حتی آقای عراقچی هم وقتی خواسته اصلیترین دلیل تمدید مذاکرات در قالب یک توافق موقت جدید را بیان کند گفته است اگر این کار انجام نمیشد تحریمها به وضعیت قبلی بازمیگشت ... این مقدار اعلام اضطرار در مقابل تحریمها نه منطق مذاکراتی دارد و نه منطق سیاسی؛ اگر دولت به واقع نیازمند یک توافق خوب است یک بار برای همیشه باید ادبیاتش را با واقعیت منطبق کرده و این محاسبه را در ذهن آمریکاییها اصلاح کند که (بنا بر ادعای آنها) هدف اصلی برای ایران لغو تحریمهاست نه حفظ برنامه هستهای ...
گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»؛ مهدی محمدی؛ سوال اصلی این است که چرا چنین شد؟ به عبارت دیگر، مساله این است که دقیقا چه عواملی منجر به این شد که توافق جامع میان 2 طرف نهایی نشود؟
مهمترین نکتهای که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که از حیث مذاکراتی، اتفاق ویژهای رخ نداده است. مذاکرات به شکل سابق ـ و البته در چارچوب یک توافق موقت جدید ـ ادامه پیدا خواهد کرد، با این تفاوت که دقیقه نودی که تصور میشود توافق نهایی در آن انجام خواهد شد، 4 ماه به تعویق افتاده است. آمریکاییها از هماکنون گفتهاند تمدید دیگری در کار نخواهد بود. آقای ظریف هم اعلام کرده است موعد اصلی توافق از ابتدا، ماه نوامبر بوده است. همه این سخنان یک معنا بیشتر ندارد و آن هم تصویرسازی از 24 نوامبر 2014 به مثابه روز سرنوشت است. در واقع هر دو طرف میگویند تا سپتامبر (شهریور) وضعیت مذاکرات را بازنگری خواهند کرد، سعی میکنند ایدهها و راهحلهای جدید پیدا کنند و دوباره سر میز مذاکرات بازخواهند گشت با این تفاوت که این بار میدانند چارهای جز توافق ندارند. این نوع نگاه به مساله دارای این ایراد جدی است که کل مساله را در اختلافنظرهای فنی و مذاکراتی خلاصه میکند و این امر را نادیده میگیرد که آنچه در اصل مانع از نتیجهبخشی مذاکرات وین 6 شد، الگوی راهبردی مذاکره آمریکا و نوع نگاه کلان آن به روندی است که در حال طی کردن آن با ایران است. مهمترین پیام وین 6 آنگونه که من میفهمم این است که در نوع نگاه آمریکا به مذاکرات، مشکلات راهبردی وجود دارد که تا تصحیح نشود، احتمال نتیجهبخشی آن همچنان بسیار پایین باقی خواهد ماند.
نکات زیر روایتی اجمالی از این مساله است.
1ـ قبل از هر چیز، مساله این است که به رغم اعتمادسازی بسیار سخاوتمندانه انجام شده از سوی دولت آقای روحانی، آمریکا همچنان به فرآیند توافق جامع با ایران به عنوان نوعی «مجازات» ایران نگاه میکند. این موضوع بینهایت مهم است. در یک هفته گذشته هم جان کری و هم وندی شرمن، بیش از یک بار به خبرنگاران گفتهاند ایران نباید انتظار داشته باشد یک مذاکره پایاپای با آن انجام شود، چرا که ایران – به زعم آنها ـ بیش از 2 دهه تعهدات هستهای خود در قبال جامعه بینالمللی را نقض کرده و بنابراین در واقع این ایران است که باید برای جبران گذشته خود یک روند سختگیرانه اعتمادسازی را بپذیرد و از جمله برنامه غنیسازی خود را در طول این مدت بشدت محدود کند. نکته کلیدی در اینجا این است که آمریکا در مذاکرات وین 6 این موضوع را شفاف کرده است که همچنان کاملا به ایران بیاعتماد است، نیاز عملی ایران را مبنایی برای محاسبه ظرفیت غنیسازی آن در آینده نمیداند و مفهوم Break out را هم به این دلیل ابداع و به طرف ایرانی تحمیل کرده است که عقیده دارد ایران همچنان باید به دلیل گذشتهاش مجازات شود. این یکی از مهمترین مسائلی است که تا تعیین تکلیف نشود، از دل مذاکرات نتیجهای بیرون نخواهد آمد. اگر آمریکا بخواهد به توافق جامع به عنوان نوعی مجازات علیه ایران نگاه کند، این توافق در بهترین حالت چیزی بیش از یک «صدقه جاریه» از آب درنخواهد آمد.
2- مساله دوم این است که آمریکا حاضر به مذاکره درباره چشمانداز نیست. مذاکرات وین 6 نشان داد آمریکا انرژی خود را بر این متمرکز کرده است که اولا برنامه فعلی ایران را تا حد یک برنامه سمبلیک محدود کند، ثانیا زمان توافق نهایی را چنان بلند ببیند که هیچ کس نتواند پیشبینی کند در پایان دورهای چنین طولانی وضعیت سیاسی، اجتماعی و... 2 طرف چگونه خواهد بود و ثالثا علاوه بر همه اینها، حتی در این شرایط هم حاضر نیست روشن کند در دورنما و چشمانداز، وضعیت برنامه غنیسازی ایران چگونه خواهد بود. ایران این موضوع را روشن کرده است که 190 هزار سو غنیسازی را برای همین امروز نمیخواهد اما توافق درباره وضعیت اکنون برنامه غنیسازی را مشروط به این کرده است که آمریکا بپذیرد ایران در چشمانداز اجازه توسعه غنیسازی تا این حد را خواهد داشت. اصلیترین اختلاف در وین 6 – آن مقدار که با اطلاعات موجود میتوان فهمید- این بوده است که 2 طرف نه فقط درباره آن مقدار از وضعیت کنونی برنامه که میتواند حفظ شود اختلاف داشتهاند، بلکه اختلاف بزرگتر آنها درباره چشمانداز برنامه غنیسازی ایران بوده و اینکه آیا پس از طی یک دوره محدود اعتمادسازی، ایران اجازه غنیسازی بدون محدودیت را خواهد داشت یا نه.
