گروه فرهنگي خبرگزاري دانشجو؛ اصل ماجراي پروژه پروازي روز تدفين امام خميني(ره) و داستان تابوت هاي خالي كه مردم تصور مي كردند حامل پيكر مطهر امام خميني(ره) است را از يكي از اعضاي تيم پرواز شنيده بوديم.
عمليات تدفين بنيانگذار كبير انقلاب و پيچيدگي هاي آن ابعاد ناگفته اي دارد كه طي اين سال ها تاكنون در سطح جامعه مطرح نشده است. به كمك برخي از خلبان هاي پروازي آن سال ها توانستيم به سرتيم پروازي عمليات تدفين امام و جانشين ايشان برسيم.
با مشورت هاي انجام شده در خصوص آنچه كه اجازه انتشار دارد فرمانده «محمد ساعتچي»، فرماندهی یگان پرواز کمیته انقلاب اسلامی سابق و جانشين ايشان سردار «سید رضا محمدي» به عنوان مسئولين آن تيم پروازي به ما اجازه ملاقات دادند تا اصل ماجرا را از زبان خودشان بشنويم.
آقای محمدی، تيم شما متعلق به كدام ارگان نظامي بود؟ ارتشي بوديد؟
آقای ساعتچي در حقیقت از همکاران نیروی هوایی ارتش بودند كه جهت راه اندازی یگان هوایی کمیته انقلاب اسلامی به کمیته انقلاب اسلامی مامور شدند. به عنوان فرمانده یگان هوایی کمیته انقلاب اسلامی سابق کل یگان هوایی را در سال 60 تاسيس كردند. اين يگان فعالیت های ارزنده ای داشت و پديده شگفت انگيزی در آموزش و عمليات پروازي كشور بود. به عبارت دقيق تر ما پيش از آن نيروي هوايي ارتش و ژاندارمري را داشتيم و اين يگان به عنوان يگان هوايي سپاه كار آموزش و ساخت فرودگاه براي سپاه را به عهده داشت.
فرمانده ساعتچی: یگان هوایی کمیته جمعی فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی، همانند فرمانداری و ژاندارمری سابق زیر نظر وزارت کشور قرار داشتند. همانگونه که امروز ناجا زیر نظر فرماندهی نیروهای مسلح است. بنابراین از حیث کاری و ماموریت های محوله با وزارت کشور در ارتباط تنگاتنگ و همکاری فوق العاده بودند.
یگان ما نیز با توجه به این که یک یگان تخصصی بود با کمک پرسنل با تجربه ای که از نیروی هوایی مامور شده بودند در سال 60 تاسیس شد. بنده از متخصصین دیگری در دسته های پروازی و فنی و آموزشی از سایر واحد های نظامی و حتی غیرنظامی بکارگیری کردم که خب همین امر منجر به تشکیل یک واحد هوایی بسیار فعال با بدنه پرسنلی پاسداران انقلاب اسلامی شد که عملا ماموریت های بسیاری را در رابطه با وظایف مرزی و داخلی کمیته ها و حضور در جبهه های جنگ بعنوان واحد پشتیبانی کننده در کنار سایر واحدهای هوایی نیروهای مسلح به انجام رساند.
آقای محمدی شما یک سپاهی بودید، چطور وارد تیمی شدید که در ابتدای امر متشکل از ارتشی ها بود؟
من سال 60 به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی استخدام شدم و فعاليتم در واحد اعزام به جبهه بود. با جناب آقای ساعتچی در محیط نظامی یک آشنایی قبلی داشتیم و زمانی که ایشان به کمیته آمدند و دفتر يگان را با دست خالی و در شرایطی که پیش از انقلاب به دلیل رفتارهای انقلابی در نظام ترد شده بودند تاسیس کردند، بنده را به عنوان نفر دوم سازمان معرفی کردند. این توفیق قسمت من شد تا همزمان توفیق دانشجویی و خدمت مدیریتی و همکاری در محضر ایشان را داشته باشم.
یعنی من و سایر نیروهایی که از کمیته در آن یگان بودیم که در مجموعه چیزی حدود ۱۰۰ نفر می شدیم، در خلال جنگ دانشجوی خلبانی شدیم و در یگان تحت آموزش فرمانده «ساعتچی» خلبانی وسیله پروازی هلی کوپتر را یاد گرفیتم و هم زمان با جنگ، هم آموزش میدیدیم و هم پشتیبانی هوایی جبهه بودیم.
