به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» سلوک الهی نام ویژه برنامه تلویزیونی است که در شبهای ماه مبارک رمضان، از شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی، پخش می گردد. با توجه به درخواست های مکرر کاربران علاقمند و با توجه به بازپخش برنامه سلوک الهی سال ۱۳۹۲ و ۱۳۹۳ از ابتدای رمضال امسال، این جلسات از بخش در محضر استاد سایت آیت الله جوادی آملی در دسترس کاربران قرار گرفته است.
سلوک الهی: جلسه سوم، رمضان ۱۴۳۶
دانلود صوت جلسات
چگونگی جمع بين ناز و نياز در سلوک الهی
انسان گاهي از نياز خسته ميشود، به ما گفتند راه باز است و اينطور نيست که اين راه ملالآور باشد، بلکه راه طربناک و نشاطآوری است، راه سرور است، راه فشار نيست، سلوک الهي راه محبّت است. به ما گفتند تا آنجا که نياز به حال تو سازگار است، اهل نياز باش و آنجا که بَنا شد ناز کني، آنجا هم ميدان وسيع براي ناز هست؛ هم اهل نياز باش و ناله کن: «زَفَرَاتِ الدُّمُوع»، يعني اشکهاي سوزان داشته باش و هم اهل نشاط باش و ناز بکن.
اين دعاي نوراني وجود مبارک وليّ عصر(سلام الله عليه) که به عنوان دعاي «افتتاح» از آن حضرت نقل شده است، در آن هم دستور نياز به ما دادند و هم دستور ناز. گاهي انسان خسته ميشود و بايد ناز کند؛ در همين دعاي افتتاح آمده است که خدايا! «مُدِلًّا عَلَيْکَ»؛ [۱] ميخواهم با تو دَلال، غَنج و ناز کنم، با تو حرف بزنم و گاهی از تو گِله کنم، گِله تو را به حضور تو ببرم و جايیديگر نبرم؛ اينکه گفتند: «وَ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِک» [۲] اين است.
گفتند وقتي بچه گريه ميکند و گاهي مادر او را تنبيه ميکند، اين مکتب است، اين مدرسه است! ببينيد که اين بچه از مادر کتک ميخورد و به دامن مادر پناهنده میشود، چون غير از مادر کسي را نمیشناسد. گفتند همين را سالکان الهی دارند و میگويند: «وَ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِک»؛ اگر تو قهر کردی، هيچ راهي ندارم جز پناهنده شدن به مِهر تو! «وَ أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِک»؛ تا میرسد به جايي که «وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْک». به هر تقدير در دعاي «افتتاح» آمده است که من اهل اِدلال هستم؛ اِدلال غير از دلالت است، اين از دَلال، غَنج و ناز است.
در مناجات «شعبانيه» که قبل از ماه مبارک رمضان مطرح شده بود، آنجا هم مسئله نياز مطرح بود و هم مسئله ناز؛ در مناجات ائمه(ع) که سيره خاصّ آن ذوات قدسی(س) است، اين است که در مناجات شعبانيه جای ناز هم هست؛ به خدا عرض میکنند که «الهِي انْ اخَذْتَنِي بِجُرْمِي اخَذْتُکَ بِعَفْوِک»؛ [۳] خدايا! اگر مرا مؤاخذه کني و به من بگويي چرا گناه کردي؟ من هم مؤاخذه میکنم و میگويم تو چرا نبخشيدی!؟ اين براي هر سالکی نيست، آن سالکِ سلوک الهی است که به مقام قُرب بار يافت و محبوب خدا شد و خدا هم زبان او شد: «لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ»، [۴] آنگاه اين زبان الهی است که ناز ميکند، نه زبان خود بنده و اين در مدار محبّت و محور دوستی است که ـ انشاءالله ـ در بعضی از جلسات آينده بازگو خواهد شد.
بنابراين کسي خسته شد و بخواهد ناز کند، جايي هست به نام بوستان ناز، اگر کسي حالتي دارد و بخواهد نياز بورزد، آنجا هم بوستاني است به نام نياز که اين نياز و ناز را با هم جمع کردند تا سالک بتواند اين راه را به آسانی و به سرعت طي کند و سريع بشود. اينکه گفتند خدا «سَرِيعَ الرِّضَا» [۵] است؛ يعني شما هم «سَرِيعُ الحَرکة» باشيد تا به «سَرِيعَ الرِّضَا» برسيد.
به هر تقدير ذات اقدس الهي، مشيئت او طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه متن حکمت است و با هيچ وسيلهاي نميشود مسير مشيئت الهي را عوض کرد که کاري بر خلاف حکمت کند: «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِکْمَتَهُ الْوَسَائِل»، [۶] چون مشيئت او برابر حکمت است و حکمت او تغييرناپذير است، بنابراين يک سالک الهي همه شئون خود را به مشيئت تخلّفناپذير ذات اقدس الهي واگذار ميکند.
