما هنوز تصور نو ورودان از دانشگاه به عنوان یک محیط علمی به هم نخورده است. اما در تصویر دوم اساساً از دانشگاه تنها می توان تعبیر به مکانی کرد که آمده ایم دور هم باشیم، حالا چهار تا نمره هم گرفتیم و چند روز دیگر صاحب مدرک هم شدیم که چه بهتر، وگرنه هم کلی بهمان خوش گذشته است.
اما ما را چه می شود؟ به نظرم می توان عللی را در این مقال ذکر کرد.
1اُم؛ آن که در چنین سنی زیاد هم نمی توانیم توقع رفتارهای عاقلانه تر و رفتارهای به دور از احساس و غرایز داشته باشیم. ما آمده ایم در سنین فوارن هیجان و غرایز دخترها و پسرهای مان را از محیط بسته و کنترل شده ی مدرسه که حتا رنگ و مدل شلوار ملت را هم کنترل می کنند آورده ایم در یک محیط باز و بی در و دروازه و توقع هم داریم که «خب، بنشینند درس شان را بخوانند دیگر!» باید واقع بینانه بنگریم؛ اختلاط بی حد و مرز در این سن یعنی کبریتی در انبار باروت آماده اشتعال. مخالفان تفکیک جنسیتی خرده نگیرند که همه انبار باروت نیستند، بله؛ ولی اختلاط برای آن هایی که هستند قطعاً کبریتی پرخطر است.
2یُم؛ دانشجویی تر که نگاه کنیم، خواهیم دید ایراد سیستماتیک است. یعنی منِ دانشجو چاره ای جز از ارتباط برقرار کردن با همه هم کلاسی هایم، چه دختر و چه پسر ندارم؛ چرا که کم ترین اقدام مشترکی نیاز به نظر و هم یاری همه هم کلاسی ها دارد. اما این که برخی ها همین ارتباط حداقلی را به یک ظرفیت حداکثری بدل می کنند، نشان از پتانسیل بالای خودشان دارد! ولی همین جزوه گرفتن ها و امتحان برهم زدن ها و کلاس تعطیل کردن های حداقلی هم بالاخره نقطه شروعی محسوب می شوند خودشان و رو ها از همین جاها به هم باز می شود.
3یُم؛ به نظرم علت العلل موارد بالا را می توان در مسأله تربیت خانوادگی جست و جو کرد. البته این علت را می توان در دو چهره مشاهده کرد. چهره ی اول آن دسته از صفدرقلی ها و صفوراهایی که از جادوغ آباد سفلی به تهران می آیند و امان از جوگیری های شان، که به قول بزرگواری دانشگاه را با عشرتکده سوء فهم می کنند و هنوز گرد و غبار ده از چهره نزدوده راه می افتند دنبال اِلی و نیلو چرا که بالاخره آزاد شده اند از قید و بند خانواده و هرچه کنند به خود کنند، گر همه نیک و بد کنند! و چهره دوم هم کامی و الی که همان دوران دبیرستان ددی و مامی برای قند عسل های شان پول پارتی می گرفته اند و معتقدند بچه را باید آزاد گذاشت! و حالا این آزادی ها شده است مهمانی ها و جشن تولدها و گودبای پارتی های جعفر که هم کلاسی دانش گاه شان است و می خواهد برای ارشد برود خارجه، البته خارجه اش در بهترین حالت همان مالزی خودمان است!
جدی تر که بخواهم بگویم تربیت های ناصحیح، آزادی ها و انقیاد های نامناسب در محیط های خانواده و مدرسه را که بگذاریم کنار دیگر علل گفته شده، نتیجه ای جز آن چه شاهدش هستیم نخواهد داد، فتأمل!
با بعضي از قسمت هاي مقاله شما موافقم ، ولي واقعا مشکلات فرهنگي جامعه و حکومت ما رو اصلا در اين مسئله دخيل نميدوني ؟ قبول دارم که مشکلات فرهنگي ريشه درخانواده ها داره ولي به نظر شما خانواده و پدر و مادر و فرزند در بستر جامعه شکل نميگيرند ؟ من نميگم ماهواره و تهاجم فرهنگي و ... ولي شما الان هر سريالي رو که توي تلوزيون جمهوري " اسلامي " ايران هم ببيني ، يکي بايد هميشه تو فيلم عاشق يه خانوم خوشگله ديگه باشه !
