به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمدحسین یعقوبی کارشناس سیاسی در یادداشتی با عنوان "بنیادگرایی به سبک رادیکالها؛ آرمانگرایی منهای عقلانیت" نوشت:
اکران قسمت ششم مستند بعد از خمینی، با نام رادیکال ها بهانه ای شد برای باز شدن پرونده های خاک گرفته و قدیمی عملکرد و سیر جریان های سیاسی کشور در روزها و سال های بعد از رحلت امام و سرنوشت آنها در تاریخ انقلاب اسلامی.
یکی از حوادث و رخدادهای بعد از رحلت حضرت امام که از مواضع انشقاق و دو دستگی در بین جناح های سیاسی کشور شد موضع ایران در قبال جنگ خلیج فارس، بین بوش پدر و صدام بود. تقابل نظامی امریکا و بعثی ها در عراق ناشی از قدرت طلبی و زیاده خواهی طرفین بود. از طرفی صدام با احساس خطر از ناحیه غربی ها و قیمت پایین نفت، دندان طمع برای کویت تیز کرده بود و از طرفی دیگر امریکا با از دست دادن نفت ارزان قیمت کویت احساس خطر کرده بود و با نقاب آزادی خواهی و دفاع از حقوق بشر ارابه جنگی خود را به سمت کویت و عراق برای منزوی کردن صدام به حرکت دراورده بود. این جنگ نه معلول استکبارستیز شدن صدام بود و نه برای آزادی مردم کویت، بلکه به تعبیر مقام معظم رهبری دعوای کرکس ها بر سر جیفه بود.1
ایران با محکومیت طرفین، موضع بی طرفی نسبت به دو طرف این جنگ اعلام کرد و وارد این جنگ نشد. با این حال در داخل ایران عده ای مخالف این موضع بودند و اعتقاد داشتند باید در کنار صدام با امریکا که نماد استکبار جهانی و شیطان بزرگ است وارد جنگ شد چرا که این جنگ مصداق استکبارستیزی است و مبارزه با استکبار یکی از مهم ترین آرمان های نظام جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی است.
آیا مخالفین موضع بی طرفی ایران در آن روزها، خط و ربط آرمانگرایی را می پیمودند؟
برای پاسخ دادن به این سوال ابتدا باید کمی درباره آرمانگرایی بدانیم؛
آرمان های یک مکتب، اهدافی است که بر مبنای اصول و ارزش های موجود در آن ایدئولوژی تعریف می شوند و التزام عملی به آنها توسط پیروان آن مکتب است که سبب پویایی و حیات آن ایدئولوژی و در نتیجه آن نظام می شود و آرمانخواهی امری لازم برای هر جامعه است.
آرمانگرایی زمانی محقق می شود و معنا می یابد که توام با واقع نگری باشد؛ یعنی توجه به واقعیت ها شرط لازم برای آرمانگرایی است چرا که در غیر این صورت دیگر اسم آن را آرمانگرایی نمی توان گذاشت بلکه باید توجه به آرمانها بدون در نظر گرفتن واقعیت ها را توهم و رویااندیشی نام نهاد.
این در حالی است که پافشاری بر این مسیر؛ یعنی آرمانگرایی بدون در نظر داشتن واقعیت ها، نتیجه ای جز جزم اندیشی و تحجر نیست.
مصداق آرمانگرایی در زمان مذکور؛ یعنی روزهای جنگ خلیج فارس مبارزه با استکبار جهانی و پیگیری خط استکبارستیزی توسط جمهوری اسلامی بود اما این در حالی است که واقعیت چیز دیگری بود که در بالا ذکر شد، این جنگ نه مصداق آرمانگرایی و استکبارستیزی صدام، بلکه مصداق قدرت طلبی او بود.
