به گزارش خبرنگار اعزامی «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، علی پیراسته دیروز در جمع دانشجویان دانشگاه پیام نور مشهد در یادمان کانال کمیل در اهواز با بیان اینکه در این منطقه عملیات والفجر مقدماتی را انجام دادیم، گفت: متاسفانه پس از پیروزی های بسیار در عملیات های دفاع مقدس ما در چند عملیات از جمله رمضان با شکست مواجه شدیم.
وی افزود: در این منطقه که به کانال کمیل معروف است رزمندگان ما 9 کیلومتر میادین مین گذاری شده روبرو بودند؛ به نحوی که انجام عملیات و پیش روی را برای رزمندگان ما بسیار کند کرده بود.
این راوی دفاع مقدس با بیان اینکه هوای گرم تابستان و قرار گرفتن در ماه رمضان عملیات را دشوار کرده بود، افزود: عملیات رمضان در زمین دشمن انجام می شد و ما براساس منشور سازمان ملل به این دلیل که از سوی هیچ کشوری حمایت نمی شدیم در یک اقدام پیش گیرانه این عملیات را انجام دادیم.
چراغچی با کاغذبازی به مبارزه خود ادامه نداد
پیراسته با بیان اینکه در عملیات رمضان به چراغچی گفتند کاغذ بنویس که چه طرحی را اجرا خواهی کرد، تصریح کرد: چراغچی خطاب به این افراد گفت من با زندگی سربازان روی کاغذ بازی نمی کنم چه خوب است امروز مذاکره کنندگان هسته ای در میدان های مختلف مبارزه با این فرهنگ عاشورایی سخن بگویند و به جای کاغذبازی به مبارزه محکم عقلانی و اسلامی را در پیش بگیرند.
وی با بیان اینکه عده ای در شهرها در میان مردم زمزمه هایی علیه جنگ راه انداخته بودند، خاطرنشان کرد: در میان مردم توسط برخی افراد که نیات خاصی را دنبال می کردند شایعاتی از جمله اینکه رزمندگان اسلام ماجراجو هستند و نمی خواهند جنگ پایان پیدا کند شکل گرفته بود و بر این اساس ما برای دلخوشی مردم پس از چند شکست عملیات رمضان را طراحی کردیم.
این رزمنده دفاع مقدس در انتقاد از کسانی که در جنگ هیچ سهمی نداشتند؛ اما آن را مورد نقد قرار می دادند، گفت: ما عملیات رمضان را برای دلخوشی مردم انجام دادیم، زیرا متاسفانه افرادی بر طبل خسته شده ایم از جنگ هی می کوبیدند و جالب این بود که کسانی این جمله را تکرار می کردند که هیچ سنخیتی با جنگ نداشتند.
پیراسته در پایان با بیان اینکه در عملیات رمضان در کانال کمیل رزمندگان ما مظلومانه در اوج تشنگی به شهادت رسیدند، خاطرنشان کرد: من هیچ گاه این نقل خاطره برادر عسگری را فراموش نمی کنم که می گفت با مجروحی بر روی دوشم در حال بازگشت از عملیات بودم که دیدم یک نفر پایم را گرفت سرم را که خم کردم دیدم مرد کاملی در جراحات بسیار از من می خواهد تا به حرف هایش گوش دهم به او گفتم برادر من نمی توانم تو را به عقب ببرم زیرا مجروح دیگری را همراه خود دارم، او در همان حال که بسیار ضعیف شده بود و خون زیادی را از دست داده بود گفت من نمی خواهم مرا عقب ببری فقط سلام من را به امام برسان و بگو ما تا آخرین لحظه در راه اسلام مقاومت کردیم.