به گزارش خبرنگار حوزه هنر و ادب «خبرگزاری دانشجو»، مراسم بزرگداشت دومین سالگرد زندهیاد محمود گلابدرهای، نویسنده «لحظههای انقلاب»، عصر دیروز با حضور علیرضا قزوه، مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری، یوسفعلی میرشکاک، شاعر و منتقد ادبی، جهانگیر الماسی، بازیگر، شهرام شکیبا، ناصر فیض و جمعی از اهالی ادبیات و سینما در حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این مراسم علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری در سخنانی اظهار داشت: دهه زیست محمود دهه ای است که روشنفکری در آن بیداد می کرد و حتی می شد در آن تنهایی فردی مانند آل احمد را دید که چگونه به خاطر خارج شدن از جرگه غزب زدگان و سوسیالیست ها، آماج نهمت قرار گرفته بود و در همه این ماجراها گلابدره ای بود که به درستی واقعیت ها را روایت می کرد.
وی افزود: گلابدره را عبدالجبار کاکایی به من معرفی کرد و من او را برای اولین بار در سال 80 دیدم. در آن دیدار به نظر من او معلمی بود که سعی میکرد تجربیات و خاطراتش را در اختیار ما قرار دهد.
این شاعر و نویسنده اظهار داشت: گلابدره ای متعلق به نسلی است که راویانش صادق و نویسندگانش مردمی بودند. او با روزگارش سخت کنار آمد همچنان که سید حسن حسینی و یوسفعلی میر شکاک کنار نیامدند. علی خلیلی، از دوستان وی، میگفت گلابدرهای همیشه در ماشین میخوابید و به این علت مشکل و بیماری پیدا کرده بود. به همین دلیل من صحبت کردم یک خانه 50 متری در جنوب شهر برای او رهن کنند، اما روح او در گلابدره و شمیران بود و نمیخواست مدیون کسی باشد.
مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری تصریح کرد: یکبار به من با طعنه گفت دکتر علیرضا قزوه! اما واقعیت این است که نویسنده باید نویسنده باشد و مدرک تحصیلی به کار ما نمیآید.
قزوه بیان داشت: آدم در مواجهه با او حس می کرد با یک جلال آل احمد زنده مواجه است و به همین خاطر فکر می کنم حکایت او حکایت بسیاری از ماست.
در ادامه این مراسم جهانگیر الماسی بازیگر سینما و تلویزیون طی سخنانی گفت: گلابدرهای درد مردم حاشیهنشین را میفهمید و وقتی میخواست قصهای را روایت کند ابتدا در شرایط مناسب با آن قصه زندگی میکرد و سپس به روایت داستان خود میپرداخت.
الماسی در خصوص آشنایی خود با گلابدرهای اظهار داشت: من در دهه 50 با محمود آشنا شدم و دیدم که او شخصیت بسیار جالبی دارد. او «رند» بود و از همین رندی به «قلندری» رسید.
این بازیگر سینما و تلویزیون در خصوص سبک نویسندگی گلابدرهای خاطرنشان کرد: او نویسندهای صاحب سبک بود و دوست داشت شخصیتهای داستانهای خود را به گونهای خلق کند که گویی آنها زنده هستند و با او حرف میزنند. او در سبک نوشتن خود به زبان بسیار توسط داشت و با واژهها بازی میکرد و دوست داشت با زبان روز داستان بنویسد. آثار گلابدرهای مضمونمحور هستند چرا که او معتقد بود فرم تحت تأثیر معنا جان پیدا میکند.
یوسفعلی میر شکاک شاعر و نویسنده سخنران دیگر این مراسم بود. او در خصوص آشنایی خود با گلابدرهای گفت: من با خواندن کتاب «پر کاه» با گلابدرهای آشنا شدم. قبل از انقلاب که به خیال خودمان جوجه روشنفکر بودیم و مجلاتی مثل فردوسی و نگین می خواندیم و سعی می کردیم مثلا داخل آدم باشیم کارمان به رمان خواندن هم کشید و گلابدره ای را هم در همان ایام با رمان «پر کاه» شناختم.
وی در ادامه افزود: گلابدره ای در ابتدای پرکاه می نویسد شباهت شخصیت های این رمان با شخصیت های واقعی نه دستی است و نه دست من و ساواک هم دیر فهمید که او در این رمانش هزار فامیل دربار را به چالش کشیده است، مثل اخوان ثالث که شعر زمستانش را بعد از چهار چاپ فهمیدند و گرفتند که زمستانی که او می گوید فصل زمستان نیست.
میرشکاک بیان کرد: خاستگاه محمود سیادت بود؛ گرچه دو تن از خانوادهاش با کمونیستها بودند، اما او یک نویسنده مردمی بود. جلال پسر آخوندی بود که امام(ره) برای پدرش مجلس ختم گرفت. محمود بچه گلابدره بود. او زبان مردم کوچه و بازار گلابدره و شمیران را به یک ژانر تبدیل کرد و این را میتوان با لحظههای انقلاب فهمید.
میرشکاک در ادامه به خاطره همکاری اش با گلابدره ای در رادیو ایران اشاره کرد و گفت: شهید مجید حداد عادل زمانی که رییس رادیو بود به من گفت نقد ادبیات انقلاب را برای برنامه ادبی رادیو بنویس. گفتم سیدمحمود می نویسد. گفت: او کارش نقد رمان است تو نقد شعر بنویس. من آن زمان سودای محمود در سرم نبود و مثل او هر لحظه مثل اسپندی روی آتش نبودم. گاهی که از من بیشتر از او برنامه پخش می شد به من می گفت: جوجه! داری جای من را می گیری. مهم نیست اما اگر گرفتی باید جور من را هم بکشی. محمود گفت که من زیر بار فلانی (حداد عادل) نمی روم اما من در عمرم دموکرات تر از این شهید ندیدم.
میرشکاک با اشاره به خاطره درگیری گلابدرهای و نادر ابراهیمی گفت: روزی در جلسهای نادر ابراهیمی گفت که من رمان زندگی ملاصدرا و امام خمینی(ره) را مینویسم. محمود گفت: بخواب جوجه! خیلی ریزی. تو انقلابی نیستی. اگر بودی تلویزیون قطب زاده به تو امکان فعالیت نمی داد و یا فلان سریال را نمی نوشتی.
وی افزود: نه مردی در تبعید ابدی رمان است و نه امام خمینی(ره) در رمان جا میگیرد. امام خمینی(ره) فقیه، عارف، فیلسوف و معجزه شرق است. چگونه میتوان چنین شخصیتی را در رمان جای داد؟ افخمی هم میخواست فیلمی با مضمون امام بسازد اما نتوانست.
میرشکاک در خاتمه گفت: اگر امام خمینی نبود، نه من بودم نه محمود و نه میتوانستم بفهمم مرگ چیست. ما همه اینها را از امام خمینی داریم. درویشی و قلندری را خمینی(ره) به من یاد داد و خمینی(ره) قلندر قلندران است. محمود را جذبه کل امام خمینی(ره) به میدان کشاند.