به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»؛ عبدالله عبداللهی طی یادداشتی با عنوان "دغدغههایی درباره مذاکرات هستهای با نگاه به مصاحبه اخیر اوباما" نوشته است:
آنچه برای تحلیل دقیق ماوقع و پیشبینی مقرون به صحت اقدامات آتی طرفین مذاکره و مناقشه هستهای ایران و 5+1 از اهمیت ویژهای برخوردار است، تحلیل و درک درست اهداف غایی و سیاستهای کلان آنهاست و بدون چنین درک درستی نمیتوان تحلیل و پیشبینی دقیقی از رفتار طرف مقابل و به تبع آن تنظیم دقیقی از رفتارهای صحیح از جانب خود انتظار داشت.
بخش کلیدی مصاحبه بسیار مهم باراک اوباما با توماس فریدمن ستون نویس معروف روزنامه نیویورکتایمز که متاسفانه به آن توجهی درخور در داخل صورت نگرفت، به تشریح بخشی از غایت و سیاستکلان مذاکراتی آمریکاییها با ایران در مسئله هستهای میپردازد. این بخش از مصاحبه اوباما به قدری مهم است که بر اساس آن از یک سو میتوان به تفسیر راهبردی مناسب و شفافی از بیانیه لوزان رسید و از جهاتی دیگر میتوان چند مسئله را به روشنی حدس زد: اول آنکه آمریکاییها در مذاکرات برای توافق نهایی بر کدام مسائل پایفشاری قطعی خواهند کرد، نکته دوم آنکه این پایفشاریها از کدام نیات و قصدهای کلان آمریکاییها نشأت میگیرد و نکته سوم که مرتبط با نکته اول است آنکه کدام وجوه اختلافی میتوانند به طور کامل هرگونه توافق نهایی با 5+1 را تا مدتها غیرقابل حصول کند؟
"part of the psychology of Iran is rooted in past experiences, the sense that their country was undermined, that the United States or the West meddled in first their democracy and then in supporting the Shah and then in supporting Iraq and Saddam during that extremely brutal war. So part of what I’ve told my team is we have to distinguish between the ideologically driven, offensive Iran and the defensive Iran that feels vulnerable and sometimes may be reacting because they perceive that as the only way that they can avoid repeats of the past. ... But if we’re able to get this done, then what may happen — and I’m not counting on it — but what may happen is that those forces inside of Iran that say, ‘We don’t need to view ourselves entirely through the lens of our war machine."
اوباما در این مصاحبه خود با اشاره به پیشینه ذهنی تاریخی کاملا منفی نخبگان و مردم ایران نسبت به آمریکا بویژه در موضوعاتی از قبیل "سرنگونی مصدق، حمایت از شاه خائن، حمایت از صدام در 8 سال جنگ تحمیلی علیه ایران و ..." رسماً تاکید میکند که یکی از سیاست کلان و اصلی آمریکا در این مذاکرات، "تغییر ذهنیت" ایرانیها نسبت به آمریکا و به عبارت روشنتر و به تعبیر نگارنده "استکبار زدایی ذهنی" از ایرانیان نسبت به چهره این رژیم است. اوباما اشاره میکند که به تیم مذاکرهکننده آمریکایی در این باره تاکید ویژهای کرده است.
بر این اساس و از سوی دیگر با در نظر گرفتن هدف غایی و غیرقابل انکار رژیم آمریکا برای تغییر ساختار حکومت در ایران، میتوان اینگونه خلاصه کرد که آمریکا به درستی پی به این مسئله برده است که فشارهای بیرونی برای تضعیف و فروپاشی قدرت درونی جمهوری اسلامی ایران بویژه در حوزه اقتصاد، و تلاش حداکثری برای شکلدهی به یک ایران هراسی و کاهش نفوذ معنوی ایران در منطقه و جهان، بدون یک پیششرط بسیار حیاتی هیچگاه به تغییر ساختار حکومت در ایران منجر نخواهد شد و آن پیششرط "تغییر اذهان در ایران" است.
