به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، مرضیه وحیددستجردی وزیر اسبق بهداشت، درمان و خدمات پزشکی همزمان با میلاد عقیله بنیهاشم حضرت زینب(س) و روز پرستار شامگاه روز پنجشنبه 14 بهمن با حضور در برنامه تلویزیونی دستخط به سؤالات مجری این برنامه پاسخ گفت.
متن کامل این مصاحبه بهشرح زیر است:
از همین جا شروع کنیم با تصاویری که از شما دیدیم، خیلی از کارتان لذت میبرید!
واقعاً همینطور است، بسیار بسیار.
آمارشان را دارید تاکنون چند نوزاد به دنیا آوردید؟
نه متأسفانه، ایکاش از ابتدا حساب میکردم.
یعنی حساب از دستتان در رفته است؟
بله، بیحساب است.
اولین نوزادی که به دنیا آوردید یادتان است؟
اولی چون در دوره رزیدنتی بود، خیلی گم است در این خاطرات طولانی 27، 28 ساله.
استاد اصلیتان در این زمینه چهکسی بودند؟ کسانی که به شما آموزش دادند چهکسانی بودند؟
بله، من چون بیمارستان دکتر شریعتی تخصصم را گرفتم، استادان من جناب دکتر سیدبهاء معصومی بودند، آقای دکتر سیاوش جاویدان، خانم دکتر اشرف آلیاسین و خانم دکتر مرضیه آقاحسینی.
اوایلش اضطراب داشتید بعد عادی شد دیگر؟
همیشه اضطراب دارد، بالاخره چون بهقولی از این پزشکان هر بیماری ساز خودش را میزند، یعنی اینطوری نیست که یک چیز خیلی راحت و دمدستی باشد.
بعد از 27، 28 تقریباً شما یک آدم حرفهای...
واقعاً هر بیماری برای خودش ممکن است یک مسائل خاصی داشته باشد و آدم نباید دستکم بگیرد.
چطور شد شما 16سالگی وارد دانشکده پزشکی شدید، جهشی خوانده بودید؟!
بله، من دبستان بودم کلاس چهارم، پدرم اعتقاد داشتند من هوش خوبی دارم و همان سال تابستان ترتیبی دادند و برنامهای گذاشتند که یک مقدار کلاس پنجم و ششم را هم، چون در آن زمان ششم دبستان بود و بعد وارد اول دبیرستان یا هفتم میشدیم، در همان تابستان من پنجم و ششم را خواندم و امتحان دادم و بهاصطلاح تصدیق کلاس ششم را گرفتم و بعد هم سال بعدش بهجای اینکه بروم کلاس پنجم دبستان رفتم اول دبیرستان یا کلاس هفتم نشستم.
از ابتدا به پزشکی علاقمند بودید؟
پدر من پزشک بودند، از ابتدا هم یادم است مادربزرگم همیشه میگفتند "این خانم دکتر مرضیه است"، هر کسی هم میآمد منزل ما و میرفت ایشان به من اشاره میکردند و میگفتند "او خانم دکتر مرضیه است"، یادم است از سن 5، 6 سالگی این حرف را میگفتند و من هم کمکم باورم شد که بایستی پزشک شوم.
تخصص پدر شما چه بود؟
پدر من طبیب عمومی بودند ولی چون پزشک خیلی مجرب و حاذقی بودند، خیلی هم علاقمند به پزشکی بودند و مردم هم خیلی او را دوست داشتند، همین خیلی تأثیر خوبی روی من داشت.
سال 54 وارد دانشگاه شدید؟
بله.
آن زمان فضا چگونه بود، فکر میکردید بالاخره بعد از 30، 40 سال دیگر یک آدم مؤثرِ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی در جامعه ایران شوید؟ آن زمان فعالیت انقلابی هم داشتید؟
بله. البته میدانید آن زمان در اوجِ سیستم ترور و ارعاب و وحشتِ سلطنت پهلوی بود، یادم است در آن سالی که ما دانشگاه قبول شدیم، روزهای اول اجازه نمیدادند ما با چادر وارد دانشگاه شویم، همۀ درهای دانشگاه را دور میزدیم تا از یک دری که گارد آنجا نایستاده باشد، بتوانیم وارد شویم و خیلی روی مسالۀ حجاب و روی چادر بهشدت حساسیت داشتند و مراقبت میکردند و ما باورمان نمیشد اصلاً زنده بمانیم چه برسد به اینکه بتوانیم یک خدمتی در سطوح بالای کشور داشته باشیم، برای ما واقعاً یک چیز غیرقابل باور بود در آن زمان، اگر به ما میگفتند در آینده چنین اتفاقاتی میافتد!
آن زمان دستگیر هم شدید؟
نه، البته برادر من فراری شد بهخاطر فعالیتهای سیاسی و خالهام (مرحوم منیژه بوستان) دستگیر شدند و به زندان افتادند، پدرم چندین بار احضار شدند به ساواک و مورد بازجویی قرار گرفتند. این بود که ما کلاً خانوادۀ سیاسیای بودیم، ولی بنده دیگر فقط در حد دانشجویی باقی ماندم.