در نظر گرفتن واقعیت ها و مصلحت جامعه، به معنای مصلحت اندیشی یا محافظه کاری نیست چرا که منظور ما از در نظر گرفتن واقعیت ها این است که وقتی آنها را در نظر می گیریم با دو دسته از واقعیت ها روبرو می شویم،که یک دسته منفی و سلبی است و دسته دیگر مثبت و ایجابی. باید آنهایی را که جنبه مثبت دارند برگزید و آنهایی که جنبنه منفی دارند کنار گذاشت و این همان عقلانیت در تصمیم گیری و سنجیدن فواید و هزینه های یک تصمیم است.
بنابراین برای رسیدن به آرمان ها باید مسیری را پیمود که منجر به هزینه های جبران ناپذیر برای جامعه ما نشود.
با این تفاسیر آنچه در مقابل آرمانگرایی قرار می گیرد پافشاری بر آرمانها و بنیادگرایی بدون در نظر گرفتن واقعیت هاست چرا که کنار گذاشتن واقع بینی در مسیر رسیدن به آرمانها نقض مفهوم آرمانگرایی و خلق مفهومی جدید به نام پرخاشگری و تحجر است.
رادیکال ها لفظی است که به افرادی با این بیماری فکری و عملی اطلاق می شود، افرادی که در نقاطی از تاریخ به سبب ضعف تحلیل، بار سیاسی و فرهنگی بر کشور متحمل می کردند و در دهه دوم انقلاب اسلامی، هاشمی رفسنجانی این اصطلاح را برای چپی های مخالف خود به کار می برد. چپی هایی که در مجمع روحانیون بروز و نمود بیشتری داشتند .
این بیماری منجر شد در زمانی که امریکا و عراق در مقابل هم قرار گرفتند برخی در ایران با تمسک به آرمان استکبارستیزی سعی در وارد کردن ایران به این جنگ داشته باشند. این انقباض فکری منجر به ایجاد بار سیاسی در داخل و خارج کشور شد، تا جایی که رهبر انقلاب در سخنرانی 24 مرداد سال شصت و نه، این نقص تحلیل و لحاظ نکردن مصلحت را موجب هزینه نظام و زیر سوال بردن انقلاب اسلامی دانستند. افرادی که به خاطر جبهه بندی و بدی با شخص و جریانی به وحدت ضربه می زنند.
اما باید پرسید این خطای در تحلیل ناشی از کدام واقعیت فراموش شده بود؟
مساله مبهم و گنگ نبود. واقعیت این بود که عراق برای قدرت و امریکا برای زیاده خواهی وارد این جنگ شده بودند و در این میان ایران و آرمانهای جمهوری اسلامی با هیچ یک از این اهداف همخوانی نداشت.
ایران در شرایطی به سر می برد که نیاز اصلی و پر اهمیت آن توجه به سازندگی و بازسازی ویرانی های حاصل از هشت سال جنگ تحمیلی با صدام و حامیانش و در راس آنها آمریکا بود و ورود به جنگی تازه با آن شرایط، سرنوشتی جز هزینه و خسران برای نظام اسلامی به بار نمی آورد.
بعد از هزینه های بسیار و فرصت های زیادی که در روند تصویب قطعنامه 598 به دلیل کارشکنی های غربی ها و قلدری بعثی ها از دست دادیم با ورود به این جنگ و شرایط حاکم نتیجه ای جز گره های کور جدید در دستگاه دیپلماسی پیش روی ما نبود.
با این شرایط و واقعیت ها، جناح چپ در آن روزها با در نظر نگرفتن واقعیت ها و مصلحت ها قصد داشت ایران را وارد بازی خطرناک دیگری کند که نتیجه آن جز باخت و جام زهری دیگر چیزی نبود.
و این روحیه بنیادگرایی در آنها که حاصل از خطا در تحلیل اوضاع بود آرمانگرایی نام نداشت بلکه روحیه ای پرخاشگرانه و رادیکالی بود و باید گفت رادیکالیسم همان پافشاری بر آرمان ها است اما منهای عقلانیت.
1. رهبر انقلاب در دیدار با اقشار مردم و خانواده های شهدا در 24 مرداد 64