این تغییر ذهنیتها در ایران از دو منظر به کار آمریکا خواهد آمد: اول آنکه با تضعیف روحیه استکبارستیزی و بزکشدن نسبی غرب و بویژه آمریکا در بین مردم ایران، اولاً گروههای غربگرا در داخل و بویژه در سطوح اجرایی هرچه بیشتر تقویت خواهند شد و از سوی دیگر فشار افکار عمومی منجر به بروز "بحرانهای امنیتی" و رودر رو قرار گرفتن مردم با نظام اسلامی منجر خواهد شد و دولت آمریکا از هماکنون برای پیشبرد هردوی این موارد برنامهها و تاکتیکهای ویژهای پیشبینی کرده است.
سوالی که در اینجا بلافاصله مطرح میشود آن است که دولت آمریکا برای پیشبرد این هدف و سیاست کلان خود چه تاکتیکی را باید در مذاکرات هستهای اتخاذ کند؟
به اعتقاد نگارنده، آنچه در بیانیه لوزان و برخی راهحلهای توافق شده در آن مندرج شده کاملاً منطبق با تاکتیکهای مذاکراتی و متنی مورد نیاز برای پیشبرد چنین سیاست مهمی است.
آمریکا برای چنان سیاستهای فرامتنی به چنین تاکتیکهای متنی در مذاکرات نیازمند است:
اولاً تخفیف و تسکینی در تحریمها به منظور بهرهگیری در افکار عمومی ایرانیان ایجاد شود
ثانیاً به منظور بهرهگیریهای آتی، هیچگاه رژیم تحریمها دچار فروپاشی نشود
ثالثاً بازه زمانی توافق به اندازهای تعیین شود که مجال کافی برای تغییر نسبی ذهنیتها در ایران نسبت به آمریکا فراهم باشد
رابعاً به منظور پیشگیری از پیشرفت هرچه بیشتر ایران راه هرگونه تحقیق و توسعه بدون محدودیت ایران سد شود
و مهمتر از همه آنکه خامساً: پل و کانال معین، مشخص و توافقشده برای بحرانها و فشارهای بعدی زده شود!
چارچوب مفهومی این موضوع را اینگونه میتوان تبیین کرد که دولت آمریکا به خوبی به این نکته پی برده است که هرچند مقاومت و ایستادگی مردم ایران در مقابل آمریکا و مواجهه با این رژیم از مواجهه ایدئولوژیک و امر دینی حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم نشات میگیرد، اما از سوی دیگر ذهنیت تاریخی کاملاً منفی ایرانیان نسبت به دولتمردان آمریکا نیز از فاکتورها و عوامل اصلی یکپارچگی مردم کشورمان در مقابل این رژیم است، بنا براین در دوهله اول چنین ذهنیتی باید حتیالامکان دچار تغییر شود.
مسئله دوم، شرطی کردن مردم ایران در حوزه اقتصاد و القای این گزاره غلط است که ریشه مشکلات اقتصادی موجود عدم ارتباط سازنده با قدرتهای بزرگ اقتصادی و در راس آنها آمریکاست و راه پیشرفت اقتصادی از ارتباط با آمریکا میگذرد؛ فراموش نکنید که در صورت تحقق –هرچند نسبی- تغییر اذهان ایرانیان و استکبارزدایی از چهره آمریکا، القای چنین ایدهای راحتتر از وضعیت کنونی خواهد بود و مقاومت حاکمیت در برابر چنین روندی، به بروز احتمالی برخی ناامنیهای اجتماعی منجر خواهد شد.
اما این همه ماجرا نخواهد بود، همانگونه که ذکر شد آمریکاییها قطعا در مذاکرات نهایی هستهای با تاکید ویژه بر مسائلی مانند نظارتهای فراتر از پروتکل و موضوعات بسیار حساسی مانند PMD پل و کانال خطرناکی برای ورود به سایر مولفههای قدرت مادی در جمهوری اسلامی ایران خواهند زد. و با بهرهگیری از تاکتیکهای ذکر شده در 2 پاراگراف فوق، فشار افکار عمومی را متوجه موضوعاتی مانند موشکها و دستاوردهای نظامی کشور برای محدودسازی این مولفههای راهبردی قدرت به منظور بهبود وضعیت اقتصادی خواهند ساخت! و در این بین تقویت دولتمردان و جریانات سیاسی غربگرا در داخل کشور، به پیشبرد چنین اهدافی کمک بسیار خواهد کرد.