اگر بخواهیم اینجا وارد شویم که فضای نقشآفرینی زنان در عرصۀ اجتماعی بخواهیم قبل از انقلاب را نگاه بکنیم با بعد از انقلاب، ما چقدر تغییر کردیم؟
ما وقتی وارد دانشکده پزشکی شدیم، تعداد استادان خانم ما در دانشکده پزشکی به عدد انگشتان دست میرسید یعنی اینقدر استادان خانم محدود و کم بود و الآن شما ببینید یک زمانی شد که ورودی به دانشگاهها دختران 71 درصد شدند، یعنی بالای 70 درصد دختران وارد دانشگاه شدند، مجبور شدند برای پسران سهمیه بگذارند؛ بنابراین دختران الحمدلله هم خودشان حضور را خیلی جدی گرفتند، هم زمینه فعالیت فرهنگی، اجتماعی و بهخصوص علمی امروز فراهم شده است.
الآن با توجه به ظرفیتهایی که شما دارید میگویید و رشدی که ما داشتیم چقدر از این ظرفیتهایی که به وجود آمده تاکنون در عرصۀ زنان خوب استفاده کردیم؟
ببینید خود زنان خوب استفاده کردند یعنی ورود زنان در عرصههای علمی، در عرصههای آموزشی، در عرصههای پژوهشی، بسیار خوب بوده، هم اساتید خیلی خوب و مجربی ما امروز از میان خانمها داریم و هم در کارهای باصطلاح درحقیقت تحقیقاتی خیلی خانمها ورود کردند، ولی اینکه چقدر اجتماع ما از این حضور زنان استفاده کرده است این مربوط به این است که در جامعه به زنان چقدر نقش بدهند، در جاهایی که نقشهای مدیریتی باید به زنان داده شود، متاسفانه یک مقداری کم لطفی شده است.
الان در بحث آسیبهای اجتماعی آنقدر به نوعی بگوییم شدید یا بگوییم آنقدر آثار منفیاش شدید شد که رهبر معظم انقلاب خودشان ورود کردند و جلسات را حداقل 3 جلسه است که خودشان دارند اداره میکنند و مستثنی نیستند از این قضیه زنان و بخصوص بعضی اوقات گزارشها و آمارهایی میشنویم که ناراحت کننده است، حالا میزان اعتیاد زنان،میزان آسیبهایی که دچار آن می شوند.
به عنوان مشاور رئیس دستگاه قضا از این موارد خبر دارید و می دانید به چه صورت، چه کار اساسی الان دارد صورت می گیرد و آیا فکری شده است؟
بالاخره مسائل آسیبهای اجتماعی بیشتر متوجه قشرهایی میشود که آسیبپذیرتر هستند و این دو قشر یکی زنان هستند و یکی کودکان و بسیار آسیب پذیر هستند، بنابراین حمایت از زنان و کودکان برای اینکه در مسیر آسیب نیفتند خیلی باید جدی باشد، ما امروز دستگاههای مختلفی داریم، مانند بهزیستی، کمیته امداد و جاهای دیگری که بالاخره اینها سعی میکنند تا حد امکان رسیدگی کنند، البته کمیته امداد شاید با توجه به اینکه تعریف فعالیتش بیشتر در جهت محرومان است، فعالیت جداگانهای داشته باشد، در آن بخشی که ما بایستی از آسیبها پیشگیری کنیم، در این بخش ما متاسفانه موفق نبودیم به خاطر اینکه یکی از مهمترینِ زمینه سازهای آسیبها، «فقر» است و اگر ما نتوانیم روی مساله فقر روی مساله تامین اجتماعی و حمایتهایی که بایستی از اشخاص و گروههای آسیبپذیر شود، برنامه ریزیهای درستی داشته باشیم و برنامه ریزهایمان هم چندگانه باشد، متاسفانه این آسیبها دامنگیر میشود.
من چند وقت پیش، البته ما جلساتی را داریم که هم با خانمها این جلسات را برگزار میکنیم برای اینکه سعی کنیم تشکلهای مردمی بخصوص تشکلهایی که از میان خانمها هستند، اینها بیایند به کمک، چون واقعاً دولت هم به تنهایی نمیتواند، ضمن اینکه الان در خود دولت هم آشفتگیهای زیادی در این زمینه وجود دارد...
از چه نظر؟
بالاخره واقعاً یک مدیریت واحد و یک برنامهریزی واحد را ما در این زمینه نمیبینیم.
مگر مدیریت واحد را نباید معاونت امور زنان را انجام بدهد؟ یا جای دیگری باید انجام بدهد؟
معاونت امور زنان باید انجام بدهد، شاید نیاز به این دارد که مستقیم از طریق خود ریاست جمهوری پیگیری شود، البته معاونت امور زنان ریاست جمهوری بایستی صاحب این برنامه باشد و متولی باشد ولی ظاهراً به نظر میرسد این قدرت در این معاونت گذاشته نشده، اگر هم این قدرت گذاشته شده خوب استفاده نمی شود؛ واقعاً زنانی که اینها در حقیقت سرپرست خانوار هستند هم خودشان بسیار آسیبپذیر هستند و هم خانوادهشان، مراقبتهای تامین اجتماعی مان و حفاظتهایی که باید از طریق تامین اجتماعی از زنان سرپرست خانوار شود، متاسفانه بسیار کم است، کارهایی الان در کشور دارد صورت میگیرد، شهرداریها دارند انجام می دهند، بهزیستی دارد انجام میدهد ...