چه طور شد كه پروژه تدفين به شما و تيم تان محول شد؟
سردار محمدی: قبل از اینکه حضرت امام به مرحله سختي بيماري شان برسند، بيت ايشان با ما در تماس بودند به جهت اینکه فرمانده کمیته انقلاب اسلامی مسئولیت حراست بیت را به عهده داشتند با خانواده ايشان ارتباطات داشتیم و در دورانی که حضرت امام سلامت بودند ماموریت های سری و محرمانه ای را با حاج احمد آقا، فرزند امام در کشور انجام می دادیم. به جهت نیازهایی که از جهت توجه به مسائل جامعه و اطلاعات مردمی لازم بود حاج احمد آقا به عنوان یک فرد گمنام با وسایل پرنده ما به سراسر کشور پرواز می کردند و ارزیابی می کردند به خصوص مناطق محروم را و اين سفرها كاملا محرمانه بود.
به عبارت دقیق تر با عنایت به اینکه فرمانده کمیته حضرت حجت الاسلام سراج خودشان مسئولیت حراست و حفاظت بیت رهبری رو داشتن و یگان هوایی تحت امر مستقیم ایشان بود، طبیعی بود که ماموریت های خاصی را به یگان ما واگذار می کردند. از جمله مراسم تدفین تا سالگرد حضرت امام که به عهده یگان هوایی کمیته انقلاب اسلامی بود.
بدیهی بود که برای این کار باید طبق مقررات جهت استفاده از تجهیزات پروازی سایر نیروها هماهنگی های لازم از طریق وزارت کشور و ستاد فرماندهی کل قوا انجام می گرفت که همینطور هم شد؛ و مراتب طی امریه و دستورالعمل های تهیه شده به واحدهای عمل کننده ابلاغ شد، این شکلی شد که یک تصمیمی در مدیریت گرفته شد، این تصمیم از طریق مراجع قانونی و سلسله مراتب طی شد و ابلاغ شد که مثلا برای سالگرد حضرت امام واحد هوایی کمیته هدایت و فرماندهی این عملیات حمل و نقل و جابجایی را به عهده بگیرد؛ به سایر نیروها طی یک دستورالعمل ابلاغ شد که واحد های هوایی و پرسنل شان را در اختیار این عملیات قرار دهند؛ البته باید اذعان داشت که این ماموریت به جهت ویژگی های خاص خودش و حساسیت های مطرح در آن زمان واقعا با تلاش وسیع کلیه واحدهای پروازی از نهاجا، هوانیروز، ژاندارمری، سپاه و خود یگان هوایی کمیته در اوج همکاری و برادری به انجام رسید و برگ زرینی در پرونده خدمتی تمامی عناصر به جا گذاشت.
آقاي ساعتچي این تیم را چه طور جمع کردید؟
خب يگان ما از لحاظ كميتي قابل قياس با نيروي هوايي و ژاندارمري نبود، ما در مجموع 200 نفر هم نميشديم. اما از لحاظ كيفيت فني و اينكه به شدت مورد اطمينان بيت امام و مسئولين كشوري بوديم وضعيت مان با يگان هاي ديگر تفاوت بود.
تمام اعضاي تيم ما را وزارت كشور و سپاه تك به تك مورد گزينش قرار داده و مجموعه اي از افراد مورد اطمينان را براي پرواز هاي مهم و محرمانه انتخاب كرده بودند. به حق هم اين افراد همگي در سطح عالي بودند. خود سردار محمدي تنها دانشجوي پروازي بودند كه در عمليات هاي جنگي شركت مي كردند. يعني ما به جهت آنكه فرصت زيادي براي تربيت و آموزش نيروها نداشتيم از موقعيت جنگ استفاده كرده و آموزش ها را در خلال پروازهاي جنگي انجام ميداديم و به حمدالله همه هم با كيفيت عالي انجام شد.
در پروژه جابه جایی پیکر حضرت امام، شنیده ام که بر خلاف تصور همگاني، بيش از یک هلی کوپتر در عملیات حاضر بوده، اصل ماجرا چه بود؟
سردار محمدی: اجازه بدهيد ماجرا را از اول تعريف كنيم. به حساب ارتباط ما با فرمانده کل کمیته انقلاب اسلامی و مسئولیت دومشان به عنوان ریاست بیت نقش ارتباط وسیله پروازی و حمایت یگان هوایی از بیت از سال های قبلش برقرار بود زمانی که حضرت امام در حال بیماری سخت اين نياز احساس شد كه حمایت بیشتری برای جابه جایی ایشان به مکان های مورد نظر انجام شود. لذا تصمیم گرفتند يك وسیله پروازی در کنار جماران قرار بگیرد که اگر حال حضرت امام رو به وخامت رفت و نياز به جا به جايي ايشان بود، بتوانیم از وسیله پروازی استفاده کنیم.