واقعا نميدونم چطور اين مسائل بزرگ براي شما چيزي به حساب نيومده که بخوايد در مقالتون بنويسيد مشکل بزرگتر از برخورد هاي حکومتي ما هست! (ادامه توي کامت بعديم)
توي بقيه کشور ها ( نميگم اروپايي ) مثلا ژاپن ! بودايي ها که بعضي به بي خدايي محکومشون ميکنن از تو مهد کودک مختلط هستن تا فارق التحصيلي و آب از آب هم تکون نميخوره . چرا اين نظريه روانشناسي رو قبول نميکنيد که وقتي که يه عروسک رو هي از پشت شيشه نشون يه بچه بدي و نذاري اونو لمس کنه و باهاش بازي کنه ، بعد از يه مدتي از اون کينه به دل ميگيره و وقتي عروسک رو بهش بدي ديگه دير شده و اون عروسک رو تيکه پاره ميکنه :) ؟
البته به جو کلاس هم خيلي بستگي داره.يه چيزايي شايد تو کلاس ما مثلا عرف نباشه اما تو يه دانشگاه و کلاس ديگه معمولي باشه.
که صد البته اين جو هم خود بچه ها ايجاد مي کنن...
کلا موافق نيستم با اينجور روابط(البته قسمت بوفش)
يني با افراطش...
اما دوست عزيز من...
اونايي که از همون روستا ميان بعضي وقتا خيلي از من و توئه پايتخت نشين و کلانشهر نشين با عفت ترن...
همه چيز نسبيه ، خوبه ياد بگيريم وقتي مينويسيم شريف بنويسيم
با سلام
بعنوان کسي که اين مرحله را چندين سال پيش طي کرده است مي خواستم عرض کنم يکي از دلايل وجود چنين پديده اي محدوديتهاي زياد اجتماعي قبل از ورود به دانشگاه وآزاديهاي زيادي که در دانشگاههاست مي باشد.
فرد تا قبل از ورود به دانشگاه از کلاس اول ابتدائي تا زمان اخذ ديپلم که ممکن است هنوز هم به بلوغ جنسي نرسيده باشد شديدا از جنس مخالف جدا سازي مي گردد اما در سني که در اوج بلوغ ونياز جنسي است وارد محيطي مي گردد که آزادانه خيلي از کارهائي که دلش مي خواهد انجام مي دهد .حال اگر اين فرد داراي تربيت خانوادگي درستي نباشد بلافاصله هم خود خراب مي شود هم اطرافيانش را به فساد مي کشد
سلام
۱۴:۱۸ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۱
دختر و پسر هميشه بايد از هم جدا باشند مگر در مواقع لزوم و آن هم با محدوديت...
ياعلي
با بند بند متنتون موافقم بجز اون قسمت جادوغ آباد؛ خودم بشخصه هر چي روستايي ديدم که وارد دانشگاه شدن همه افراد با حيايي بودن؛ چون تو روستاها هنوز آداب و رسوم زنده ست
سلام
۱۴:۱۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۱
البته فکر کنم نظر نويسنده متن همه روستايي ها نبود، فقط خواسته بود بگه که از همه جورش هست؛
ببله من روستايي ديدم که خيلي معتقده و روستايي هم ديدم که خيلي بي بندو باره...
amir
۰۸:۴۶ - ۱۳۹۲/۱۲/۱۳
برادر ايشون اسم از روستا زدن چون منظورشون دوري از محيط خانواده بوده و قيد و بندي تقريبا ندارن و استثنا هم هست ديگه.....
واقعا نميدونم چطور اين مسائل بزرگ براي شما چيزي به حساب نيومده که بخوايد در مقالتون بنويسيد مشکل بزرگتر از برخورد هاي حکومتي ما هست! (ادامه توي کامت بعديم)
که صد البته اين جو هم خود بچه ها ايجاد مي کنن...
يني با افراطش...
اما دوست عزيز من...
اونايي که از همون روستا ميان بعضي وقتا خيلي از من و توئه پايتخت نشين و کلانشهر نشين با عفت ترن...
همه چيز نسبيه ، خوبه ياد بگيريم وقتي مينويسيم شريف بنويسيم
بعنوان کسي که اين مرحله را چندين سال پيش طي کرده است مي خواستم عرض کنم يکي از دلايل وجود چنين پديده اي محدوديتهاي زياد اجتماعي قبل از ورود به دانشگاه وآزاديهاي زيادي که در دانشگاههاست مي باشد.
فرد تا قبل از ورود به دانشگاه از کلاس اول ابتدائي تا زمان اخذ ديپلم که ممکن است هنوز هم به بلوغ جنسي نرسيده باشد شديدا از جنس مخالف جدا سازي مي گردد اما در سني که در اوج بلوغ ونياز جنسي است وارد محيطي مي گردد که آزادانه خيلي از کارهائي که دلش مي خواهد انجام مي دهد .حال اگر اين فرد داراي تربيت خانوادگي درستي نباشد بلافاصله هم خود خراب مي شود هم اطرافيانش را به فساد مي کشد
ياعلي
ولي چطور ميشه بعضي از رفتار هاي تربيتي اشتباه خانواده هارو درست کرد؟؟؟
ببله من روستايي ديدم که خيلي معتقده و روستايي هم ديدم که خيلي بي بندو باره...