مهمترین آسیبهایش برای زنان سرپرست خانوار و زنانی که دارند آسیب می بینند؟
بالاخره الان مسائلی که برای زنان سرپرست خانوار وجود دارد هم مسائل اخلاقی است برای خانوادهشان و هم مسائل مالی است و هم مسائلی که دارد فقر ایجاد میکند و برای مثال خدمت شما بگویم یک روزی که من درمانگاه نشسته بودم و در بیمارستان دانشگاهی که کار میکنم، یک خانمی آمد و گفت من دخترم را آوردم که شما او را ببینید و مشکل دارد، دختر 16، 17 ساله، وقتی که آمد من دیدم معاینه کردم و دیدم بچه واقعا مشکل دارد، به مادرش گفتم باید مراقبت بیشتری از دخترت بکنی، این مادر اصلاً در آنجا نتوانست بایستد، داشت زمین میخورد و ما او را نگه داشتیم، کمکش کردیم به من گفت من شوهرم یک آدم معتادی است، فراری است و من درحقیقت زندگی 3، 4 بچه را اداره میکنم و این طرف و آن طرف کار میکنم نمیرسم که به این بچهها رسیدگی کنم و نظارت داشته باشم، حالا این بچه مدرسه برود، بیاید، چگونه باشد؛ یعنی واقعاً باید به زنان سرپرست خانوار باید کمک شود و این مسائلی نیست که با توصیه و برنامههای اخلاقیِ تنها، بتوانیم آن را اداره کنیم.
ما آمدیم در جلسهای که با خانمها داشتیم، با تشکیلاتی که از خانمها داریم گفتیم ما بایستی در محلات خانمها را برنامهریزی کنیم، این تشکیلات را در محلات داشته باشیم و بتوانیم بچههایی که از این نوع هستند و جوانها و نوجوانهایی که از این نوع هستند، برای آنها برنامههای مشاوره ای بگذاریم، برنامههای حمایتی بگذاریم، یعنی بالاخره خود زنان ما کمک بکنند در این زمینه، خود زن ها بیایند وسط.
وزن بانوان را در کابینه چطور می بینید؟ فکر می کردید اصلاً وزیر زن بگذارند؟
بالاخره در دوره دولت دهم یک راهی هموار شد و یک وزیر زن گذاشته شد و انتظار ما این بود که تعداد وزرای خانم در این کابینه کمتر نشود و بیشتر بشود، بالاخره ایشان هم خانمهای قابلی را میشناختند در میان اطرافیان خودشان و کسانی که در کشور بودند، ولی اینکه هیچ وزیری را نگذارند و ما باز بازگشت کنیم به دوران دولتهای قبل که 3 نفر در حد معاونت رئیس جمهور و رئیس حفاظت محیط زیست و معاونت حقوقی که آن هم در دوره دهم پایه گذاری شده بود که اینها بیایند و بعد هم معاونت حقوقی باز تبدیل به یک آقا شد، به نظر میآید که بالاخره این یک مقداری متاسفانه بازگشت به عقب است.
خانم دکتر چه سالی با آقای دکتر "نخستین" ازدواج کردید؟
سال 1363.
چگونه آشنا شدید؟
یکی از دوستان مشترکی که خانم دکترهایی بودند که آمدند به خاطر بیماری خودشان، من آن زمان رزیدنت سال اول زنان بیمارستان دکتر شریعتی بودم، داشتم تخصص میگرفتم، آمدند برای بیماریشان، بعد به من گفتند اگر مورد خوبی باشد و به شما معرفی کنیم، گفتم چه اشکالی دارد معرفی کنید، معرفی هم کردند، حرفهای اولیه هم زده شد، آن زمان هم ما آدمهای سیاسی بودیم و همیشه هم بحثهای سیاسی میکردیم.
دیدگاهشان به شما نزدیک بود؟
بله اگر نبود که انجام نمی شد! خیلی هم نزدیک بود.
الان هم نزدیک است؟
بله به شدت. ولی بعداً دیدیم در زندگی خیلی این چیزها مهم نیست، مسائل دیگر خیلی مهم است که ما راجع به آنها صحبت نکرده بودیم ولی باز الحمدلله از لحاظ مسائل اخلاقی هم دیدیم خیلی نزدیک هستیم، خیلی جالب بود وقتی پدر من (خدا رحمتش کند) رفتند داخل اتاق صحبت کردند، آن ارتباط پدر و دختری یک فاصلهای بود و سعی میکردیم این شکسته نشود و پدرم همیشه یک حالت هیبتی برای ما داشتند، به مادرم گفتند این خودش است و یک شلوار خاکی (شوهر من را گفتند) ولی بچه خوبی است، بعد مادر آمد به من گفت و من گفتم به نظر من خوب است و من قبول دارم و بله گفته شد و پدر هم موافقت کردند و تمام شد.