ساعت سه بعدازظهر روز سیزدهم با من تماس گرفتند و از من خواستند یک فروند وسیله پروازی را منتقل کنم به جماران که آن زمان چون در داخل نیروی هوایی کار می کردیم و فرماندهان وقت با ما همکاری داشتند مزاحم فرمانده یک تیپ شکاری شدیم و از ايشان به عنوان معلم اجازه خواستیم که اجازه بدهند فلایت پروازی منتقل کنیم و ایشان هم خودشان به عنوان استاد همراهی کنند که ما هلي كوپتر را به جماران منتقل کنیم. اما برج مراقبت اعلام کرد جماران به جهت پدافند هوایی که دارد آتش بی اختیار است و هیچ مجوزی نمی توانیم برای پرواز شما صادر کنیم.
دوباره با فرمانده وقت تماس گرفتیم اشاره داشتند که شما بیایید در مرکز ستاد کمیته انقلاب اسلامی که آن زمان ساختمان شهید محمد منتظری در پارکینگ بیهقی بود مستقر شوید تا اگر نیاز ضروری شد فاصله تان کم باشد. ساعت 4، 5 بعداظهر در میدان صبحگاه مستقر شدیم.
آمادگی براي ارتحال بود یا جا به جايي درماني؟
براي جا به جايي درماني، تصور نمي كرديم ايشان فوت كنند. اما ساعت ده شب متاسفانه اعلام كردند به من كه امام فوت كرده اند گفتند شما صبح به محض اینکه امکان پرواز دارید بیایید در جماران مستقر شوید که ما استفاده از وسیله را داشته باشیم.
صبح علی الطلوع اون روز حاج احمد آقا، فرمانده حراست بیت و بقیه مسئولین آمدند و رفتیم بهشت زهرا برای تعیین مکان دفن این فضا را و در حقيقت از همينجا عمليات ارتحال امام براي ما شروع شد.
روز چهاردهم مراسم وداع اتفاق افتاد و بعد پانزدهم که نقش جابه جایی حضرت امام با یک خودروی یخچال دار اتفاق افتاد و کانکس ها مجبور شدند که طی مسیر کنند به سمت حسن آباد و آنجا یک فروند هلی کوپتر نیروی هوایی پيكر را از ماشین گرفت و به محل دفن برد. آنجا هم برادران پاسدار سپاه و کمیته انقلاب اسلامی خودشان دو رديف کانکس گذاشته بودند اطراف قبر تا جمعيت سرازير نشود اما ميزان علاقه آن ها به امام و اينكه دلشان ميخواست براي بار آخر امام را ببينند باعث شد نظم مراسم به هم بخورد و مردم كه پشت کانکس ها بودند با اهرم و به كمك فشار جمعيت كانكس ها را كنار زده و به سمت محل دفن امام هجوم آوردند.
آنجا هلی کوپتر نشسته بود تا پيكر امام را از داخل آن به محل دفن منتقل كند ولي مردم اجازه ندادند اين اتفاق بيفتند و همانطور كه در عکس و فیلمها می بینید به گونه ای شد که نتوانستند پیکر را منتقل کند و حتی بخشی از کفن حضرت امام پاره شد.
بلافاصله تماس گرفته شد آیت الله هاشمی هماهنگ کردند با حاج احمد آقا و پیکر منتقل شد به دانشگاه امام علی(ع)، آنجا حاج احمد آقا تماس گرفتند و گفتند شما جنازه را به جماران منتقل کنید که کفن عوض شود. ما امام را به جماران منتقفل کردیم و آقاي ساعتچي نشستند بررسی کردند كه بايد چطور حضرت امام را به آنجا منتقل كنيم. بعد از آن را بايد خود فرمانده تعريف كنند.
