گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، سالها پیش در چنین روزی پسرک بانمکی در اصفهان به دنیا آمد. او اگرچه در بزرگسالی وزیر امور خارجه شد و حسابی مشهور گشت، اما همان ماجرای تولدش از جهاتی دیگر جهان را تکان داد. او برخلاف دیگر نوزادان که همواره گریه کرده و بعد از شیر آروغ میزنند، هِر هِر میخندید و چون خیلی از همان اول دیپلماتیک و باکلاس بود بجای «آروغ» میگفت: «اسب حیوان نجیبی است!» والدینش نام محمدجواد را برایش برگزیدند. وقتی پدرش برای اولین بار او را دید، ناراحت شد و کنارش گذاشت و با اعتراض به عیال گفت: این چه بچه ایست که تربیت کردید!؟ بزرگتر کوچکتر نمیفهمد! توی تخم چشم آدم نگاه میکند و هِر هِر میخندد. خانم هم جواب داد: چی میگی مرد! این بچه امروز به دنیا اومده؛ بعد هم قشنگ معلومه به طایفه شما رفته با اون دماغش! مرد هم جواب داد اصلاً از قدیم گفتن حلالزاده به دائیش میره! دقت هم کنی چشم و چالش کپی برابر اصل خان داداش شما است! و خلاصه دعوایی شد که از شرح مابقی آن بدلیل مسایل اخلاقی معذوریم.
آقا محمدجواد از کودکی همواره از گفتگو و دیالوگ حمایت میکرد، به همین خاطر هم همیشه از سوی دانشآموز چاق ته کلاس کتک خورده و مورد آزار و اذیت قرار میگرفت. همچنین به خاطر اینکه حتی در حال کتک خوردن هم خنده از لبانش پاک نمیشد او را شیرینعقل خطاب میکردند! آن روزها کسی حتی فکر نمی کرد روزی خیلیها کشته-مُردهی همین لبخند خواهند شد! اما او تحت تأثیر دانش آموزان بیتربیت قرار نگرفت و با جدیت به درس خود ادامه داد. می گویند او از همان کودکی عاشق همبرگر، کلاه «ان وای» و فیلم «روزی روزگاری آمریکا» بود.
هنگامیکه به سنین جوانی رسید به فعالیتهای انقلابی علاقهمند شد و در جلسات انجمنی و سخنرانیهای دکتر شریعتی شرکت میکرد. اما پدر این کارها را دوست نداشت و فعالیتهای پسرش را جنگولک بازی میدانست1. به هر ترتیب پدر که از علایق محمد جواد به آمریکا آگاه بود، با نیروهای امنیتی رژیم وقت همکاری کرد و توانست مقدمات خروجش را به آمریکا فراهم کند2. بدین ترتیب محمدجواد چون خیلی ظریف بود و از ترس اینکه مبادا یکزمان در خلال انقلاب «اوف» شود، راهی دیار عمو سام شد. او ابتدا کامپیوتر میخواند، اما بعد از انقلاب عرصهی سیاسی را باحالتر دید و تغییر رشته داد. بعد از اندک زمانی او بهعنوان سفیر ایران در سازمان ملل انتخاب شد.
ازجمله کارهای باافتخار او در این مدت همانگونه که در کتاب خاطراتش میگوید، میتوان به تعریف کردن داستان شیرین و پرمحتوای «بُز بُز قندی» اشاره کرد که روده در دل حاضرین جلسه نگذاشته بود. گفته میشود وی با این کار میخواسته ضمن نمایش ادبیات داستانی قوی ایرانیان، نشان دهد آمریکا چقدر بد است! آقا محمد جواد همینطور به دیپلماسی بز بز قندیوار ادامه داد، تا به ایران بازگشت. هنری کسینجر استراتژیست کهنهکار آمریکایی بخاطر ابداع دیپلماسی بزبز قندی یکی از کتابهایش را به او تقدیم کرد.
هنوز دوسال از بازگشت غرورآفرین ظریف نگذشته بود که ماجرای مذاکرات قطعنامهی 598 شروع شد. اگرچه او مبدع دیپلماسی بُز بُز قندی بود، ولی بعد از آن در دیپلماسی زهرآلود هم نقش آفرین بود.