مهریه چه بود؟
مهریه را پدر من گفتند 84 سکه به نذر اسم امام، ایشان حروف ابجد را حساب کردند شد 84 و 84 سکه گذاشتند.
خطبه عقد را چه کسی خواندند؟
خطبه عقد را آیت الله محفوظی که خدا ایشان را حفظ کند و سلامت بدارد و الان هم در حوزه علمیه تشریف دارند، آن زمان ایشان رئیس نهاد نمایندگی رهبری دانشگاه تهران بودند و بنده هم خیلی خدمت ایشان ارادت داشتم، پدرم هم همینطور، خواهش کردیم از قم آمدند تهران و خطبه را خواندند.
شرط خاصی نگذاشتید؟ یا ایشان شرطی نگذاشتند؟
دیگر شرط این بود که بپذیرند با یک کسی مانند من زندگی کنند.
یعنی شما گفتید من فعال هستم در عرصۀ...
دقیقاً همه این چیزها گفته شد، البته خیلی جالب بود، ایشان (همسر) هم همیشه خودشان نقل میکنند، پدرم به پدر و مادر ایشان و خودشان گفتند من این دخترم را آشپز تربیت نکردم، نه اینکه آشپزی چیز بدی باشد من الان خیلی آشپزی میکنم بالاخره باید آشپزی کنیم، یعنی اینکه فقط شما انتظار داشته باشید این خانم بنشیند در خانه و کارِ خانه را کند.
اهل غذا درست کردن هستند؟
برای خودشان بله ولی ما غذای ایشان را نمی توانیم بخوریم [می خندد] ولی نه کمک میکنند من از ایشان ممنون هستم.
اصلاً وقت می کنید در خانه غذا درست بکنید؟
اصلاً مگر می شود یک زن غذا درست نکند!؟ شما که میدانید زنان ایرانی خیلی خانمهای خوبی هستند، خیلی، کسانی که خانهدار هستند خیلی خانهدار خوبی هستند، کدبانو هستند من به آنها غبطه میخورم، من هم آشپزی میکنم بیشتر وقتها آشپزی من روزهای جمعه است، چند مدل غذا درست میکنم می گذارم برای طول هفته.
دو دختر دارید، چه میکنند؟
بله، دختر اولم پزشک است که امسال تخصص بیماریهای عفونی قبول شد و خوشبختانه فرزنددار هم شد.
پس نوه دار شدید، اولین نوه شماست؟
بله اولین نوه بنده است و یک دخترخانم خیلی نازنین و اولین نتیجه مرحوم دکتر وحید و مادرم که خیلی خدا را شکر میکنیم و شاکر خدا هستیم
نوه را خودتان به دنیا نیاوردید؟
نه دلم نمیآمد. خانم برادرم ایشان را به دنیا آوردند، سخت است یعنی واقعاً یک مقداری تحملش سخت است دختر دومم هم کارشناس ارشد ارتباطات اجتماعی هستند، ایشان هم شاغل هستند و ازدواج کردند.
دخترخانمها هم مانند شما آدمهای اجتماعی و سیاسی هستند؟
بالاخره در یک خانوادهای که مادر و پدر هر دو اجتماعی ـ سیاسی هستند بچهها هم تا یک حدی اینطوری میشوند ولی کمتر از ما.
نظرات و دیدگاههایشان نزدیک است دور هم جمع میشوید بحث می کنید؟
شما که میدانید هر چقدر دیدگاهها هم نزدیک باشد، باز بحث وجود دارد چون تفاوت سلایق وجود دارد ولی دیدگاهها خیلی نزدیک است.
پدرتان پنجمین رئیس جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی بودند. فکر کنم بیشترین طول زمان یک رئیس جمعیت هلال احمر بودند؟
بله.
آن زمان فکر کنم دو دوره نماینده مجلس بودید؟
بله من هر دو دوره نماینده مجلس بودم یعنی زمان که پدر رئیس جمعیت بودند.
مخالفتی با نامزد شدن شما نداشتند؟
اتفاقاً بعضی از دوستان ابتدائاً مطرح کردند من را صدا کردند و گفتند شما بیایید کاندیدا برای تهران، خودم گفتم نه، بعد شب رفتم نزد پدرم گفتم بابا یک چنین چیزی به من گفتند، ایشان گفتند بابا ما باید به این مردم خدمت کنیم، مجلس به زنانی مانند شما نیاز دارد، من البته لایق نیستم ولی ایشان نظرشان نظر مثبتی بود و گفت شما قبول کنید، گفتم بابا آخه چنین و چنان، گفت نه بابا شما بروید آنجا مفید هستید، قبول کن ما باید به این مردم خدمت کنیم.
یکی از برادرها هم که از سردارهای شناخته شدۀ سپاه پاسداران هستند، از ابتدا روحیه نظامی داشتند؟
بله بالاخره الحمدلله انقلابی بودند و الان هم همینطور است.
