گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ رمان «سمیه کردستان» نوشته مهدیه شادمانی است که به زندگی نامه شهید ناهید فاتحی کرجو می پردازد؛ تحقیقات این کتاب توسط محمدعلی مردانی انجام شده؛ این کتاب در سال 1392 توسط خاکریز نویسندگان جبهه جهادی منتظران خورشید چاپ و راهی بازار کتاب شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
گروه های ضدانقلاب با قلدری و زورگیری، شدیدترین جنایت ها را علیه مردم به کار می گرفتند. به راحتی به مردم تعرض می کردند و مسلحانه در شهر تردد داشتند؛ به خاطر همین ناامنی، انتخابات مجلس شورای اسلامی در سنندج به میان دوره ای تبدیل شد.
سال جدید در راه بود. اما در چهره کسی، خبری از خوشحالی و شادی نبود. سفره هفت سین چیده بودیم. اما در زندگی تلخ آن روزها، دیگر جایی برای شادی نمانده بود.
30 فروردین 59، حادثه ای رخ داد. رادیوی سنندج که اخبار گروهک را پخش می کرد، خبر از حمله ضدانقلاب به یک لشکر ارتش داد که این اقدام باعث شد درگیری و خشونت در سنندج به اوج خود برسد. ضدانقلاب، باشگاه افسران، ساختمان رادیو و تلویزیون و فرودگاه را محاصره کرده بود و آنجا را مورد هدف گلوله های خود قرار می داد.
شهر حالت متشنجی داشت. میدان آزادی که مرکز شهر بود، با سنگ و گونی سنگربندی شد. برق ها هم قطع بود و همه جا حالت فوق العاده داشت. در آن روزها اقبال کمتر پیدایش می شد. اما همان دیدارهای کوچک هم نشان می داد که از اوضاع کنونی سنندج سر مست است.
شهر پر بود از مباحث سیاسی و خواندن شعرهای کردکی. کومله و دموکرات از جوان های بیکار برای تحصن های خود استفاده می کردند.
اما این اوضاع چندان دوام نداشت. شنبه 6 اردیبهشت، تلویزیون فرمان امام را مبنی بر مقابله سپاه و ارتش و پیشمرگان مسلمان کرد درباره مقابله با گروه های شورشی و ضدانقلاب در آزادسازی سنندج اعلام کرد.
هنگام پخش این خبر، اقبال هم در خانه بود. ناگهان مشوش و ناراحت شد. حرکاتش غیرطبیعی به نظر می رسید. به سمتش رفتم و گفتم: «اقبال تو طرفدار کدام طرفی؟ چرا راستش را نمی گویی؟ علت این رفتار مشکوک چیه؟» اما او بدون توجه به سوالاتم از خانه به سرعت بیرون رفت و در را محکم بست. دوباره من ماندم با کلی سوال بی جواب.
تا چند روزی از او بی خبر بودم. دشمن در خیابان فردوسی و امام خمینی سنگر گرفته بود. سپاه و ارتش و ضدانقلاب رودررو شده بودند. کسی جرات بیرون رفتن از خانه را نداشت. از همه جا صدای گلوله و انفجار به گوش می رسید. تعداد زیادی جسد در خیابان ها رها شده بودند. بسیاری از مردم به پناهگاه ها رفته بودند یا از ترس به شهرهای اطراف فرار کرده بودند.