گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «پرونده ناتمام» از همان روز اول جنجالساز شد. مستندی که ماجرای پر ابهام انفجار دفتر نخستوزیری را بازخوانی کرده است. «جواد موگویی» کارگردان مستند و «عزت الله مطهری» رئیس کمیته انقلاب اسلامی در سال 60 ، میهمان برنامه اکران این مستند در خبرگزاری دانشجو بودند. در این گفتوگو موگویی فرصت یافت تا پاسخ برخی انتقادات نسبت به مستندش را بدهد و از سوی دیگر خودش هم مانند بقیه علاقهمند بود تا نقد مطهری درباره مستند را بشنود. مطهری که بیشتر با کتاب خاطراتش «خاطرات عزتشاهی» معروف است، علاوه بر مطرح کردن انتقاداتی نسبت به مستند، توضیحات جالبی هم از گذشته شخصیتهای اصلی مستند داد. متن کامل این گفتوگو را در ادامه تقدیم میکنیم.
ببینید/ گزارش تصویری: رونمایی از مستند پرونده ناتمام
پس از اکران مستند، خیلیها شما را به متهم سیاسی کاری کردند. روز اولی که کار را شروع کردید دنبال یک پروژه تاریخی بودید یا میخواستید برای فضای سیاسی امروز کشور فیلم بسازید؟
موگویی: ببینید این پروژه از سال 89 شروع شده است. ما اگر میخواستیم بدنبال بهرهبرداری سیاسی بودیم، سال 90 یا 92 که انتخابات بود آنرا منتشر میکردیم. این که حالا به برخی از شخصیتهای سیاسی بر میخورد، این نوع فیلمها هر موقع تولید شود به یک عدهای برخواهد خورد.
چطوری این دغدغه برای شما پیش آمد که درباره حادثه انفجار دفتر نخستوزیری فیلم بسازید؟
موگویی: تاریخنگاری دهه شصت انجام نشده است. ما درباره دهه پنجاه اطلاعات خوبی داریم. همین کتاب حاجآقای مطهری یکی از آنها است ولی تاریخ دهه شصت خیلی مغفول مانده. همین موجب شده که یک انقطاع تاریخی رخ دهد. از طرف دیگر نقاط ابهام بزرگی در حوادث این برهه وجود دارد. مثلاً قضیه عزل آیتالله منتظری، اعدامهای 67، کودتای قطبزاده، حواشی مربوط به آیت الله شریعتمداری و مسائل دیگر.
هرچقدر هم که از دهه شصت دور میشویم علامت سوالهای ما بیشتر میشود. ما که متولدین دهه شصت در حال انقطاع از دهه تاریخ انقلاب هستیم.
خب چرا درباره اعدامهای دهه شصت فیلم نساختید؟
موگویی: درباره آن هم داریم کار میکنیم. حدود 10 حادثه مهم در دهه شصت وجود دارد که یکی از آنها انفجار دفتر نخستوزیری بود. از نظر سیاسی تفاوتی نمیکند، راجع به هر کدام کار کنیم، جنجالساز خواهد شد چراکه شخصیتها و جریانهای سیاسی آن برهه هنوز زندهاند. الآن شما درباره رضاخان فیلم بسازید به کسی بر نخواهد خورد. اما وقتی از دهه شصت صحبت میکنید همه توجهها جلب میشود.
همانطور که میدانید این پرونده با موافقت امام بسته شد. از طرف دیگر امام در همان جلسه که آقای خوئینیها پرونده را پیش ایشان میبرد، از متهمان این پرونده دفاع میکنند. شما با این مسائل قانع نشدید؟
موگویی: اینکه حضرت امام درباره یک موضوعی اظهارنظر کردند به این معنی است که ما نباید تاریخنگاری آن را انجام دهیم؟ امام درباره عزل منتظری و اعدامهای سال 67 هم صحبت کردند و احکام قاطعی هم صادر کردهاند، پس نباید درباره آنها فیلم بسازیم؟ این گونه نیست. وظیفه من به عنوان یک مستندساز پیگیری قضایی این پرونده نیست. وظیفه من روایت حادثه است. من نخواستم که اتهامی به کسی بزنم، اگر در فیلم اتهامی زده شده، این نقل قول شخصیتهایی است که با آنها مصاحبه شده. هرکس مسول سخن خودش است. یک مستند ساز وظیفه حل یک معما و یا ابهام تاریخی را ندارد، همین که سوال درست و بجایی را ایجاد کند، کارش را انجام داده.
من در این مستند چند سوال اساسی پرسیدهام. اول اینکه کشمیری چگونه و در چه فرآیندی به دبیری شورای امنیت ملی منصوب شده است؟ چه کسانی پس از انفجار برای وی جدسازی کردند؟ چرا او در نخست وزیری بازرسی نمیشده؟ شهید قدوسی دستور دستگیری اعضای اطلاعات دفتر نخست وزیری را میدهند و درست 6 روز بعد به شهادت میرسند. آیا ترور ایشان با این پرونده ارتباطی دارد؟ علت دستگیری و مرگ تقی محمدی چه بود؟ آیا او خودکشی کرد یا کشته شد؟ و چند سوال دیگر.
مطهری: سال 65 این پرونده در جریان بود و داشت به نتایج خوبی هم میرسید تا اینکه آقای خوئینیها دادستان شد. ایشان در باند همان متهمان بود. خوئینیها رفت پیش امام و گفت مملکت روی هوا است. شرایط طوری نیست که بشود مدام این مرده را زنده کرد. اینطوری بچههای دفتر اطلاعات نخست وزیری دلسرد میشوند. اینها مدام منتظرند تا دستگیر شوند. تا شما هستید تکلیف این پرونده را روشن کنید.