بنا براین در صورت اعمال موفقیتآمیز چنین سیاستها و راهبردهایی از سوی آمریکا، ایران با مردمی غیرمقاوم و غیرمتحد در برابر سیاستهای استکباری آمریکا، اقتصادی به شدت ضعیف شده(در اثر حفظ ساختار تحریمها و از سوی دیگر عدم تحقق اقتصاد مقاومتی توسط دولتمردان)، فقدان فاکتورهای مهم توازن نظامی و به عبارت بهتر توازن وحشت از طریق محدودسازی قدرت نظامی بویژه موشکها و ... مواجه شده و زمینهها برای تغییر کامل ساختار حکومت فراهم خواهد شد.
به نحو خلاصه میتوان راهبرد اتخاذ شده توسط آمریکا علیه ایران را چنین جمع بندی کرد: اولاً باید جمهوری اسلامی ایران را از نظر اقتصادی و قدرت مادی درونی با اعمال تحریم و ... تضعیف کرد، ثانیاً با کمک به تبلیغ گفتمان توسعه برونزا، ضعف اقتصادی در ایران را تماماً ناشی از عدم ارتباط حکومت ایران با قدرتهای بزرگ مادی جهان و بویژه آمریکا معرفی کرد و ثالثاً با تغییر ذهنی ذکر شده توسط اوباما، مقصر عدم ارتباط با قدرتهای بزرگ مادی را حکومت ایران و بلندپروازیهای آن و نه روحیه استکباری آمریکا و همپیمانانش جلوه داد. در اینصورت احتمالا یکی از این دو اتفاق رخ خواهد داد: یا ایران با فشار افکار عمومی موارد مورد مناقشه با آمریکا و همپیمانانش از جمله رویکرد حمایت از مظلومان و هستههای مقاومت در سیاست خارجی و توانمندی دفاعی مانند موشکها و ... را کنار خواهد گذاشت و بدین ترتیب تغییر سیرت و ماهیت در نظام اسلامی رخ داده و یا در صورت مقاومت حکومت ایران، با ناآرامیهای مدنی و فشار افکار عمومی بحرانهای امنیتی در ایران پدید خواهد آمد که میتواند منجر به تغییر ساختار شود.
برخی نواقص و ایرادات مهم بیانیه لوزان که متاسفانه در اظهارات مقامات مذاکرهکننده و هستهای کشورمان از جمله جناب آقای ظریف، عراقچی و صالحی نیز بر وجود آن صحه گذاشته شده است و حداقل رفع ابهام جدی درباره آن صورت نگرفته، ناظر بر همین مواردی است که در بالا ذکر شد. یعنی اولاً هیچ صحبت و نشانی از برچیده شدن کامل تحریمهای در بیانیه لوزان و اظهارات بعدی مقامات آمریکایی دیده نمیشود، ثانیاً با دقت هرچه بیشتر در این بیانیه و اظهارات مقامات طرفین، "فعلاً" تحقیق و توسعه جدی حداقل طی 10 سال آینده امری دست نیافتنی به نظر میرسد و مهمتر و خطرناکتر از همه آنکه با اشاره به "بازرسیها و دسترسیهای ویژه" و همچنین اشارههای تلویحی به موضوع حیاتی "PMD" پل ورود کشور به بحرانهای آتی به روشنی احداث شده است.
به نظر میرسد اصرار بر وجود چنین چارچوبی در توافق نهایی دستورکار اصلی تیم مذاکرهکننده آمریکایی در مذاکرات برای توافق نهایی باشد و در صورتی که تیم ایرانی با بهرهگیری از نظرات منتقدین و دقت نظر بیشتر جلوی چنین مسئلهای را نگیرد، ایران اسلامی در فازهای خطرناکتری از بحران فروخواهد رفت که بیرون آمدن از آن به مراتب سختتر از مسئله هستهای خواهد بود.