به گزارش خبرنگار سیاسی «خبرگزاری دانشجو» - سحر بخشی روشن، پیمان فراهانی؛ برای گفتگو با «سید حسین موسوی تبریزی» باید از تهران به قم سفر میکردیم. برخلاف آنچه تصور میشد، او به راحتی زمان خود را در اختیار ما گذاشت و با گفتن جمله «فردا صبح تشریف بیاورید» غافلگیرمان کرد. فرصت حدود یک ساعته سفر را مغتنم شمردیم و اکثر مصاحبههای چند سال اخیر او را در راه مرور کردیم. شنیده بودیم به خروجی مصاحبهها بسیار حساس است پس ما هم پیش دستی کردیم و به او وعده داریم عین آنچه در مصاحبه میگذرد را بدون هیچ اضافه و کمی منتشر کنیم.
- در زمان پهلوی امکان نداشت فردی در بازار عکس امام(ره) را آشکارا داشته باشد، در حالیکه پدر من عکس امام (ره) را در مغازه خود داشت.
- اولین مسئولیت ناگفته و ناخواندهام به طور غیر رسمی، تشکیل جلسات راهپیماییها و تظاهرات در قم بود.
- هر اقدامی که اوایل انقلاب انجام می شد عدهای مخالف بودند، دلیل میخواستند و سوال میپرسیدند؛ ولیکن هیچ فردی بدون محاکمه اعدام نشد.
- حاج احمد آقا همواره عین کلمات امام (ره) را می نوشتند و نقل می کردند، در حالیکه در این زمینه به ایشان بسیار تهمت میزدند.
- در انتخابات آقای بنی صدر، من نیز از جمله افرادی بودم که به وی رای دادم.
- آیت الله خامنه ایی را روحانی سنتی نمی دانستم، ایشان روحانی عامل به احکام که روشنفکری نیز دارد، می دانستم.
- از کیفیت روزنامه ها در زمان اصلاحات و از جمله روزنامه آقای حجاریان زیاد راضی نبودم.
- من متذکر شدم که اجتماعات را نمی توان جمع وجور کرد، همواره گفتم شروع تجمعها می تواند با ما باشد ولی ختم آن با کسی دیگر است.
- به نظرم فعلا نیز هیچ کسی از فقها نمی تواند مدیریت کشور را مثل آیت الله خامنه ای بر عهده بگیرد.
- برخی قول هایی که داده اند در اختیار آقای روحانی نبود؛ نباید داده می شد ولیکن اشتباه برای بشر است؛ برخی کلمات و سخنان آقای روحانی در خصوص مخالفین را نمیپسندم. |
جناب آقای تبریزی در ابتدا لطفا خلاصهای از فعالیتهای سیاسی خود قبل و بعد از انقلاب را بفرمایید؟
در کتاب خاطراتم جلد اول، که نشر آثار امام (ره) آن را به چاپ رسانده است، کیفیت زندگی و تحصیل و مبارزات پیش از انقلاب و... به طور مفصل ذکر شده است؛ نام من سید حسین موسوی تبریزی است، در سال هزار و سیصد و بیست و شش در تبریز متولد شدم؛ در خانواده ایی که هم بازاری و هم روحانی بود، تربیت یافتم.
در زمان پهلوی که مسئله کشف حجاب و تغییر لباس مطرح شد، پدرم که روحانی بود مغازه ایی در راسته بازار تبریز باز کرده بود؛ و پس از رضا شاه مجددا لباس روحانیت پوشیده در حالیکه کاسب بازار بود روحانی و شخصیت مبارز معروفی بود؛ از ابتدای سال چهل و دو طرفدار امام (ره) و انقلاب بود؛ در سال پنجاه و سه که پدر فوت کردند، عکس امام (ره) در مغازه وی بود، این امر در سال هایی بود که بدترین دوران زمان شاه محسوب می شد؛ امکان نداشت فردی در بازار عکس امام (ره) را آشکارا داشته باشد، در حالیکه پدر من عکس امام (ره) را در مغازه خود داشت.
همواره افسران و ژاندارم ها که برای چراغانی بازار در مناسبت های اعیاد مربوط به پهلوی می آمدند، از مغازه پدر من صرف نظر می کردند و می گفتند این مغازه، مسجد است و نمی توان کاری کرد؛ من از اواخر سال چهل و دو به قم آمدم و بیشترین دروس سطح تحصیل خود را در تبریز گذرانده بودم.