موگویی:چندتا سوال درباره این حکم امام وجود دارد. این پرونده چند بار باز و بسته شد. افراد دخیل در آن هم در آن دوره خودشان سمت امنیتی داشتند. اولین سوال مهم این است که چرا آقای خویینیها پس از بررسی پرونده، نتایج آنرا طبق روال قضایی به رئیس قوه قضائیه وقت آیتالله موسوی اردبیلی ندادند و از طریق دادگاه ماجرا تمام نشد؟ چرا پرونده را نزد امام بردند؟ فرض کنید در جریان پرونده اختلاس 3هزار میلیاردی، آقای اژهای نتایج پرونده را نزد رهبری ببرند و از ایشان احکام قضایی بخواهند؟!
سوال دوم این است که کیفیت صحبت امام چه بوده؟ تنها نقل قول ما از آن جلسه، نقل قولی است که خود آقای خوئینیها گفته است.
نکته سومی که خیلی مهم است، این است که چرا امام دستور کتبی ندادند؟ چیزی که ما از مشی امام سراغ داریم این است که برای مسائل بسیار کوچک کتباً حکم میدادند. چرا در این موضوع به این مهمی امام حکم کتبی ندادند؟
مطهری: بهتر بود این پرونده در دادگاه تعیین تکلیف میشد. امام در وصیت نامه خود نوشتند که پس از فوت من هرکس از من نقل قولی کرد باید یا دست خط یا صوت و یا فیلم من باشد.
آقای مطهری مستند را چطور دیدید؟ به نظرتان صادقانه بود؟
مطهری: اینکه صحبتهای مطرح شده در این مستند، درست است یا غلط مربوط به ایشان[موگویی] نیست. این بستگی به بنده و امثال بنده دارد که واقعیتها را بگوییم یا نه! ایشان که مسئول سخنان مصاحبه شوندهها نیست.
به نظرم جا داشت به موضوع خودکشی تقی محمدی بیشتر پرداخته شود. آن زمان شایع بود سوابق دوران جوانیاش هم خوب نبوده و مشکلات اخلاقی داشته است. ظاهراً تهدیدش کرده بودند اسنادش را افشا میکنیم. آن زمان میگفتند بیشتر به خاطر این خودکشی کرده است. من چندبار بیشتر با او برخورد نداشتم. خیلی استرس داشت.
کجا با او دیدار داشتید؟
مطهری: هم سر ماجرای کودتا نوژه با او در ارتباط بودم هم در رابطه مسائل سازمان مجاهدین انقلاب. او عضو این سازمان بود. ریشه این سازمان هم برمیگردد به بهزاد نبوی. قرار نبود نامش سازمان مجاهدین باشد. بهزاد میگفت اسم مجاهدین جا افتاده و باید حفظش کرد. علت اینکه مجاهدین خلق هم طردش کردند هم همین بود. بهزاد هم بند احمد حنیفنژاد، برادر محمد حنیفنژاد بود. وقتی که آقایان بند یک مثل عسگراولادی و لاجوردی آمدند در بند آنها، فتوای روحانیون درباره حکم نجس بودن کمونیستها را تبلیغ میکردند. تا آن موقع بهزاد نوچه مجاهدین خلق بود. بدون اجازه آنها آب نمیخورد. بین این 2 گروه اختلاف افتاد. یعنی مجاهدینیها به سرکردگی مسعود رجوی میگفتند با کمونیستها در ارتباط باشیم ولی بند یکیها مخالف بودند. بهزاد میخواست بین این 2 گروه وحدت ایجاد کنند. منافقین به اینها میگفتند گروه جوشکار!
وقتی این اختلافات که کمی شدت گرفت، بهزاد آمد یک سوء استفادهای بکند. رفت پیش احمد حنیفنژاد گفت تو بیا اعلام انشعاب کن، به هر حال تو برادر محمد هستی، بگو میراث خوار محمد منم. اگر این کار را بکنی روحانیون و بازاریان هم از تو حمایت میکنند. احمد هم رفته بود همه چیز را برای مسعود رجوی تعریف کرده بود. وقتی خبردار شدند بهزاد را طردش کردند. گفتند فلان فلان شده تو خودت به دست ما مسلمان شدی حالا ایدوئولوژی برای ما تعریف میکنی!
این اتفاق مربوط به سال 55، 56 است. بعد از این بود که نبوی با شهید رجایی آشنا شد و با هم رفیق شدند. بعد از انقلاب هم بهزاد برای حفظ نام مجاهدین اسم این سازمان را گذاشت سازمان مجاهدین انقلاب. بعداً یک اسلامی هم اضافه کردند.
نکته دیگر درباره فیلم به نظرم جا داشت بررسی بیشتری شود، ماجرای کیفی بودکه کشمیری میخواست به بیت امام ببرد. نکته دیگری که در فیلم مغفول مانده بود، محسن سازگارا است. او هم با بهزاد و خسرو[تهرانی] جزء مجاهدین خلق بود اما در این مستند زیاد درباره او صحبت نکردید.
به هر حال ترورهای ابتدای انقلاب کاملا هوشمند بود تا عناصر و مغزهای
سالم و وفادار به انقلاب اسلامی حذف شوند و عناصر واداده و دچار التقاط
باقی بمانند. به این ترتیب با گذشت چند دهه به طور طبیعی همان تفکر
التقاطی حاکم می شود.
انقلاب اسلامی همان روزی سقوط کرد که میریزید و پدرفتنه گران در روز هفت
تیر به بهانه هایی حاضر نشدند. یا همان روزی که 60 نفر که اولشان خاتمی و
آخرشان سروش بود مانع برگزاری دادگاه ترور شهید رجایی شدند و پرونده رها
شد.
همان روز کار انقلاب تمام شد.