تا اينجاي ماجرا همان چيزي است كه همه مردم آن را مي دانند، بعد از اين چه شد؟
فرمانده ساعتچی: خب مسئله رحلت حضرت امام یک مسئله ساده نبود یعنی یک اتفاقی در شرف افتادن بود که بسیاری از مسائل را در سطح بین المللی تحت الشعاع قرار می داد، یعنی این جوری نبود که فقط یک سیاست مداری از دنیا برود. یک فردی از دنیا رفت که در ايام حياتش، دنیا را تکان داده بود.
قسمتی که مربوط می شود به برگزاری یک مراسم و تشییع جنازه یک قسمتی بود که با مردم این مملکت یعنی میلیون ها عاشقی که صمیمانه و با تمام ذرات وجودشان امام را می پرستیدند نمی شد خیلی تشریفاتی و رسمي عمل كرد. ما می خواستیم مراد را ببریم بين ميليون ها مريد.
زماني كه دوستان مشغول آماده سازي وسيله پروازي بودند ما در جماران یک بحثی را شروع کردیم که چگونه بايد تشییع جنازه برگزار شود؟ واحد هوایی ما هر چه نیاز حمل و نقلی و جابه جایی بود برای سران مملکت مسئولین و... همه را انجام می داد ولی اصل قضیه مانده بود تا اينكه بالاخره تصمیم گیری شد.
اول گفتند که آمبولانس های معینی به یک شکل درست کنیم مثلا ده تا بیست تا اینا همه در مسیر بهشت زهرا بروند و جنازه در یکی از آن ها باشد. من با توجه به آنكه طبق اخبار مي دانستم مردم همه راه ها به سمت بهشت زهرا را بسته اند، موافقت نکردم گفتم این کار اشتباه است مردم اجازه نمی دهند شما به این راحتی بروید با این حال خب رای نیاورد و قرار شد همانطور بروند که نتوانستند. بعد جنازه با ماشین رفت و از محل دفن گذشت و یکی از هلی کوپترهایی که مال نیروی هوایی بود جنازه را به محل دفن برد و همانطور که ایشان فرمودند همه مردم هیجانی بودند حتی پاسداری که برای حفاظت بود از خود بی خود شده تفنگ را ول کرد میخواست برسد به جنازه؛ يعني اصلا قابل گفتن نیست هیجانی که بود و اندوهي كه در وجود مردم بود.
در تاریخ معاصر حتی صدها سال قبل هم چنین چیزی نداشتیم واقعا این اتفاق يك اتفاق نادر بود. به هر حال نشد جنازه منتقل شود و امام در دانشکده افسری بود. تا اینجا مشخص شد كه از دانشکده افسری قرار شد پیکر امام برگردد به جماران حالا براي تدبیر جلسه تشكيل شد. خب ما به دوستان گفتيم حالا كه به این نتیجه رسیديد که آن راه اشتباه است حالا دیگر بگذارید ما عمليات را در دست بگيريم.
ما منطقه تدفين را يك مربع فرض كرديم با یک جمعیت فوق العاده، خب جمعیت ایستاده بود و جایی نبود که هلی کوپتر بنشیند دیدیم باید مردم را متفرق کرد این تدبیر را ریختیم و گفتیم چهار فروند می شویم شماره 1، 2،3 و 4 و يك چهار ضلعی درست می کنیم حول محل دفن. برنامه اين شد كه اولا همه با هم بلند شوند و همه با هم نزدیک بشوند به جمعیت که جمعیت از پایین چهار تا هلی کوپتر می بیند با فاصله های زمانی که خیلی دقیق این رعایت شده بود مثلا اختلاف شماره سه با شماره دو شاید پنج شش ثانیه بود وقتی که این شروع کرد به آمدن و نشستن اینجا جمعیتی که اینجا بود همه رفتند سراغش آن يكي هم که آن سمت نشست اطرافيانش رفتند سراغ آن و داخل هر کدام يك تابوت خالي بود. بعد هلي كوپتري که شماره یک بود و قرار بود سرهنگ امینی خلبانش باشد، حامل پیکر مطهر امام بود و درست در لحظه اي كه جمعیت به سمت هلي كوپتر هاي ديگر متفرق شد، كنار قبر فرود آمد و بلافاصله پیکر مطهر را بيرون آورده و سريع بلند شدند، یعنی نگذاشتند کار دیگری بشود. اگر غیر از این بود شاید مثلا یک هفته دیگر هم نمی شد كاري كرد. من که اساسا می کنم تفضل خدا بود که راهکاری را در ذهن ما درست کرد و واقعا فوق العاده بود.