رسائل را نزد آیت الله نوری همدانی، آیت الله سبحانی و مکاسب را خدمت مرحوم آیت الله مشکینی، در قم آموختم؛ کفایه را نزد مرحوم آیت الله سلطانی و طباطبایی فراگرفتم؛ درس خارج را نزد آیت الله گلپایگانی، آیت الله نجفی مرعشی، آیت الله مرتضی حائری گذراندم؛ بعد از تبعید امام (ره) از ترکیه به نجف، در نجف مدت کوتاهی پای درس خارج حضرت امام (ره) و آیت الله خویی می رفتم. بعد از دو سال از نجف بازگشتم و ازدواج کردم و نتوانستم به نجف بازگردم؛ و تا پیروزی انقلاب در قم اقامت داشتم.
در خصوص فعالیت های انقلابی خود توضیح بفرمایید.
فعالیت های انقلابی ما از ابتدای سال چهل و دو آغاز شد؛ در نزد آیت الله قاضی طباطبایی تحصیل می کردم و برای جذب طلبه برای انقلاب تلاش می کردیم؛ زمانی که به قم آمدم در خدمت انقلاب بودم و امضاهای استانی طلبه ها در حمایت از انقلاب و امام (ره) را انجام می دادیم؛ در سال چهل و سه، در تحصن در بیت مراجع برای آزاد شدن امام (ره) از تبعید به ترکیه حضور داشتم.
نامه ایی از سوی آیت الله منتظری و آیت الله ربانی شیرازی به بزرگان بلاد و از جمله نامه ایی به آیت الله میلانی در مشهد نوشتند؛ نامه آیت الله میلانی را من نزد وی به مشهد بردم و بسیار تاثیرگذار بود که در پی این نامه اعلامیه ایی در حمایت از امام (ره) صادر کردند؛ در مواقع و زمان های مختلف در خدمت انقلاب بودم.
آقای شریعتمداری آن زمان درقم بود؟ همراهی وی با این جریانات چگونه بود؟
بله، در قم بود؛ آیت الله شریعتمداری از ابتدا دارای روش خاصی بود؛ وی نه دم از مخالفت و همراهی نکردن می زد و نه همراهی کامل داشت؛ به طور مثال در سال چهل و دو اطلاعیه از سوی آیت الله شریعتمداری صادر شد و بازار تبریز تعطیل شد. زمانی که امام (ره) در زندان بودند، آیت الله شریعتمداری برای حمایت از ایشان به تهران رفت؛ آیت الله میلانی از مشهد به تهران آمدند، آیت الله نجفی مرعشی ازقم برای حمایت از امام (ره) به تهران رفتند.
آیت الله دستغیب و آیت الله آخوند همدانی و علمای دیگر از شهرستان های مختلف برای حمایت از امام (ره) به تهران رفتند که با کمک نامه های نوشته شده و بر اساس قانون اساسی آن زمان نمی توانستند مرجع را محاکمه کنند و به ناچار بدون محاکمه امام (ره) را از زندان آزاد کردند؛ آیت الله شریعتمداری حاضر به حمایت از اعلامیههای صریح امام (ره) نبود.
آیت الله شریعتمداری بعد از تبعید امام (ره) به ترکیه ساکت بودند؛ این امر نه تنها در خصوص آیت الله شریعتمداری بلکه از سوی بسیاری از علما رخ داد که این علما شامل عده ای از شاگردان امام (ره) نیز می شد؛ این مسأله تا سال های پنجاه و سه و پنجاه چهار ادامه داشت؛ برخی مسائل چون حمله به مدرسه فیضیه و تغییر تاریخ هجرت به تاریخ شاهنشاهی و ... نیز در این امر موثر بود.
در حمله به فیضیه برادر من نیز بازداشت و مدت چهار سال در زندان بود؛ در این زمان برخی از بزرگان حرکاتی انجام می دادند ولیکن از سوی مراجعی همچون آیت الله گلپایگانی، آیت الله شریعتمداری و... عملی صورت نمی گرفت.
در خصوص تغییر تاریخ هجری به تاریخ پهلوی عده ای همچون آیت الله گلپایگانی و... موضعگیری کردند که در حد سخنرانی بود؛ برخی از اساتید قم در این باره اطلاعیه دادند ولیکن به همین میزان بسنده شد.
در سال پنجاه و پنج جشن فرهنگ و هنر در شیراز برگزار شد، جشن های دیگری همچون جشن دو هزار و پانصد ساله برخی همچون امام (ره) اطلاعیه صادر کردند؛ حرکات مقطعی و فردی صورت می گرفت، حرکات جمعی همانند تعطیلی دروس حوزه حتی رخ نداد و این مسئله در خصوص حمله به فیضیه نیز اتفاق نیفتاد.
این امر تا زمان شهادت حاج آقا مصطفی در سال پنجاه و شش ادامه داشت؛ جریانات در این زمان به اوج خود رسید و سال قبل آن شهادت دکتر شریعتی در دانشگاه ها سروصدای بسیاری برپا کرد؛ جریان حاج آقا مصطفی کبریتی بر آتش نهان جوانان انقلابی، دانشجویان، بازاری ها، طلبه ها و... بود.
