به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» نشست شب شعر «اربعین دریا» به مناسبت چهلمین روز تشییع پیکر شهدای غواص شب گذشته با حضور جمعی از شاعران در فرهنگسرای رازی برگزار شد.
در ابتدای این نشست مصطفی محدثی خراسانی در سخنانی با اشاره به اینکه ظرفیت کافی برای استفاده از فضای معنوی حضور شهیدان کم پدید آمده است، چند رباعی به این شرح قرائت کرد:
آن چشم پر از ستاره برمیگردد
آن منتظر اشاره برمی گردد
رفته است ولی به چشم خودمی بینیم
یک روز دلم دوباره برمی گردد
***
از چنبر نفس، رسته بودند آنها
بتها، همه را شکسته بودند آنها
پرواز شدند و پرگشوند به عرش
هرچند که دست بسته بودند آنها
***
خورشید اگر به مهر تابنده شده است
و از عطر بهار شهر آکنده شده است
تغییر نیامده است در لیل و نهار
ذرات تو در جهان پراکنده شده است
***
هرچند که سوگوار بر می گردد
آشفته و بی قرار بر می گردد
از دشت شکوفه های رقصان در باد
این قافله از بهار بر میگردد
***
خورشید اگر چه سوگوار آمده است
بر سینه آسمان غبار آمده است
یکبار دگر به یمن تشییع شما
بر شانه شهر ما بهار آمده است
محدثی همچنین ترانهای را نیز به این شرح قرائت کرد:
ازشب تیره گذشتین شب بی روزن خسته
به سپیده پرکشیدین با پرو بال شکسته
نفس سپیده بودین روشنی مرامتون بود
سکه عشق و حماسه اون روزا به نامتون بود
دنیا اون شب یه پرنده دنیا اون شب چه جوون بود
دلتون پنجره ای که روبه سمت آسمون بود
کربلای عاشقی ها شب غربت شما بود
فاصله تو عرض اروند رفتن از خود به خدا بود
دست های بسته نتونست سد پرواز شما شه
جز خدا کسی محاله محرم راز شما شه
حالا از اون طرف شب حالا از خونه خورشید
دارید این پرچم و بازم روی قله ها می بینید
اگه ما قله نشینیم اگر سربلند خاکیم
واسه اینکه هنوزم آشنای اون پلاکیم
هیچ دورهای به اندازه این ۳۵ سال اتفاق زیبا در کشور نداشتهایم
در ادامه علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری به سخنرانی پرداخت و با اشاره به اینکه این شب شعر تنها برنامه برای اربعین این شهدا بود، اظهار کرد: حتی ما که در حوزه هنری هستیم و ادعا داریم که موضوعات مربوط به انقلاب اسلامی پیشرو هستیم از این موضوع غافل شدیم و این نشان میدهد که این برنامه و این نام با مصرع زیبای «این ماهی فتاده به دریای خون که هست/ ستاره بر تنش افزون حسین توست» از محتشم چطور با هم ارتباط پیدا می کنند.
قزوه افزود: در کربلا هم آن اتفاق بزرگ را ۷۲ نفر کلید زدند و الان نیز که این همه سال گذشته است، این موج بیش تر شده و دنیا را فرا میگیرد و انقلاب های بزرگی براساس آن شکل می گیرند که از جمله انقلاب هند و ایران.
وی افزود: این شهدا می توانند قهرمانان و اسطورههای بعدی ما باشند و می توانند در کتابهای بچه های ما بیایند. در هیچ دورهای ما به اندازه این ۳۵ سال اتفاق زیبا در کشور نداشتهایم. آمدن این شهدا در روزهایی رخ داد که مذاکرات در حال اتفاق بود و برای مردم ما پیام داشت. امام حسن (ع) با آن همه عظمت صلح کرد اما معاویه و یزید که از راه خود دست برنداشتند. انتظار عجیبی است اگر فکر کنیم ۱۰ سال دیگر یا ۲۰ سال دیگر همین آرامش را خواهیم داشت. نسل آینده و فرزندان ما باید جور این صلح ما را بکشند، اگر فکر میکنیم که با آمریکا صلح کردهایم.
همین شهدا بودند که مذاکرات را به نفع ما برگرداندند
این شاعر ادامه داد: این شهدا راه امام حسین(ع) را رفتند. باید انتخاب کنیم و البته ما این انتخاب را کردیم. ان شاالله دنیا بیاید و با فکر و منطق کار کند. اما در همین روزها می بینیم که پیوسته ما را تهدید می کنند. این ها با منطق مذاکره جلو نیامده اند و اصلا راهشان مذاکره نیست چون در وسط آن دائم صحبت از تهدید است. به باور من همین شهدا بودند که مذاکرات را به نفع ما برگرداندند. مردم و دانشجویان ما پیام را اعلام کردند که ببینید این شهدا با دست بسته حرف از آزادی زدند و آزاد شدند.
قزوه افزود: به هر حال باید اتفاقاتی بیافتد و تاریخ ما نوشته و فرزندان ما چیز هایی را ببینند. اما اگر فکر می کنیم که راه این شهدا تمام شد و نیازی به این اسطوره ها نیست و نباید از این ها الگو گرفت، اشتباه است. آقای محمد مرسی و آن وزیر خارجه اش بعد از ظهر ها چقدر با سفیر آمریکا می نشستند و قلیان می کشیدند و چای می خوردند اما دیدید که چه شد. راهی که ما به عنوان عزتمندی رفتیم همین راه شهدا بود. راهی که در آن اگر یک خانواده ۳ تا بچه داشت یکی و دو نفر از آنها را به جبهه میفرستاد. راه امام حسین (ع) و ائمه و اسلام همین بود. اکنون هم فکر می کنم راه ما همین است.