آقای محمدی خود شما و دوستان دیگرتان از این نترسیدید که هلی کوپتر واژگون و یا منفجر شود؟
سیاستی که در رابطه با سلامتی پرواز وجود دارد طبق دستورالعمل هایی مورد بازرسی قرار می گیرد و برد امنیتیش به عهده دستگاه های حراستی و امنیتی است تنها چیزی که برای من نقطه پیچیده و سخت و خطرناک بود نقطه نشستن ما به جهت حرکت مردم و مزروعی بودن زمین بود. مشكل ما مشكل تولید خاک بود یعنی وقتی هلی کوپتر به زمین می نشست آنقدر خاک بلند می شد که هیچ کس کسی را نمی دیدید.
مردم زمانی که هلی کوپتر را دیدند و می دانستند احتمال نشستن هست از محل دور شدند، خدا را شکر در محل نشستن ها آسیبی به كسي نرسید. خدا خودش کمک کرد، باور کنید وقتی من نشستم مثل این که در تاریکی شب در برف بنشینی، هيچ ديدي نداشتم. ولی با توکلی که داشتیم این موضوع انجام شد.
زماني كه نشستيم متخصصین فنی و مسافری که در عقب داشتیم تابوت را به سمتی حرکت دادند که از هلی کوپتر فاصله بگیرد ما هم از این فضای خالی استفاده کردیم وسریع بلند شدیم.
آن روز دلتان می خواست شما خلبان هلی کوپتری باشید که جنازه حضرت امام را حمل می کند؟
شرایط بسیار در اندوه و سختی بود و مهم اين بود كه ما بتوانیم وظیفه مان را انجام بدهیم. در حقیقت ما خیلی دوست داشتیم که به عنوان خلبان در خدمت حضرت امام و خانواده ايشان باشيم نه آنكه حامل پيكر ايشان براي تدفين باشيم. مسئله ديگر، موضوع امنیت و تخصص و مهارت بود. به دليل حساسیت جمعیت از وجود جناب سرهنگ امینی که آن زمان سرهنگ بودند و شاید 26، 27 سال سنوات خدمت داشتند استفاده كرديم. ما تنها چهار پنج سال خلبان بودیم ایشان بیست سال خلبان بودند استاد بودند. بنابراين به دليل اهمیت پیکري كه حمل ميشد و شخصیت هایی که داخل وسیله بودند مسئوليت به ايشان واگذار شد.
فرمانده ساعتچي: در اين خصوص بايد بگويم كه ما نمی توانیم عاطفی باشیم. رعایت مقررات پروازی، مهارت و تخصص های پروازی و از همه مهم تر انضباط و رعایت سلسله مراتب از اصول جدایی ناپذیر کار پروازی می باشد و این ویژگی ها در همه پرسنل پروازی اعم از خلبان و فنی وجود دارد و بکار گرفته می شود و این موضوع در جنگ تحمیلی به دفعات اتفاق افتاد؛ مثلا هواپیمای جنگنده اف فور وقتی پرواز می کند شش چراغ دارد شروع به چشمک زدن می کنند هر یکی از آن یعنی یک رادار دشمن شما را گرفته است. یكدفعه ممکن است هر شش چراغ با هم شروع کنند به چشمك زدن، یعنی از شش جهت رادار شما را گرفته است. بعد اگر چراع ها ثابت بماند یعنی سه تا موشک سمت شما میآيد در این شرایط این خلبان می گوید سه تا موشک داريم چه كار كنيم؟ اگر مسئول بگويد بنشین سر جايت، بايد بگويد چشم، یعنی تا این حد باید فرمان پذیر باشد و به مافوق اعتماد کند.
آیا فرصتی فراهم شد که اعضاي تيم با پيكر امام خلوت کنند؟
بله زمانی که جنازه را از مسجد جماران انتقال دادند به اردوگاه شهید باهنر که وارد هلی کوپتر کنیم در اون زمان خلبان ها کنار پیکر قرار گرفتند، فاتحه خواندند و اداي احترام كردند.
بعد از اینکه آقاي خامنه اي رهبر شدند ایشان را هم براي سفري جا به جا كرده ايد؟
براي سفر خير، چون مسئوليت جابه جايي شخص ايشان با يگان ديگري است اما هلی کوپتر های ما بارها مسئوليت حفاظت و امنیت هوايي پروازهاي ایشان را به عهده داشته است