آمریکاییها تا امروز زیر بار چنین تعهدی نرفتهاند و متاسفانه پاراگراف آخر توافق ژنو – که بشدت ضعیف و مبهم نوشته شده – هم در موقعیتی نیست که چنین مسالهای را تعیین تکلیف کند. رابرت آینهورن هفته گذشته به درستی گفت استراتژی ایران این است که محدودیتهای موقت را بپذیرد تا بتواند زمانی در آینده عدم محدودیت دائمی داشته باشد. درست است که درباره میزان این محدودیتها هم اختلاف جدی وجود دارد ولی اختلاف حادتر این است که آیا اساسا از دید آمریکا هرگز دورانی از عدم محدودیت برای برنامه غنیسازی ایران فراخواهد رسید؟ اطلاعات موجود نشان میدهد آمریکاییها به دنبال دائمیکردن برخی محدودیتها بر برنامه غنیسازی ایران هستند و حاضر نیستند هیچ «دورنمای فارغ از محدودیتی» را برای برنامه ایران بپذیرند. به لحاظ راهبردی معنای این موضع آمریکا این است که در برنامه هستهای ایران اجزایی وجود دارد که هرگز درباره آن اعتماد ایجاد نخواهد شد و این به نوبه خود ناشی از دیدگاه بنیادیتری در آمریکاست که اساسا غنیسازی را بخشی از حقوق ایران طبق NPT نمیداند چه رسد که به ادعای برخی دوستان در داخل، آن را به رسمیت شناخته باشد. تا زمانی که آمریکا مبنای تفسیری خود از معاهده NPT را تغییر ندهد بسیار بعید است در 24 نوامبر یا هر زمان دیگری توافقی جامع میان ایران و 1+5 حاصل شود.
3ـ مساله سوم این است که آمریکا همچنان کل فرآیند را براساس استراتژی فشار ـ مذاکره استوار کرده و این راهبرد دست نخورده باقی مانده است. همین حالا که طرف ایرانی میگوید در نگارش متن توافق نهایی 65 درصد پیشرفت حاصل شده، باز هم موتور محرکه مذاکرات از دید آمریکاییها این است که دائما بگویند اگر توافق نشود ایران با تحریمهای جدیدی مواجه خواهد شد.
حتی آقای عراقچی هم وقتی خواسته اصلیترین دلیل تمدید مذاکرات در قالب یک توافق موقت جدید را بیان کند گفته است اگر این کار انجام نمیشد تحریمها به وضعیت قبلی بازمیگشت. حتی اگر سخنان مقامهای دولتی را مبنا قرار بدهیم، این مقدار اعلام اضطرار در مقابل تحریمها نه منطق مذاکراتی دارد و نه منطق سیاسی. هنوز 2 هفته از روزی که آقای رئیسجمهور اعلام کرد کاسه تحریمها ترک خورده و هیچ بندزنی را یارای تعمیر آن نیست، نگذشته است. اگر دولت به واقع نیازمند یک توافق خوب است یک بار برای همیشه باید ادبیاتش را با واقعیت منطبق کرده و این محاسبه را در ذهن آمریکاییها اصلاح کند که (بنا بر ادعای آنها) هدف اصلی برای ایران لغو تحریمهاست نه حفظ برنامه هستهای. تا زمانی که آمریکاییها تصور کنند ایران بر سر دوراهی لغو تحریم و حفظ دستاوردهایش در زمینه هستهای اولی را انتخاب میکند، دائما تلاش خواهند کرد به جای نگاه کردن به مقصد، چنین دوراهیای را بر سر راه ایران ایجاد کرده و تقویت کنند. استراتژی یکی به نعل و یکی به میخ درباره نیاز یا عدم نیاز کشور به لغو تحریمها، میزان پیوند آن با مذاکرات و میزان توان دولت برای اداره کشور بدون لغو تحریمها، آمریکاییها را در این باره که ایران فقط برای لغو تحریم مذاکره میکند دچار سوءتفاهم بیشتری خواهد کرد و در این وضعیت لغو تحریم دقیقا همان چیزی خواهد بود که دولت به آن نمیرسد.
4ـ در 4 ماه آینده یک نبرد سهمگین رسانهای و سیاسی برای تغییر محاسبات ایران آغاز خواهد شد. در این باره تردیدی وجود ندارد که کسانی در داخل کشور نیز سعی خواهند کرد پازل آمریکا را پر کرده و برای اثرگذاری فشارهای آن بر محاسبات ایران مقدمهچینی و کارسازی کنند. خدمت و خیانت جریانها و نیروهای سیاسی در این بازه زمانی، در تاریخ به ثبت خواهد رسید و برای همیشه ماندگار خواهد شد. اگر ایرانیان به واقع اراده کنند تغییر دادن محاسبات و پیشنهادات آمریکا در این مدت نشدنی نیست به این شرط که عدهای بالاخره تکلیف خود را روشن کنند که کدام سوی میدان ایستادهاند.