گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ حجتالاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجستهای از جمله آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیتالله خوانساری، آیتالله حقشناس و علامه عسکری بهرهمند شده اند.
جزای دیگری غیر از عمل وجود ندارد
ما به عنوان شیعه معتقدیم در آخرت، خودِ عمل به انسان جزا داده می شود؛ جزای دیگری غیر از عمل وجود ندارد؛ ارتباط این جهان و آن جهان به صورت عمل و عکس العمل نیست؛ آنچه که در آن دنیا نصیب انسان می شود، خود عملش است؛ لذا مکرر در قرآن می فرماید ما به شما ظلم نمی کنیم؛ ما کل و صد در صد عمل را به شما تحویل می دهیم؛ نه یک ذره آن را زیاد می کنیم و نه یک ذره آن را کم می کنیم.
در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: «یَوْمَ تجدُ کـُلُّ نـَفس ما عَمِلتْ مِنْ خـَیْر مُحْضَرًا» قیامت یک روزی است که هرکسی آنچه از خیر عمل کرده حاضر می یابد؛ در ادامه آیه می فرماید: «وَما عَمِتْ مِنْ سُوءٍ» اگر عمل بدی انجام داده است هم بدی عمل خودش را می یابد؛ خود عمل را به من می دهند نه جزای آن را؛ جزا هم محسوب می شود اما خودش را می دهند نه چیز دیگری را.
گناهان سه دسته اند
می گویند یک روز امیرالمومنین در جمع یاران و دوستانشان بالای منبر نشستند و شروع به صحبت کردند و فرمودند گناهان سه دسته اند؛ فرمودند:« أیّها النـّاس إنَّ الذنوب ثـَلاثة » گناهان سه دسته اند؛ «فـَذنبٌ مَغفورٌ» یک گناهی است که بخشیده شده، یک گناهی است که بخشیده نمی شود؛ یک گناهی هم هست که نمی دانیم بخشیده شده یا نه.
فرمودند آن گناهی که بخشیده شده، آن گناهی است که بنده یک گناهی انجام داده و نتیجه اش را در این دنیا دیده است؛ اگر خدا کسی را دوست داشته باشد بلافاصله بعد از اینکه کاری کند، به اصطلاح ما خدا در کاسه اش می گذارد؛ می فرمایند اگر کسی اینجا ثمر کارش را دید، خدای متعال بزرگوارتر از این است که بنده ای را دو بار به خاطر یک گناه مجازات کند.
خدای متعال از یک ذره ظلم به حق مردم نمی گذرد
«فـَأمّا الذنبَ لا یُغفـَر و» آن گناهی است که اصلا بخشیده نمی شود؛ یا خودت جبرانش می کنی یا اصلا بخشیده نمی شود و باید بروی و گرفتاری آن را بکشی؛ «فـَمَظالِم العِباد» آن گناهی که بخشیده نمی شود ظلمی است که کسی به کس دیگری کرده باشد؛ بعد فرمود:« إن اللهَ تـَبارَک وَ تـَعالی إذا أبرَضَ لِخـَلقِه» روز قیامت خدای متعال اصل حساب و کتاب را در دست دارد.
آن روز خدای متعال به خودش قسم می خورد که «بـِعِزّتی وَ جَلالی لا یَجوزُنی ظـُلمُ ظالم » قسم به عزت و جلالم ظلم ظالم از من عبور نمی کند؛ خدای متعال از یک ذره ظلم به حق مردم نمی گذرد؛ بعد همینطور فرمودند:« فـَیُقتـَصُّ لِلعِباد بَعضُهُم مِن بَعض» از این آدم نسبت به آن آدم قصاص می شود؛ هرکس نسبت به کاری که کرده است؛ «حَتـّی لا یَبقی لِأحَدٍ عَلی أحَدٍ مَظلِمَة ٌ» تا اینکه هیچ کسی به گردن کسی حقی نداشته باشد؛ وقتی اینها تمام شد تازه پای حساب خودش می روند.
ثمره زیاد گناه کردن این است که اعتقادات انسان از دست می رود
اگر انسان خدایی نکرده پشت سر هم گناه کند و جبران نکند، یکی از آثارش این است که شیطان امیرالمومنین را از انسان می گیرد؛ وقتی در دلش نگاه می کند می بیند هیچ احساسی نسبت به ایشان ندارد؛ ثمره زیاد گناه کردن این است که اعتقادات انسان از دست می رود؛ از اصولی ترین اعتقادات ما اعتقاد ما به امیرالمومنین است؛ اگر انسان خدایی نکرده در دلش احساس کرد که توجه و علاقه اش نسبت به امیرالمومنین کم شده است یک فکری برای خودش بکند.
این سال آخر را امیرالمومنین هر شب در خانه یکی از خویشان و فرزندانشان مهمان بودند؛ شب نوزدهم را افطار منزل حضرت ام کلثوم دختر دومشان بودند؛ نمازهایشان را مفصل خواندند؛ در مسجد نماز خوانده بودند و بعد که به خانه آمده بودند سفره انداختند؛ در سفره، شیر و نان و نمک بود؛ فرمودند دخترم شما چه وقت دیدی که من دو نوع خورشت داشته باشم؟
دخترشان آمد نمک را بردارد گفت نه؛ تو را به جان من شیر را بردار؛ سه لقمه میل فرمود؛ گفت کافی است؛ رفتند و باز مشغول نماز شدند؛ می دانید که شب مدام می آمدند و به آسمان نگاه می کردند؛ می فرمودند این شبی است که به من وعده کرده اند؛ در طول ماه هم مدام سوال می کردند امشب، شب چندم ماه است؟ چقدر به آخر ماه مانده؟
نزدیک اذان صبح شد؛ از خانه که بیرون می رفتند مرغابی ها آمده بودند و نمی گذاشتند ایشان بروند؛ فرمودند اینها الان صدا می کنند اما خیلی فاصله ای نمی گذرد که ناله هایی برخواهد خواست؛ آمدند از در بیرون بیایند که کمربندشان در قفل در گیر کرد؛ فرمودند کمربندت را برای مرگی که در پیش است مستحکم ببیند.
حجربن عدی از خبرها و پچ پچ هایی که در مسجد شنیده بود مضطرب شده بود؛ آمده بود خودش را به امیرالمومنین برساند که آقا امشب به مسجد نیایید یا مراقب باشید؛ از یک راهی آمد که امیرالمومنین از راه دیگر آمده بود و ایشان را ندید؛ در خانه که آمد حضرت دیگر رفته بودند؛ یک نقل این است که وقتی حضرت وارد شد در همان تاریکی ورود امام دو سه تا شمشیر بالا رفت اما یکی به سقف گیر کرد و نشد؛ اما شمشیر ابن ملجم فرود آمد.
می گفتند هیچ قهرمانی جرأت نمی کرد جلوی امیرالمومنین بایستد و شمشیر بالا ببرد؛ او هم جلو نایستاده بود؛ پشت ستون پنهان شده بود؛ الله و اکبر گفت و شمشیر را پایین آورد؛ این سر قبلا یک مرتبه دیگر شکاف خورده بود؛ شمشیری بود که عمربن عبدود زده بود؛ آن روز کلاه خود بر سر امیرالمومنین بود اما حالا کلاه خود نبود؛ بعدا گفته بود من این شمشیر را هزار درهم خریدم؛ هزار درهم دادم آن را سم زدند؛ وقتی زده بود تا ابروی ایشان پایین آمده بود.
يا علي