در این زمان در قم بودید؟
بله؛ در قم بودم ولی به سخنرانی ها در استان ها و شهرهای مختلف می رفتیم؛ سخنرانی برای روشنفکران طرفدار انقلاب و جوانان مسجدی و انقلابی بود؛ تقریبا در ایران از نظر سخنرانی شناخته شده بودم؛ در قم نیز یکی از مدرسین معروف سطح بودم.
به دلیل آشنایی که طلبه ها از طریق کلاس های درس، با من داشتند بسیاری از کارها و اقدامات بهتر پیش می رفت؛ در جریان هفده دی سال پنجاه و شش اشتباه و افتضاح بزرگی از سوی شاه رخ داد چرا که جریان حاج آقا مصطفی باعث شد بسیاری از مردم به حرکت در آیند؛ دهه محرم بعد از چهلم حاج آقا مصطفی، عزاداری های عاشورا به شعارها و حرکات انقلابی مبدل شد.
برخی شاه را تحریک کردند و آن مقاله کذایی با نام رشیدی مطلق در روزنامه نوشته شد. همان شب در منزل آیت الله نوری همدانی اساتید را جمع کردیم و تصمیم گرفتیم؛ این مسائل در خاطرات خودم به طور مفصل اشاره شده است.
اولین مسئولیت شما بعد از انقلاب چه بود؟
اولین مسئولیت ناگفته و ناخوانده و به طور غیر رسمی، تشکیل جلسات راهپیمایی ها و تظاهرات در قم بود؛ به طور مثال برای برگزاری اولین سالگرد مرحوم شریعتی بعد از پیروزی انقلاب به من مراجعه کردند؛ برخی نسبت به این مسئله مخالفت نشان دادند از جمله آیت الله گلپایگانی و طرفداران ایشان مخالفت نشان دادند.
برای حل این مسئله به خدمت امام (ره) رسیدم و امام (ره) اجازه برگزاری این مراسم را صادر کردند مشروط به این که فرد سخنران آقای شریعتی را به خوبی بشناسد و به درستی نقد کند و خدمت های وی را بازگو کند؛ امام (ره) برای سخنرانی آقای بنی صدر را که سمت دولتی نداشت معرفی کردند، البته خواستند قبل از مراسم حتما خدمت امام (ره) برسد.
مراسم در صحن حرم حضرت معصومه (س) برگزار شد و آقای بنی صدر در این مراسم به خوبی صحبت کرد، مطالب و اطلاعات خوبی داشتند و به خوبی آقای شریعتی را نقد کرد؛ من از صحبت های امام (ره) با آقای بنی صدر بی اطلاع بودم؛ موافقین و مخالفین از این مراسم و سخنرانی راضی بودند و حرکت بی تشنجی انجام گرفت.
در خرداد ماه سال پنجاه و هشت امام (ره) مرکزی برای اعزام مبلغ در نظر داشتند؛ قبل از آن کمیته ایی در قم بود که آیت الله طاهری خرم آبادی به همراه آیت الله مومن این وظیفه را انجام می دادند؛ به دلیل اتفاقاتی این کمیته تعطیل شد؛ امام(ره) به من دستور دادند مرکزی برای این کار تاسیس شود تا آن زمان مردم را برای انتخابات مجلس خبرگان آماده سازند.
دوستانی همچون شهید حقانی، آقای جعفری گیلانی، مرحوم عبایی، آقای ری شهری و... برای همکاری دعوت کردم؛ با همکاری این عزیزان شورایی تشکیل دادم و پولی که امام (ره) به این کار اختصاص دادند را به حساب این شورا واریز کردم؛ با آن پول دفتر تبلیغات تاسیس شد.
در ابتدا به نام دایره تبلیغات امام (ره) بود؛ بعد از مدتی هم امام (ره) راضی نبودند این مرکز به نام ایشان باشد و هم ما نمی خواستیم برخی اشتباهات ما در این مرکز به نام امام (ره) منتصب شود، در نتیجه نام این مرکز به دفتر تبلیغات اسلامی قم تغییر یافت.
تا سال هفتاد و یک عضو شورای مرکزی یا به عبارتی هیات مدیره و هیات رئیسه این مرکز بودم؛ اولین مسئولیت از سوی امام (ره) در این مرکز بود؛ قبل از تشکیل این مرکز، به چند منطقه برای قضاوت رفته بودم که از جمله آبادان، دزفول، اندیمشک و... بود.