با هم چقدر تفاوت سنی دارید؟
برادر من متولد 1332 هستم و بنده 1338 هستم، 6 سال از بنده بزرگتر هستند.
همان زمان با این اختلاف سنی روحیه جدی داشتند؟
برادر من برادر بزرگ بودند و همیشه هم برادر بزرگ بودند و الان هم جای پدر ما هستند و همیشه همینطور جدی و یک فردی بودند که همه به ایشان اتکا میکردند.
الان رئیس بنیاد تعاون سپاه هستند؟
بله.
از خالهتان، خانم بوستان چیزی ندارید بگویید؟ خاطره خاصی زیرا از مبارزان ویژه آن زمان بودند.
خاله من در تربیت ما خیلی نقش داشت، من یادم است من هنوز مدرسه نمیرفتم ایشان یک تخته سیاه کوچک در خانه داشت و بعد به من الفبا را درس میداد و بعد هم به نظرم بچه بدی بودم، به من میگفت بگو الف می گفتم نمیگویم، یک خط کش کوچکی داشت میزد روی دستم میگفت بگو الف، ولی اینها خاطرات بچگی است، خیلی ایشان نقش داشت در تربیت همه ما، خواهرها و برادرها، خیلی آدم دلسوزی بود، خیلی نسبت به بچهها و کودکان مهربان بود، بعد هم که ایشان در دبیرستان و مرکز تربیت معلم مسئولیت داشت، من میدیدم چقدر دلسوزی میکند و قبل از پیروزی انقلاب هم ایشان بسیار فعال بود و یک فرد انقلابی بود.
چند سال زندان بودند؟
ایشان وقتی رفت زندان برایشان 12 سال بریدند و خیلی خیلی شکنجه شد و شکنجه های خیلی سختی را تحمل کرد، دیگر بعد با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.
خانم مرسوسی خانم آقای حجاریان هستند، با هم رفت و آمد خانوادگی هم دارید؟
بله.
بحث با آقای حجاریان بحثهای چالشی!
بالاخره هر کسی عقاید و نظرات خودش را دارد ولی این دلیل نمیشود که ما رابطه و دوستی نداشته باشیم، چالشی نمیشود چون بالاخره هر کسی نظری دارد، براساس نظر خودش حرکت میکند. من خانم دکتر مرسوسی را 41 است که میشناسم و دیگر این دوستیهایی که اینقدر قدیمی است هیچ وقت از بین نمیرود، مدام ریشه دارتر می شود.
آقای ربیعی مهمان ما بودند، ذکر خیر شما را می کردند، گفتند اخلاق مداری خانم دستجردی به من زنگ زده است سفارش رفیق ما آقای حجاریان را به خود من می کند، حالا قضیه چه بود؟
یک داستانی بود حالا نگویم فکر کنم بهتر باشد
ولی آقای ربیعی کمک کرد؟
بله بله کمک کرد. اگر کمک نمیکردند شاید این کار انجام نمیشد.
خاطرهای از جبهه تان دارید با خانم آل یاسین؟
ما را خیلی راه نمی دادند وقتی میرفتیم آنجا ما را میگذاشتند در این نقاهتگاهها، بعد دلمان میخواست خط مقدم برویم، البته خط مقدم که ما را نمیبردند [می خندد] ولی بالاخره مانند آقایان جلوتر برویم، بعد دیدیم نمیشد، بعد از روی دو بار رفتن و آمدن تصمیم گرفتیم همین جا آن دوره اینترنی ما بود در بیمارستان امام بود، اینجا بمانیم بیشتر میتوانیم به زخمیها و مجروحین کمک کنیم دیگر نرفتیم ولی دلمان میخواست خطر کنیم.
فکر می کردید یک زمانی وزیر بهداشت شوید؟
نه هیچ وقت فکر نمیکردم.
بیشتر به این خاطر پذیرفتید که یک عرصه جدیدی برای زنان ایجاد شود؟
از یک طرف میدیدم تا یک حدی تواناییاش را دارم، یعنی اگر فکر میکردم توانایی ندارم که اصلا گناه بود که بخواهم بیایم از یک طرف هم فکر میکردم چرا نکنیم؟ شاید این راه را بتوانیم برای استفادۀ از خانمها باز کنیم، بالاخره خانمها 50 درصد این جمعیت هستند.
با دوستانتان هم مشورت کردید؟ مثلا با خانم آل یاسین یا دکتر مرسوس؟
بله با خیلی مشورت کردم البته همه خانمها من را تشویق میکردند که قبول کنم، خانواده ابتدا مخالفت میکردند ولی بعد که با آنها هم صحبت کردم آنها هم راضی شدند.
یعنی آقای نخستین مخالفت کردند؟
بله اول گفتند کار سخت است، کار سنگین است زندگی ما میماند، البته حق هم داشتند، واقعاً زندگی می ماند.
دخترخانمها چطور؟
بچه ها هم گفتند مامان اذیت میشوی، بالاخره آنها هم یک پیشبینیها درستی برای آینده میکردند.
