به گزارش گروه بين الملل خبرگزاري دانشجو، عبدالباری عطوان، تحلیلگر مشهور عرب در روزنامه رای الیوم نوشت: این انفجارها و همچنین دیگر حملات صورت گرفته نه تنها میزان خطر شکل گرفته داعش را نشان میدهد، بلکه میزان نفوذ این گروه در بین جوانان اسلامگرای غرب و موفق عمل کردن آن را در تحمیل عقیده خود به این جوانان و عضوگیری آنان برای اجرای طرحهای تروریستیاش نشان میدهد.
فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه زمانی که گفت کشورش به دلیل انفجارها و حملات هفت گانهای که پاریس را لرزاند با یک «جنگ» مواجه است که برای آن در خارج طرحریزی و با تبانی افرادی در داخل اجرا شده است، مبالغه نکرد، چراکه پاریس و تمامی کشورهای غربی از آنچه که رخ داد شوکه شدند و این هراس را دارند که این حملات در مرکز پایتختهای این کشورها تکرار شود و شهروندان آنها را هدف قرار دهد.
بیش از چهار حمله توسط داعش و گروههای وابسته به آن در کمتر از دو هفته صورت گرفته است که تمامی این حملات ظرف 10 سال گذشته از نظر وسعت و تاثیرات امنیتی و روحی و تلفات انسانیشان بیسابقه هستند.
حمله نخست نفوذ به فرودگاه شرمالشیخ و منفجر کردن هواپیمای روسی و کشتن تمامی سرنشینان آن بود. حمله دوم شلیک گلوله در پایگاه آموزشی اردن و کشته شدن دو مشاور نظامی آمریکایی و یک مشاور نظامی آفریقای جنوبی بود که داعش رسماً مسوولیت این حمله را برعهده نگرفته است اما بیشتر کارشناسان احتمال میدهند که داعش در این حمله دست داشته است و حمله سوم نیز منفجر کردن خیابانی در ضاحیه جنوبی بیروت و حمله چهارم نیز حملات جمعه شب در پاریس بود.
فرانسه وضعیت فوقالعاده اعلام کرد و نیروهای ارتش را به خیابانها فرستاد. کشورهای اروپایی دیگر نیز همین کار را کردند اما این راهحلهای امنیتی و نظامی به تنهایی نمیتوانند پایتختهای کشورهای غربی را در مقابل حملات مشابه محافظت کنند و باید استراتژی کاملی جهت حل و فصل دلایلی که به شکلگیری داعش انجامید و همچنین قدرت یافتن آن در اجرای حملات خود تدوین شود.
بیشتر کشورهای غربی -اگر نگوییم تمامی آنها- با اذعان به این دلایل چه به صورت فردی یا دسته جمعی و اعتراف به نقش خود در ایجاد خاستگاههایی برای این پدیده تروریستی خطرناک موافق نیستند و نمیخواهند بگویند که با مداخلههای نظامی خود و تجزیه کشورها و تلاش برای ترسیم مجدد مرزها و نقشه منطقه خاورمیانه جهت اجرایی شدن منافع و طرحهای خود و همچنین تبدیل اسرائیل به یک ابرقدرت در منطقه باعث شکلگیری این دلایل شدهاند.
اگر بخواهیم این پدیده و دلایل شکلگیری آن و به دست آوردن این قدرت را خوب درک کنیم، شش اصطلاح یا کلیدواژه وجود دارد که باید در مورد آنها تامل کرد و دلایل آنها را مورد بررسی قرار داد:
- علت نخست «اهانت و تحقیر» است؛ ملتهای عربی و اسلامی از سوی دولتهای فاسد خود و از سوی قدرتهای استعمارگر غربی و شرقی به دلیل مداخلههای نظامیشان مورد اهانتهای پی در پی قرار گرفتهاند.
- علت دوم احساس «سرخوردگی» است. کشورهای عربی اکنون بیش از 100 میلیون جوان بیکار و بیش از 40 میلیون بیسواد دارند و احساس سرخوردگی و شکست وجه مشترک بیشتر این افراد است چراکه نه حال حاضری دارند و نه آیندهای.
- علت سوم فقدان یک «نظام خردمندانه» بوده است. چراکه اکثریت قاطع نظامهای عربی دیکتاتور، سرکوبگر و فاسد هستند و هیچ طرح توسعه یا تواناییهای مدیریتی پیشرفته ندارند.