برخی از این قضاوت ها را به همراه آقای ری شهری بودم؛ امام (ره) در آن زمان آیت الله مشکینی و آیت الله منتظری را برای اعزام قضات انتخاب کردند؛ آقای مومن نیز مسئول جذب بود؛ آقای مومن به دلیل مشکلاتی که در دزفول رخ داده بود، می خواستند کار قضاوت سریع تر انجام گیرد؛ فعالیت در زمینه قضاوت قبل از تاسیس دفتر تبلیغات بود، اسفند ماه سال پنجاه و هفت کار قضاوت انجام می گرفت.
به این دلیل که اولین کار قضاوت من بود نمی خواستم تنها بروم و به آقای مومن گفتم همراه دو تن از دوستان که آقای ری شهری و آقای فهیم بودند، این کار را انجام خواهم داد؛ حکم با خط آقای مومن نوشته می شد و آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی امضا می کردند.
یک دوره دیگر با آقای ری شهری به خرم آباد رفتیم؛ بعد از تشکیل دفتر تبلیغات، آیت الله قاضی طباطبایی، آیت الله مدنی از تبریز من را از محضر حضرت امام به عنوان قاضی خواسته بودند ولیکن امام (ره) می خواستند بعد از تشکیل دفتر تبلیغات این امر را به من اعلام کنند؛ اولین حکم به خط امام (ره) برای قضاوت در تبریز در شش تیر ماه سال پنجاه و هشت صادر شد.
تا اواخر سال پنجاه و هشت در تبریز بودم که انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار شد و من در آن انتخابات کاندیدا شدم؛ مدت یک سال و نیم در مجلس شورای اسلامی بودم؛ بعد از شهادت آیت الله قدوسی در شهریور ماه سال شصت، به حکم امام (ره) داداستان کل انقلاب بودم.
در پرونده هایی که بررسی می کردید شبهه و مباحث حاشیه ایی مطرح می شد؟
هر اقدامی که اوایل انقلاب انجام می شد عده ایی مخالف بودند، دلیل می خواستند و سوال می پرسیدند ولیکن هیچ فردی بدون محاکمه اعدام نشد؛ من بدون بررسی و صحبت با متهم حکم اعدام صادر نمی کردم؛ به حرف دادستان یا بازپرس یا فرد دیگر اعتماد صد در صد نمی کردم و به واسطه سخن قاضی دیگر حکم صادر نمی کردم.
در جریان حزب خلق مسلمان در تبریز و جریانات منافقین، می توانم بگویم با کمترین ضایعه بیشترین نتیجه را کسب کردیم؛ قضیه آذربایجان غربی و شرقی را در طی دو الی سه ماه با کمترین تلفات حل کردیم به گونه ایی که اغلب علمای تبریز در نامه ایی از امام (ره) خواستند بعد از شهادت آیت الله مدنی، من امام جمعه تبریز شوم.
پس چطور آیت الله ملکوتی امام جمعه شدند؟
من خود شش فرد را به امام (ره) پیشنهاد دادم که آیت الله ملکوتی از سایرین از لحاظ سنی، علمی، کیفیت سخنرانی و... به آیت الله مدنی نزدیک تر بودند.
زمانی که من آیت الله ملکوتی را به امام (ره) معرفی کردم و گفتم ایشان می توانند جای آیت الله مدنی را بگیرند، امام (ره) با تاسف گفتند نمی توانند جای آیت الله مدنی را بگیرند ولیکن خوب هستند؛ آیت الله مدنی فضائل رحمانی خاصی داشتند، تقوا، اخلاق ایشان با مردم و جوانان بی نظیر و خاص بود.
شما همسایه احمد آقا خمینی بودید؟
ما از زمانی که به تهران آمدیم، به مدت شانزده سال همسایه دیوار به دیوار حاج احمد آقا خمینی بودیم.
شیرین ترین خاطره ایی که از ایشان دارید بفرمایید.
من از قبل انقلاب با احمد آقا خمینی دوست بودم و خاطرات زیادی با ایشان داشتم؛ ایشان اهل تبعیت کامل از امام (ره) بودند؛ بارها جلسات متعدد با مسئولین اعم از آیت الله خامنه ایی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله اردبیلی، میر حسین موسوی و ... در دفتر ریاست جمهوری برگزار میشد و بحث های کلی کشور در این جلسات بررسی می شد.
زمانی که امام (ره) مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشکیل داد، اجازه شرکت احمد آقا را در این جلسات داد ولی اجازه رای دادن نداشتند ولیکن در جلساتی که در دفتر ریاست جمهوری تشکیل می شد احمد آقا حق رای داشتند؛ احمد آقا همواره عین کلمات امام (ره) را می نوشتند و نقل می کردند، در حالیکه در این زمینه به ایشان بسیار تهمت می زدند.