برادر بزرگ؟
برادر بزرگم هم گفت خیلی کار سنگینی است، ایشان بیش از بقیه من را از این کار سنگین نهی میکرد ولی بعد به تدریج که یک مقداری من با آنها صحبت کردم و دلایل خودم را گفتم همه موافقت کردند و همه هم کمک کردند.
پزشک خانواده در دوران شما به جایی نرسید فقط در آن 4 استان ماند؟
پزشک خانواده الان در استان فارس درحقیقت یادگار زمان ماست و همانطور در استان مازندران، در دو استان دیگر هم استارتش زده شد ولی متاسفانه پیش نرفت و من واقعا افسوس میخورم.
علتش چه بود؟ قبول دارید که در آن موفق نبودید؟
دو علت داشت، یکی این بود که بودجه های لازم از بالا به ما داده نمی شد، چون بالاخره بایستی رئیس جمهور دستور میدادند و بودجه اختصاص داده می شود همانطور که الان شما میبینید در سیستم سلامت فعلی بودجههای خیلی کلانی را تخصیص میدهند به مساله سلامت و این دستور شخص رئیس جمهور است، ولی برای ما برعکس این بود و دوم هم اینکه وزارت کار و رفاه و تامین اجتماعی یعنی وزارت رفاه که بایستی چون بیمه ها در آن وزارتخانه بود و اینها بایستی حمایتهای جدی را می کردند، متاسفانه آنها هم مخالف بودند و حمایت نمیکردند و کمک نمیکردند در حالی که الان باز برعکس است...
البته الان مشکل زیاد دارند.
مشکل زیاد دارند، مشکل شان کمبود بودجههای بیمهای است و گرنه به نظر من ای کاش وزارت رفاه فعلی در زمان ما هم بود که بهترین یار است برای وزارت بهداشت.
این تجمیع بیمه ها هم شما روی آن نظر داشتید که بیاید زیر نظر وزارت بهداشت؟
اگر وزارت رفاه به معنای واقعی باشد لزومی به تجمیع بیمهها نخواهد بود، اگر بیاید وظیفه خودش را انجام بدهد، کمکهای لازم را بکند، چون بالاخره آنها یک سیستم بیمهای دارند، یک سیستم بررسی و رسیدگی دارند و این است که میگویند اگر کارگزار و ناظر دو تا باشند و جداگانه باشند، در این صورت معنا پیدا میکند ولی اگر مانند زمان ما میبود که عملاً وزارت رفاه یک مانع و سدی بود و یک اراده خیلی جدی بود در مقابل اینکه اصلاً نگذارد ما کار کنیم، در آن زمان ما واقعاً میبایستی بیمهها را میگرفتیم و میآوردیم این طرف که جانمان خلاص شود، الان یک مقدار مشکلاتی که دارند این است که بودجههای وزارت بهداشت بالا رفته است، یک تفاوت خیلی جدی و یک ارتقای خیلی جدی پیدا کرده است ولی بودجههای بیمهها آنقدر ارتقا پیدا نکرده است، حالا ظاهراً اینطور که از برنامههای جدید و از قانون بودجه جدید برمیآید، بیمه ها در سال آینده یک افزایش جدیِ منابع خواهند داشت، زمان ما سال 91 که من عزل شدم بودجه وزارت بهداشت، بودجه کاغذی که دولت میداد نزدیک 5 هزار میلیارد تومان بود و آن هم کاغذی بود تخصیص ما صددرصدی نبود، یک درصدش را تخصیص می دادند.
آخرین تخصیص شما در سال 91 چه بود؟
چیزی حدود80 و خوردهای درصد، 90 درصد و بودجه هایی که الان وزارت بهداشت دارد چیزی حدود 30 هزار میلیارد بودجه خودش است، 30 هزار میلیارد هم بودجه درآمدهای اختصاصی و بیمهاش است میشود 60 هزار میلیارد، یعنی وقتی شما مقایسه کنید با زمان ما، تقریبا بین 5 تا 6 برابر شده است حداقل بالای 5 برابر است و این اصلاً یک چیز خیلی بزرگی است، یعنی واقعاً دستاورد خیلی بزرگی است، اگر 1500 میلیارد به ما می دادند ما در وهلۀ اول گفتیم شما 1500 میلیارد بدهید تا ما بتوانیم پزشک خانواده را در مرحله اول، چون چند گام داشت، در گام اول راه بیندازیم که در این گام اول اگر راه میافتاد، بعد گام دوم، بعد گام سوم نه تنها ندادند بلکه بودجههای اصلی خودمان را هم جلویش را بستند و ما خیلی مشکلات جدی در مسائل بودجهای داشتیم و نتوانستیم پزشک خانواده را پیش ببریم.