- علت چهارم، «مداخلههای نظامی» است. این مداخلهها در عراق آغاز و به لیبی، سوریه، یمن و سومالی کشیده شد در اکثر مواقع نظامها را با استفاده از زور تغییر داد اما باعث شکلگیری کشورهایی شکستخورده نشد و جایگزین موفقی برای نظامهای سرنگون شده ارائه نداد.
- علت پنجم به «حاشیه» رانده شدن است. در سایه افروخته شدن تجزیههای طایفهای و نژادی و محور جنگهای داخلی در منطقه، روند به حاشیه راندن بنا به عوامل طایفهای و نژادی و وجه مشترک بیشتر کشورها شده و از عوامل شورش و متوسل شدن به خشونت و تروریسم است.
- دلیل ششم نیز وجود «شبکههای اجتماعی» است. گروههای تروریستی دیگر نیازمند رسانههای سنتی جهت اشاعه ایدئولوژیها و اندیشههای خود نیستند و مثلا داعش بیش از 50 هزار صفحه در توییتر در حال حاضر دارد و حامیان آن روزانه 100 هزار توییت میگذارند.
کشورهای غربی که دست به مداخلههای نظامی در منطقه زدهاند روش تخریب و ویران کردن را میدانند اما نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که چگونه جوامع و کشورهایی را که ویران کردهاند باید از نو بسازند و اینجا ریشه مشکلات مطرح میشود و آنها همواره به کارشناسانی تکیه میکنند که انتقامجوییها و نزاعهای تلافیجویانه آنها را برای تدوین سیاستهای خارجیشان در منطقه عربی در نظر میگیرند که این مساله تاثیر منفی بر منطقه و مردم آن میگذارد.
این حملات خونین که در پاریس با کمربندهای انتحاری و تفنگها صورت گرفت به نفع احزاب و گروههای راستگرای تندرو و سیاستهای نژادپرستانه آنها علیه بیش از 30 میلیون مسلمان در قاره اروپا خواهد بود که یکسوم آنها در فرانسه، آلمان و انگلیس هستند و این مسالهای است که اگر به اقدامات خشونتآمیز و حملات تلافیجویانه تبدیل شود به درگیریها و حکمفرما شدن ترس، وحشت و بیثباتی میانجامد که چه بسا خطر آن بیشتر از خطر حملات پاریس است.
دولتهای غربی باید به دنبال راهحلهای دیگری که امنیتی و نظامی نباشد بگردند تا با این پدیده تروریستی ویرانگر مقابله کنند و در راس آن سیاستهای خارجی خود در منطقه خاورمیانه را تغییر دهند چراکه کسانی که ایستگاههای قطار مادرید و لندن را منفجر کردند گفتند که این اقدام را با تاثیر از حمله به عراق و اشغال آن و کشتن یک میلیون تن از مردم آن انجام دادهاند و در بیانیه داعش که در آن مسوولیت انفجارهای پاریس توسط این گروه بر عهده گرفته شد، اعلام گردید که این حملات به عنوان پاسخی به حملات هوایی به مواضع این گروه صورت گرفت.
ما به هیچوجه خواهان کنار گذاشتن راهحلهای امنیتی نیستیم چراکه حق تمامی دولتها دفاع از شهروندان و منافع خود و از بین بردن هر خطر تروریستی است که آنها را تهدید میکنند اما ما خواهان نگاهی عمیقتر و چند بعدی به پدیده تروریسم هستیم نه سیاستهای کوتهنظرانه.
شاید کنایهای که بشار اسد رئیسجمهوری سوریه از طریق پیام تسلیت خود مطرح کرد و گفت که فرانسه روز جمعه از وحشیگری تروریسمی را شاهد بود که سوریه از پنج سال قبل از آن رنج میبرد گویای این بود که آیا به شما نگفتیم و به شما هشدار ندادیم برخی از شاخصهها وجود دارند که باید به صورت طولانیتر مورد بررسی و تعمق قرار بگیرند.
آنچه در فرانسه رخ داد میان ملتها و مذاهب و ادیان هیچ تفاوتی قائل نشد و خطر این واقعیت و لزوم نگاهی دیگر به این مساله در اینجا آشکار میشود چراکه آنچه که شاهد آن بودیم فقط نوک "کوه یخی" بوده است و این مساله بسیاری را به این سمت وامیدارد تا نسبت به گروه القاعدهای ترحم نشان دهند که در مقایسه با آنچه که رخ میدهد یک آماتور به نظر میرسد و این رخدادها چه بسا در صورت ادامه وضعیت بدون هیچ تغییرات سیاسی و ریشهای در مورد برخورد با مسائل خاورمیانه در آینده نیز رخ دهد.