محبت، مهمترين سرمايه در سير الی الله
مطلب ديگر آن است که مهمترين سرمايهٴ اين سلوک الهي، محبّت است. درست است که گاهي گفته ميشود برخي براي هراس از دوزخ يا شوق به بهشت عبادت ميکنند، [۷] ولي دلمايه آنها محبّت است؛ منتها محبوبها فرق ميکند، کار به دست محبّت است. آن کسی که «خَوْفاً مِنَ النَّار» عبادت ميکند علاقهمند به نجات است، علاقهمند به سلامت است و علاقهمند به حيات است، چون به حيات خود علاقهمند است از دوزخ ميترسد، چون به رفاه خود علاقهمند است از آتش ميهراسد، چون به آسايش خود دلبسته است از ناآرامي دلگسسته است.
درست است که عدّهاي «خَوْفاً مِنَ النَّار» عبادت ميکنند، ولي بازگشت آن به محبّت است، چه اينکه آنها که «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» عبادت ميکنند، براي اينکه دوستار آسايش و آرامش هستند، چه اينکه آنها که ﴿حُبّاً لِلَّهِ﴾[۸] عبادت ميکنند مشخص است، پس تمام کار بر اساس محبت است و اينکه گفته ميشود: «هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ» [۹] بر اساس همين جهت است. «خوف» اصل نيست، «خوف» طريق است و مبدأ نيست، چون انسان علاقه به حيات و سلامت خود دارد از آتش ميهراسد، نه اينکه هراس از آتش اصل باشد.
اداره امور عالم بر مدار محبت
بنابراين آنچه جهان را میگرداند محبّت است و اين حرکت حبّی در همه موارد هست و ذات اقدس الهي هم در مقام فعل و نه در مقام ذات، با محبّت اين کار را انجام میدهد؛ وقتی با محبّت اين کار را انجام داد، مجاری ادراک محبوب خود خواهد شد و اگر مجاری ادراک محبوب خود شد، آنگاه آن محبوب گاهی نياز دارد و گاهی ناز که هر دو به زبان الهی است: «لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ»، در اين حال اين سالک الهی وقتی به اين مقام قُرب بار يافت، میبيند که از خود هيچ چيزی ندارد: ﴿وَ لا يَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً﴾[۱۰] مالک چيزی نيست، چون وقتی بفهمد که مالک چيزی نيست، وارد وادی حيرت میشود که اگر ذات اقدس الهی توفيق داد در مسئله حيرت و سخن بعدی خواهيم داشت که حيرت يعنی چه؟ سالک الهی وارد حيرت می شود، کدام مرحله مقام حيرت است؟
شما در آن جريان سيمرغ عطّار شايد مقام حيرت و اينها را يا کمتر ببينيد يا نبينيد، امّا در کتابهای اهل معرفت که سلوک الهی را طرح میکنند، اين حيرت را بازگو میکند که اگر کسي واقعاً افتاد در مسير سلوک الهی، گاهی حالت حيرت به او دست میدهد، متحيّر است و چيزی براي او نمیماند، آنگاه جز «صَمْت» چيز ديگری نيست و فقط ساکت است تا ببيند با او چه می کنند، تا ببيند چه چيزي میشنود و چه چيزی میبيند؛ حيرت به اين معناست که اسراری را بخواهد ببيند و نتواند توجيه کند.
بنابراين تا آنجا که منطقه نياز يا ناز است اين شخص حرکت میکند و تمام کارها را هم با مشيئت پروردگاری عقال کرده است، بعد کمکم وارد حيرت میشود، البته اين حيرت مستدام نيست و گاهی از حيرت درمیآيد؛ امّا توضيح مرحله حيرت ـ انشاءالله ـ در نوبت بعد است.
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
پی نوشتها؛
[۱]. تهذيب الاحکام، ج ۳, ص ۱۰۹.
[۲]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج ۳، ص ۳۲۴.
[۳]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج۳، ص ۲۹۷.
[۴]. الکافي(ط ـ الإسلامية)، ج ۲، ص ۳۵۲؛ «إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِی يَبْطِشُ بِهَا...».
[۵]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص ۸۵۰.
[۶]. الصحيفة السجادية، دعای ۱۳.
[۷]. علل الشرائع، ج ۱، ص ۵۷.
[۸]. سوره بقره، آيه ۱۶۵.
[۹]. الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج ۸، ص ۸۰.
[۱۰]. سوره فرقان، آيه ۳.