در مورد ملاقات دادن نیز به احمد آقا بسیار تهمت می زدند؛ افراد متفاوت بودند؛ به طور مثال احمد آقا هر زمانی که من می خواستم اجازه ملاقات می دادند و حتی بدون اجازه نیز می توانستم به ملاقات امام (ره) بروم، برخی مجبور بودند انتظار نوبت بایستند و این امر باعث گله و شکایت برخی میشد.
احمد آقا به آقای بازرگان، آیت الله یزدی، مجاهدین خلق در قم و... اجازه ملاقات می دادند که باعث شکایت بسیاری از جمله خود من شد که چرا امام (ره) به مجاهدین خلق اجازه ملاقات دادند؛ در آن زمان امام (ره) مسعود رجوی را در قم اجازه ملاقات دادند که امام (ره) دلیل این ملاقات را شنیدن سخنان طرفین و اتمام حجت بیان کردند؛ در زمان های دیگر پیش از اعلام جنگ مسلحانه که برخی از منافقین اجازه ملاقات با خود احمد آقا می خواستنند احمد آقا اجازه می دادند.
به طور معمول احمد آقا هر فردی اعم از ائمه جمعه، علما و... که وقت ملاقات می خواستند، تا جایی که امام (ره) توانایی داشتند اجازه ملاقات می دادند و هیچگاه گزینشی برخورد نمی کردند مگر این که امام (ره) راضی نبودند؛ احمد آقا در نقل سخنان امام (ره) به مردم و بالعکس اطمینان دارم گزینشی عمل نمی کردند.
در پرونده هایی که مورد بررسی قرار می دادید، نکته قابل ذکری دارید؟ روابط شما با آقای بنی صدر چگونه بود؟
پرونده هایی همچون کودتای نوژه که کودتایی نظامی بود، من در آن دخالتی نداشتم و این امر به آقای ری شهری مرتبط می شد؛ در خصوص سینما رکس و آقای سعادتی من مسئول پرونده بودم؛ هر دو پرونده در یک زمان بود.
به دلیل اعتراضات و سر و صداهایی بسیار مردم برای طولانی شدن رسیدگی به این دو پرونده در آبادان خانواده شهدای سینما و در شهرستانهای دیگر مجاهدین خلق برای سعادتی، بعد از این که به تهران برای نماینده مجلس آمدم، آیت الله قدوسی و آیت الله بهشتی در این خصوص با من صحبت کردند؛ پرونده آقای سعادتی را در تهران آقای لاجوردی جمع و جور کرده بود، بازجویی ها و کیفر خواست انجام شده بود؛ پرونده سینما رکس بسیار مفصل بود و دادستان ویژه ایی از تهران فرستادند.
من نیز به عنوان رئیس دادگاه ویژه انتخاب شدم، البته در هر دو پرونده شرط کردم به دلیل اینکه سمت نمایندگی مجلس را بر عهده داشتم احتمالا بگویند نمی توانم قضاوت کنم؛ از امام (ره) برای متن دستور صادر شد؛ من اکنون هم نه استخدام قوه قضاییه شدم و نه از این قوه حقوقی دریافت کردم و در آن زمان نیز چنین بود.
شورای نگهبان نیز در خصوص قضاوت من مشکلی نداشت، پس از آن من برای قضاوت در خصوص این دو پرونده اقدام کردم؛ محاکمه حدود دو هفته به طول انجامید، محاکمه به خوبی پیش رفت و مردم و خانواده های شهدا راضی بودند ولی تلخی این پرونده در این بود که بعد از گذشت چند روز جنگ آغاز شد.
آقای فلاحیان که در آن زمان رئیس کمیته آبادان بود، زمانی که بنی صدر برای سفر به آبادان آمد و آقای غرضی استاندار بود، به من هواپیماهای عراقی را که برای شناسایی می آمدند، نشان داد و از من خواستند ماشین های ژاپنی که وارد مرز شده بود را به گونه ایی خارج کنند که اگر دشمن حمله کند این ماشین ها به دست دشمن خواهد افتاد.
تنها پاسخی که بنی صدر داد این بود که می دانم جنگ شروع نمی شود، شناسایی می کنند ولیکن به این زودی جنگ را آغاز نمی کنند؛ چند روز به طول نکشید جنگ آغاز شد و تمام آن ماشین ها از بین رفت و انبارهای گمرکات به دست دشمن افتاد.
اولین دیدار من با آقای بنی صدر در قم بود و در جریان خلق مسلمان، دومین دیدار من با آقای بنی صدر در تبریز رخ داد؛ امام (ره) دو بار در این خصوص افرادی را برای تهیه گزارش فرستادند؛ دکتر سحابی، بنی صدر و... در یک دوره در این خصوص به تبریز آمدند، گزارش تهیه شده در این زمان به نفع انقلاب و به ضرر طرفداران آقای شریعتمداری بود.