یک نقد دیگری را به شما وارد می کنند در دورانتان، می گویند واردات داروهایی که ما در داخل هم تولید می کردیم افزایش دادید، قبول دارید؟
چه کسی گفته است!؟ واردات دارو!؟ تمام تلاش ما در این بود که ما تولید در داخل داشته باشیم، چون ما با تمام وجودمان تحریم را احساس میکردیم و تحریم برای ما تاثیر خودش را در مساله دارو و تجهیزات پزشکی نشان میداد، در اینجا وقتی که تحریمها خیلی جدی شد و اتفاق افتاد، ما هم نمیتوانستیم مواد اولیه را وارد کنیم وهم داروهای ساخته شده را نمیتوانستیم وارد کنیم، بنابراین عملاً ما به این نتیجه رسیدیم که به شدت ما باید بر تولید داخلی سرمایهگذاری کنیم و این بود که ما یک جلسات مشترکی را داشتیم با معاونت علمی فناوری رئیس جمهور که من ماهانه در این جلسات شرکت میکردم و تقریباً 32 دارو را ما تولید کردیم، خدا رحمت کند مرحوم دکتر عباس شفیعی را که عضو این جلسه ما بودند و خیلی کارهای جدی در زمینه دارو کردیم، یعنی ما یک فراخوان میدادیم که این داروها را نیاز داریم، داروسازها و حتی شیمیستها، آن داروسازانی که اهل تولید بودند، اینها میآمدند و این به فراخوانهای ما پاسخ میدادند و بعد پاسخهای آنها در آن کمیته علمی بررسی میشد و بعد دوستان ما در سازمان غذا و دارو می رفتند اینها را بررسی میکردند و آنهایی که توانمند بودند، برنامههایشان را میگرفتند و بعد هم در آن کمیتهای که کمیتۀ علمیِ تولید دارو در کشور بود، میآوردند اینها گزارشاتشان را میآوردند، خود کسی که تولیدکننده بود.
این کمیته برای اولین بار تشکیل می شد؟
بله در هیچ زمانی نبود چون هماهنگ بودیم با خانم دکتر سلطانخواه که آن زمان معاون علمی فناوری رئیس جمهور بودند و ایشان هم دو نفر از معاونین خودشان را میفرستادند برای شرکت در این جلسه و بعد هم وقتی تصویب میشد و گفته میشود این فرد و این شرکت می تواند این دارو را بسازد، آنها را معرفی می کردیم به معاونت علمی رئیس جمهور و در آنجا یک وام البته مبلغ خیلی ناچیزی برای اینکه کار اینها راه بیفتد در اختیارشان به عنوان وام قرار می دادند و بعد گزارش گیری های مرتب ماهیانه از اینها داشتیم تا بعد این دارو به تولید میرسید.
یک چیزی را مردم از شما به جز خدماتی که در وزارت تان کردید، در ذهنشان دارند که خیلی مثبت است و در ذهن هم مردم می آید و هم رسانه ای ها، آن هم صداقت شما با مردم بود در قضیه سلامت، حتی یک جایی از شما خواندم که گفته بودید آنچه که نباید سیاسی شود سلامت مردم است که اگر بشود الفاتحه مع صلوات، مثلا نیترات آب تهران یکی از آنها بود، من در یک جلسه ای بودم، بعضی از آدمهای سیاسی انتقاد می کردند که چرا این خانم وزیر، چرا این را گفته و یک گاف شده برای دولت، خیلی مردم چنین رفتاری را پسندیدند، شده بوده بعضی مواقع به شما فشار بیاورند و چیزی نگویید؟
حتماً خیلی هم زیاد بود ...
یعنی سلامت مردم تهدید میشد؟
واقعاً همینطوره، من قبل از اینکه نیترات آب تهران را اعلام کنم جلسه گذاشتم، هم با وزیر مربوطه تلفنی صحبت کردم و هم معاون ایشان در جلسات ما شرکت کردند و قول دادند اصلاح کنند ولی وقتی اصلاح نشد ما هم گفتیم اگر ما به اینجا برسیم که ببینیم اصلاح نمیشد، چون سلامت مردم بخصوص سلامت کودکان تحت تاثیر قرار میگیرد و اینها دچار بیماریهایی از جمله سرطانهای مختلف می شدند، گفتم ما مجبور میشویم این را رسانهای کنیم، چون احساس میکردیم اینها از رسانهها میترسند، از ما نمیترسند و این هم اتفاق افتاد، شما دیدید که سر قضیه تقلبی که در آزمون دستیاری اتفاق افتاد و سالها بود که صحبت تقلب بود، برای من چون ابتدایی بود که وارد شده بودم و هنوز چیزی مسجل نبود، وقتی این تقلب برای من واضح شد و دیدم سوالها لو رفته است، شب ما با دوستان جلسه گذاشتیم و با معاونین و من گفتم ما باید این امتحان را ابطال کنیم، گفتند چرا؟ گفتم برای اینکه حداقل این تعداد سوالاتی که ما میدانیم لو رفته است، اینها می تواند یک کسی را قبول کند که نباید میشده و یک کسی را میتواند رد کند که نباید رد میشده، و اینها مانند بچههای ما هستند و الحمدلله ابطال کردیم و روی آن علیرغم همه فشارها ایستادیم.
فشارها از کجا بود؟ از درون دولت هم بود؟
بالاخره از جاهای مختلف از همه جا بود، حالا نگویم بهتر است و بعد ظرف 15 روز ما یک امتحان مجدد برگزار کردیم، یعنی نگذاشتیم، هم سیستم را تغییر دادیم ...