قزوه در ادامه شعری به این شرح خواند:
یکصد و هفتاد و پنج آینه بودند
یکصد و هفتاد و پنج پنجره لبخند
یکصد و هفتاد و پنج ماهی اروند
بسته همه دست شان به رشته پیوند
یکصد و هفتاد و پنج کوه دماوند
**
ذکر خدا بر لب اند تا به قیامت
آن همه وجدان خوشا و این همه غیرت
عکس امام و پلاک و مُهر و وصیت
وای به جمعی که بعد از این همه عزت
دل نتوانند کند از زن و فرزند
**
بسته مبین دست شان پرندهتریناند
آینه های شهید کشور دیناند
اهل جنون اند و اهل بیت یقین اند
کاش رفیقان که والیان امیناند
این همه دستان باز را نفروشند!
**
آب فروشان مباد دین بفروشند
آبروی خلق بیش از این بفروشند
اسب و سوار و لگام و زین بفروشند
یوسف ما را به هند و چین بفروشند
آه که هر کدخدا شده ست خداوند!
**
آمده اند از مسیر شام غریبان
طبل بزن هان! بگو ببارد باران
گریه کنید ای درخت های خیابان
یکصد و هفتاد و پنج ماه درخشان
یکصد و هفتاد و پنج یوسف دربند!
در ادامه این نشست محمود حبیبی کسبی که مجری برنامه نیز بود شعری از بشری صاحبی را به این شرح خواند:
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
گر آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به یمن ذکر «یازهرا» یشان شد باز معبرها
که سالک بیخبر نبوَد ز راه و رسم منزلها
به گوش موجها خواندند غواصان شب حمله
کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها
شب حمله گذشت و بعد چندین سال این ایام
چنین با دست بسته سر برآوردند از گِلها
چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بیتاب است بعد از سالها از داغشان دلها
و راز دستهای بسته آخر فاش شد آری
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها
در ادامه محمد حسین جمشیدی نیز شعر خود را به این شرح به خانواده شهدا تقدیم کرد:
هر جا که اسم تو وسط اومد
رفت و یه گوشه با تو خلوت کرد
دنیاش قد قاب عکست بود
با منطق از دنیاش صحبت کرد:
می گفت بچه م، تازه دوماده
رختای دومادی واست آورد
امسال دیگه جشن می گیریم
اینجا همیشه بغضشو می خورد
مادر، کنار دار قالی، مرد
از بس، گره روی گره پژمرد
از هشت سال جنگ تحمیلی
مادر تمام هشت سالو مرد
حالا خبر دادن که برگشتی
حال تموم شهر، آشوبه
سی ساله رفتی دیر برگشتی
دیره ولی بازم، همین خوبه
با چشم های باز، زیر خاک
رفتی، ولی اصلا نترسیدی
هی خاک روی خاک پاشیدن
اما تو مثل مرد، خندیدی
یک لحظه جای تو نمی تونیم
زخماتو بشماریم، می میریم
سی سال زیر خاک جون دادی
ما جنگو خیلی ساده می گیریم
با این دل دریایی ممکن نیست
این خاک از تو دست برداره
سی سال پر پر می زدی تو خاک
تنها خدا از تو خبر داره
شعری که گویی صائب برای غواصان شهید گفته بود
در ادامه مراسم سعید بیابانکی نیز در سخنانی کوتاه گفت: خاطرم هست که کانون شعر این فرهنگسرا را با دکتر بهروز یاسمی و دکتر محمد سعید میرزایی افتتاح کردیم و خوشبختانه این کانون خیلی زود گل کرد و کانون ادبی زمستان بعد ها از دل همین جا شکل گرفت.
وی ادامه داد: در آن زمان که ماجرای تشییع شهدا داغ بود، من اتفاقا صائب را میخواندم و به این بیت برخوردم. ظاهرا صائب در قرن ۱۱ هجری این بیت را برای این شعرا سروده بود «جز من که راه عشق به تسلیم می روم/ با دست بسته هیچ شناگر شنا نکرد».
او سپس شعر خود را به این شرح خواند:
نوزده سال مثل برق گذشت
نوزده سال از نیامدنت
کوچه مشتاق گام هایت ماند
خانه چشم انتظار در زدنت
مثل این که همین پریشب بود
آمدی با پسرعموهایت
خنده هایت درست یادم هست
بس که آشفته بود موهایت
رو به من رو به دوربین با شوق
ایستادید سر به زیر و نجیب
آخرین عکس یادگاری تان
بین این قاب ها چقدر غریب...
هیچ عکاس عاقلی جز من
دل به این عکس ها نمی بندد
تازه آن هم به عکس ساده ی تو
که سیاه و سفید می خندد
دور تا دور این مغازه پُر است
از هزاران هزار عکس جدید
تو کجایی کجا نمی دانم
ای خنده ی سیاه و سفید
دور تا دور این مغازه پُر است
از هزاران هزار عکس جدید
تو کجایی؟ کجا؟ نمی دانم!
آه ای خنده ی سیاه و سفید
تو از این قابها رها شده ای
دوستانت اسیرتر شده اند
تو جوان مانده ای، رفیقانت
نوزده سال پیرتر شده اند
صبح شنبه، چه صبح تلخی بود
از خودم پاک نا امید شدم
قاب عکس تو بر زمین افتاد
به همین سادگی شهید شدم
محسن عرب خالقی و میلاد عرفان پور نیز از دیگر شعرایی بودند که در این نشست شعر خوانی کردند.