همه مردم تبریز مقلد آقای شریعتمداری نبودند، مردم تبریز بعد از آقای بروجردی عده زیادی مقلد آیت الله حکیم بودند و بعد از ایشان اکثر مردم تبریز مقلد آیت الله خویی و امام (ره) بودند؛ طرفداران آیت الله خویی طرفدار حضرت امام (ره) نیز بودند؛ طرفداران آقای شریعتمداری در دهات و شهرهای دیگر آذربایجان شرقی و غربی اکثریت بودند.
در انتخابات آقای بنی صدر، من نیز از جمله افرادی بودم که به وی رای دادم؛ من در آن زمان به این نتیجه رسیدم که آقای بنی صدر از آقای حبیبی بهتر است، دفتر امام (ره) و دفتر آیت الله منتظری نیز از آقای بنی صدر حمایت می کرد؛ جامعه روحانیت تهران نیز در اعلامیه ایی از آقای بنی صدر حمایت کردند، آیت الله شاه آبادی، محلاتی و... نیز از آقای بنی صدر حمایت کردند.
آقای مدنی به آقای حبیبی رای داد؛ حمایت های دفتر امام و دفتر آیت الله منتظری هیچ گاه به صورت حمایت رسمی، اطلاعیه و... نبود؛ بعد از انتخابات در تهران و در دفتر ریاست جمهوری آقای بنی صدر را برای گوشزد کردن برخی اختلافات و... ملاقات کردم.
در فضای سیاسی کشور دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا وجود دارد؛ نگاه هر دو جریان به حضرت امام (ره) نگاهی خاص است؛ تفاوت نگاه این دو جریان در چیست؟
مسئله اصلاح طلبی در مرحله اول یک اسم است؛ از زمان امام (ره) نیز وجود داشت که در آن زمان راست سنتی یا طرفداران سرمایه دار می گفتند؛ در مجلس سوم که من حضور داشتم نیز راست و چپ می گفتند؛ من در آن زمان در جریان چپ حساب می شدم ولیکن هیچ گاه در هیچ گروهی نبودم.
در جریان چپ به این عنوان که در جریان راست نبودم، محسوب می شدم نه اینکه تمام سخنان جریان چپ را قبول داشته باشم و تمام سخنان جریان راست یا سنتی را رد می کنم؛ من همواره به آیت الله خامنه ایی احترام می گذاشتم و روابط دوستانه ما همیشه حفظ بود؛ حتی وقتی برخی از اعضای دفتر تبلیغات از ایشان ملاقات خواستند، ایشان ملاقات ندادند، آقای میرمحمدی که مسئول دفتر ایشان بود گفت آیت الله خامنه ایی اجازه دادند شما هر وقت خواستید تشریف بیاورید ولیکن از دفتر تبلیغات گله هایی دارم.
آیت الله خامنه ایی را روحانی سنتی نمی دانستم، ایشان روحانی عامل به احکام که روشنفکری نیز دارد، می دانستم این مطلب را در سخنرانی خود بعد از فوت امام (ره) اذعان داشتم؛ با آقای عسگر اولادی، قدیریان، لاجوردی و... بسیار رفیق بودم و برخی را از دیگری بهتر می دانم؛ به طور مثال آقای لاجوردی را فرد پاک و متدین می دانم و در خصوص تندی ها به وی همواره تذکر می دادم.
آخرین ملاقاتم با عسکر اولادی یک سال و نیم قبل از فوت وی بود؛ فرد منصفی بود؛ برخی افراد که نام نمی برم، قابل قبول نیستند؛ این افراد خود را خدا می دانند هر کسی که مخالف باشد را ضد خدا می دانند، این درد در بین اصلاح طلبان نیز گاهی وجود دارد؛ ما اصلاح طلب منصف نیز داریم.
در بین اصلاح طلبان آن زمان تندی های خاصی وجود داشت که در مجلس سوم نیز گرفتار آن بودیم به گونهای که علیه آقای هاشمی نیز تندی می کردند؛ مجبور شدیم گروه خاصی را در مجلس انتخاب کنیم که همواره با آقای هاشمی جلساتی داشته باشند؛ جلساتی بین دولت و بعضی اصلاح طلبان مجلس برگزار می شد تا اختلافات موجود بر طرف شود.
بنابراین تعریف شما از اصلاح طلبی چیست؟
تعریف من از اصلاح طلبی این است که آنچه مصلحت جامعه است بر اساس چارچوب های اسلامی و قانونی انجام دهیم و منیت کنار گذاشته شود؛ لذا شاهد هستید که در دوره اول انتخابات ریاست جمهوری احمدی نژاد برخی از اصلاح طلبان به سمت آقای معین رفتند در حالیکه ما از آقای هاشمی حمایت کردیم.