بعد از دوم خرداد، آقا محمد جواد دوباره فیلش یاد نیویورک افتاد و شال و کلاه کرد برای دومین بار سفیر ایران در سازمان ملل شد. وی آن روزها آنقدر در محافل سیاسی آمریکا شرکت کرده و شور قضیه را درآورده بود، که لیزا اندرسون، رئیس دانشکده امور بینالملل دانشگاه کلمبیا از وی پرسید که آیا قصد شرکت در رقابتهای انتخاباتی آمریکا را دارد؟ همچنین از فعالیتهای او در آن مقطع میتوان به شرکت در مذاکرات هستهای میان ایران و سه کشور اروپایی اشاره کرد که به ریاست شیخ دیپلمات انجام میشد. او در آن زمان توانست دیپلماسی لبخند را پایهگذاری کند، بهطوری که حتی کمال خرازی دیپلمات اخمو در مقابل دیپلماتهای خارجی هِر هِر میخندید . البته لازم به ذکر است دیپلماسی لبخند در آن زمان جواب داد؛ تعلیق برنامه هستهای ایران یکی از ثمرات آن بود. وی دو سال پس از اتمام دوران اصلاحات از کار برکنار شد. او در این رابطه میگوید این یکی از بهترین خدماتی است که آقای احمدینژاد در حقش انجام داده است، احتمالاً به این خاطر که بعد از آن با فیسبوک و توییتر آشنا شده و توانست فالوور های بسیاری را جمع کند، همچنین توانست هرچه بیشتر روی دیپلماسی لبخند کار کرده و آن را تکمیل کند.
او همچان ساکن فیسبوک بود تا شیخ دیپلمات بهعنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شد، روحانی از او خواست فیسبوک دستش است زمین بگذارد و وزیر خارجهی کابینه تدبیر و امید شود. او نیز او نیز که یاد غار خود را دوباره بر مسند ریاست دید فوری قبول کرده و بدینوسیله چند میلیون به دنبال کنندههای فیسبوکش افزوده شد. از اقدامات مهم او در وزارت خارجه میتوان ادامهی دیپلماسی لبخند را برشمرد که دستاوردهای آن را هماکنون میبینیم. دکتر محمدجواد ظریف در طی این سالها پستها و فعالیتهای دیگری نیز بر عهده داشته که جایش در اینجا نیست.
ضمنا اینا همش انتقاده.(یعنی ما دوست داریم که ایشون اشتباهاتشون رو متوجه بشن و اصلاحش کنن)
من به آقای قاسمی و دست اندر کاران snn تسلیت عرض می کنم! تعطیلی سایت رو!
شما بهتره برین به سفارتخونه ها حمله کنین.
والا تا اونجایی که یادمه اون زمان کشورهای منطقه جرات نداشتن به ریاست جمهوری فحاشی کنن و پادشاه همین عربستانی که امروز تهمت و افتار میزنه و توهین میکنه به کشور، واسه یه لحظه عکس یادگاری با رئیس جمهور ایران دستش رو ول نمیکرد. الان چی؟
اصن ما 11000 تا سانتریفیوژ نداشتیم روحانی الان با چی میخواست با آمریکا معاوضه کنه؟؟؟ ها؟
جالب نبود
تبریک به تو تبریک ما تبریک به من و تبریک به همه فقط برای عزتمندی هرچه بیشتر گذر نامه ایرانی در این روزها
دوستان توجه داشته باشین
بقول رهبری تدین، مهم ترین نقطه قوت آقای ظریف است؛ مکرر برایشان دعا میکنم
باز هم از بیانات اقاست که:انتقاد باید باشد اما انتقاد باید با لحن خوب و منصفانه باشد و هدف از آن نیز بی آبرویی و سبک کردن طرف مقابل نباشد که این روش قطعاً غلط است.(شیرین عقل )):!!!
من هم به ایشون نقد دارم
حال خواه پند گیر خواه ملال
زندگی شما هم داره میچرخه؟ افزایش قیمت ها هم که دیگه هیچ..
خودتون هم میدونید که بچه حزب اللهی ها از این کارا نمیکنن و این حرکت سخبف هم کار کسانی بود که از قبل برنامه داشتند تا وجهه نظام و مردم معترض رو خراب کنن
من واقعا از دیپلماسی دولت متنفرم.
ولی این نوشته از اخلاق به دوره.
چرا دیپلماسی بزبز قندی؟
قبلنا می گفتید لبخند دیپلماسی چی شد که به دیپلماسی بز بز قندی رسیدید؟؟
راستی برای ماه های آیند هم اصطلاحی دارید که به جای بزبز قندی استفاده کنید ؟؟
دولت و ملت همدلی و مهربانی...
ولی نمیشه هم نقد و انتقاد نکرد . چون احساس عزت که از بین بره اونم موقعی که ما میتونیم خیلی فراتر از اینا باشیم و کم کم ذلت جای اونو بگیره، کاسه ی صبر تموم میشه و شروع به نقد میکنیم.