در دوره دوم آقای احمدی نژاد نیز این گونه بود؛ باید صلاح مملکت را دید، اصلاح طلبی غیر از تندروی و کند روی است و معنای تعادل است؛ اصلاح طلبی یعنی آن چه که صلاح جامعه اقتضا می کند انجام دهیم؛ مصلحت جامعه مقدم بر مصلحت فرد است، مصلحت جامعه مقدم بر احکام فردی اسلام است گاهی واجب گاهی حرام برای مصلحت جامعه ترک می شود چه رسد مصلحت گروه یا افراد سیاستمداری در میان باشد.
کسی که مصلحت شخصی خود را در نظر گیرد مسلمان واقعی نیست؛ مسلمان واقعی اصلاح طلبی را از امیرالمومنین (ع) می آموزد؛ اصلاح طلبی خود را ندیدن و صلاح جامعه را دیدن، است؛ اصلاح طلبی بدون غل و غش و خودخواهی نظر دادن است.
بحث های لیبرالیسم که از آقای حجاریان مطرح می کنند، چطور؟
از کیفیت روزنامه ها در زمان اصلاحات و از جمله روزنامه آقای حجاریان زیاد راضی نبودم؛ همواره تندی ها چه در بین اصلاح طلبان و چه در بین اصولگرایان، به مملکت ضرر رسانده است؛ حزب الله کسی نیست که به منافع مردم ضرر بزند.
آقای حجاریان اعلام کرد که تز اصلی من سوسیال دموکراسی است، چگونه می توان این مسائل را در کنار هم قرار داد؟
من این مطلب را ندیدم که نظری بدهم؛ از من بپرسید اسلام اسلام است و لیبرال یا سوسیال لبیرال اصطلاحاتی است که می خواهند در جایی اسلام به وظیفه خود عمل نکند آن را به کار می برند، گاهی این امر بر اساس مصلحت اسلام است ولیکن گاهی بر اساس مصلحت نیست؛ یک مسلمان بی تفاوت به مسائل اطراف خود نیست یک مسلمان باید امر به معروف و نهی از منکر را داشته باشد ولیکن باید این عمل را با علم و شرایط آن انجام دهد؛ افراد با یکدیگر متفاوت هستند، تدین و دینداری افراد با یکدیگر متفاوت است؛ برخی عقیده دارند با تبلیغ باید مردم را مسلمان کرد و برخی عقیده دارند باید با زور باشد و این درست نیست.
خطوط قرمزی که برای اصلاح طلبی می دانید، چیست؟
چارچوب اسلام است.
چرا از شاخه های مختلف در اصلاح طلبی تریبون دارند و صحبت می کنند و خود را نماینده اصلاح طلبی می دانند.
اگر جایی افرادی حرفی را به ما منتصب کنند که بر خلاف اسلام باشد، واکنش نشان میدهیم؛ باید دید آنچه که بد است و باید نسبت به آن واکنش داد، چیست؛ به طور مثال برای زدن آقای مطهری واکنش نشان می دهیم ولیکن در جایی که به طور مثال مرحوم مهندس آقای سحابی قصد صحبت دارد، نمی توان بر این اساس که عده ای می گویند وی صحبت کند و عده ای می گویند صحبت نکند، واکنش نشان دهیم.
آقای سحابی هیچگاه برخلاف اسلام سخن نمی گوید بلکه برخلاف من سخن می گوید و به این دلیل نباید در کشور اسلامی دهان هر فردی را بست. ما نمی خواهیم در مملکت دعوا شود.
در جریان آقای مطهری جریان اصولگرا نیز این اقدام را محکوم کرد؛ در کرمان در سخنرانی آقای لاری جانبازی اعتراض کرد، در همان لحظه وی را کتک زدند.
اشتباه کردند.
روزنامه های جریان اصلاحات در این خصوص سکوت کردند.
اگر این اقدام انجام شده باشد، اشتباه بود؛ این گونه نیست که اگر فردی در اصلاحطلبان سخنی بگوید، همان حرف درست است؛ بعضی از افراد گروههای چپ گاهی نظر میدادند و این امر سبب بسیاری از دشمنیها شد.
حوادث هجده تیر ماه سال هفتاد و هشت و حوادث سال هشتاد و هشت را چگونه تحلیل می کنید؟
این مسائل قابل قیاس با سال شصت نیست؛ در این حوادث میشد مشکلی پیش نیاید. هیچ یک از کاندیداها راضی به ایجاد مشکل برای نظام جمهوری اسلامی نبودند؛ هرچند من متذکر شدم که اجتماعات را نمی توان جمع وجور کرد، همواره گفتم شروع تجمعها می تواند با ما باشد ولی ختم آن با کسی دیگر است.
قبل از پیروز انقلاب راهپیمایی ها و شعارهای راهپیمایی ها در قم به دست من بود؛ برخی مواقع شعارها و اجتماعات از دست ما خارج می شد؛ در کنار بیت آیت الله شریعتمداری شعاری که حاوی توهین باشد گفته نشد؛ اگر این گونه پیش نمی رفت بین انقلابیون نیز درگیری ایجاد می شد.
پس بیانیه هایی که از سوی اصلاح طلبان برای حضور در خیابان ها صادرمی شد، را قبول ندارید؟
مجمع روحانیون هیچ گاه چنین دعوتی نکرد، از وزارت کشور اجازه خواست که وزارت کشور مجوز صادر نکرد.
اگر مجمع مدرسین و محققین دعوت نکرده بود خوب باید چند ساعت قبل آز آغاز تجمع اعلام میکرد که به تجمع نروند اما این کار انجام نشد.
اولا مجمع مدرسین دعوت نکرده بود تا اعلام کند که نروند ولی مجمع روحانیون اعلام کردند که مجوز داده نشده و راهپیمایی منتفی است. آقای میرحسین موسوی نیز هرگز دعوتی نکرد، تنها آقای کروبی در یک مصاحبه ای گفته بود که اگر یک روز اجتماع مردم را به هم بزنند روزهای دیگر یا روز 22 بهمن و غیره است.
گفته می شود آقای روحانی با رای و نظر اصلاحات بر سر کار آمده است، واکنش جریان اصلاحات به اقدامات آقای روحانی چگونه است؟
آقای روحانی خود اعلام میکند اصلاح طلب به معنای منتسب به جریان سیاسی خاص نیستم؛ من با وی رفیق بودیم و این رفاقت از زمان تحصیل و انقلاب تاکنون است؛ میتوان گفت آقای روحانی هرگز در کنار راست سنتی نیز نبود و بیشتر در کنار آقای هاشمی و آیت الله خامنه ایی بود.
رفتار حضرت امام(ره) با گروهای مختلف چگونه بود؟
ایشان همه را با نظر یکسان می دیدند و در مواقع مختلف و در مسائل اختلافی نظر خودشان را بیان می کردند مثلا در جایی که قوانین دریافت مالیات به مجلس رفت و برخی عنوان می کردند گرفتن مالیات حرام است، امام (ره) وارد می شدند و گرفتن مالیات را درست اعلام کرد؛ امام (ره) هر دو سو را حفظ می کرد؛ هر دو طرف را انقلابی و طرفدار نظام و دشمن آمریکا می دانست؛ اگر رفتار امام (ره) را داشته باشیم مشکلی برای مملکت پیش نخواهد آمد. امروزه هم با رهبری آیت الله خامنه ایی می توان مشکلات زیادی را حل کرد به شرط اینکه هیچ گروهی خود را متقرب تر به رهبر نداند و با توجه به اصول قانون اساسی همه در برابر قانون مساوی باشند و حقوق همه نیز حفظ گردد. به نظرم فعلا نیز هیچ کسی از فقها نمی تواند مدیریت کشور را مثل آیت الله خامنه ایی بر عهده بگیرد.
جریان اصلاح طلب اگر اشتباهی از سوی دولت آقای روحانی پیش آید، می پذیرد؟
بله؛ امکان اشتباه برای انسان وجود دارد؛ اشتباهات دولت را می پذیریم، همانطور که در خصوص بحث یارانه مطرح کردیم که باید قطع شود و به مردم مستضعف از طریق کمیته امداد و... کمک شود؛ کسانی که بیست الی سی سال در خارج از کشور زندگی می کردند یارانه دریافت می کردند و این شیوه اشتباه بود.
برخی قول هایی که داده اند در اختیار آقای روحانی نبود؛ نباید داده می شد ولیکن اشتباه برای بشر است؛ برخی کلمات و سخنان آقای روحانی در خصوص مخالفین را نمی پسندم.
روابط شما با آیت الله نوری همدانی در مسائل سیاسی چگونه است؟
روابط خوب است، مسأله ها مطرح می شود و در خصوص آن ها بحث و گفتگو می شود؛ نظر و عقیده هر فردی متقاوت است، امکان دارد من نظر و عقیده برادر خود را نیز نپسندم؛ این گونه نیست که فردی را به طور صد در صد در مسائل فرهنگی و سیاسی و حتی فقهی قبول داشته باشیم. اکثر فقها و مجتهدین و محققین حوزه علمیه قم همین طور هستند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار «خبرگزاری دانشجو» قرار دادید.