یعنی نهادهای قانونی ما بودند که فشار می آوردند؟
بله.
با علم به اینکه وزیر بهداشت می داند که این تخلف صورت گرفته است؟
بله. بالاخره میگفتند این زیاد نیست و خیلی تاثیرگذار نیست، بالاخره این طور نیست که باعث شود ما یک آزمونی را با این وسعت بخواهیم ابطال کنیم، ما مواردی از این قبیل را داشتیم، شاید الان لازم است بگویم باور کنید که سر این قضایای تحریم و مسائل مربوط به دارو بعضی از دوستان آمدند گفتند ما چیزی حدود یک میلیارد دلار در بانکهای سوئیس داریم، به عنوان سپرده، یعنی جمهوری اسلامی ایران آنجا پول دارد و ما میتوانیم ارز داروهایی که بایستی وارد می شد، (دارو که وارد نمی شد خیلی از این داروها برای بیماران قلبی، سرطانی برای کسانی که زندگی شان به این داروها وابسته است) ما خواهش کردیم از بانک مرکزی آمدند و از وزارتخانه خودمان رئیس سازمان غذا و دارو رفتند آنجا، وقتی که رفتند آقای رئیس سازمان غذا و دارو آقای دکتر شیبانی گفت ما مدام رفتیم و آمدیم با بانک مرکزی سوئیس دور یک میزی می نشستند و صحبت می کردند و می گفتند ما موافق هستیم چه بشود و چه نشود، بالاخره سوئیس هم کشوری است که سعی می کند به عنوان کشور بیطرف باشد، ایشان گفتند ما در روزهای آخر متوجه شدیم یک آقایی در این جلسات می نشیند و ساکت است و حرفی هم نمی گوید و تا آخر جلسه ساکت است ولی وقتی جلسه به نهایت رسید و در پایان یک هفته ای که آنجا بودیم، گفتند این آقا مسئول تحریم از آمریکاست و آنجا نظارت بر تحریم می کند و او مخالف است، حالا شما فکر کنید برای دارو! برای چیزی که از صفر تا صدش مشخص است، ما داروهای خونی را بیشتر از سوئیس خریداری می کردیم برای بیمارانی که انواع بیماریهای خونی داشتند و انواع سرطان ها، و در نهایت هم نشد و نگذاشتند، برای دارو نمی گذاشتند که می دانستند این پول خواهد رفت در این کمپانی و از آنجا این دارو خواهد آمد به ایران و در حقیقت برای بیماران خونی استفاده می شود که واقعا در دنیا هم یک کمپانی این دارو را تولید می کند و جاهای دیگر تولید نمی کنند.
بعد چه کردید؟
هیچی ما از طُرق دیگر.
یعنی دور زدن تحریمها؟
بله. از راههای دیگر، راه غیرمستقیم، واقعا من تقریبا اواخری که آنجا بودم آنقدر گرفتاریها و مشکلات ما در زمینههای تحریم و همینطور مسائل غیرتحریم، فشارهایی که از بالا به خود من وارد میشد، اینقدر که دیگر اینها زیاد بود که وقتی شب میخوابیدم ساعت 1 نصفه شب از خواب می پریدم و دیگر تا صبح نمیتوانستم بخوابم، از نگرانی اینکه چه اتفاقی برای سلامتی مردم میافتد!
در زمان تحریم کدام یک از وزرا در دولت واقعاً مردانه به شما کمک کردند؟
اکثر وزرا خیلی وزرای خوبی بودند و هستند یعنی واقعاً در دولت فعلی جایشان خالی است، امثال آن وزراء، آقای رستم قاسمی ایشان وزیر نفت بودند با ما مرتبط شدند و وقتی دیدند من خیلی به خاطر مسائل دارو تحت فشار هستم از همان مبادیای که فروش نفت داشتند از همانجا بتوانند مشکلات ارزی ما را حل کنند، چون MRI ما خوابیده بودند به علت اینکه هلیوم مایع باید از خارج وارد می شد و این دستگاههای MRI ما راه میافتاد، MRI یکی پس از دیگری هلیومهایشان خالی میشد و ما نمیتوانستیم هلیوم را به خاطر مشکلات ارزی بیاوریم، ایشان خیلی به ما در این زمینه کمک کردند، بالاخره سعی کردند و تمام تلاششان را کردند که این کار انجام شود. خیلی زحمت میکشیدند، خودشان میرفتند پیگیریِ مسائل ارزی را میکردند، چون فروش نفت آن مشکلات را داشت، یک شب ساعت 9 ایشان در راهرو زمین خوردند، آمدند به من گفتند ایشان زمین خوردند من رفتم فشارش را گرفتم، دیدم فشارش خیلی بالاست، من همانجا زنگ زدم یکی از متخصصین داخلی خودمان خیلی خوب و معتمد بود آمد و ایشان را معاینه کرد و قلب و فشار و به ایشان گفت وضعیت شما الان خیلی بحرانی است، باید استراحت کنید حداقل 24 ساعت هم کار نکنید و استراحت نکنید، گفت من همین امشب ساعت 1 صبح پرواز دارم باید بروم دنبال کار فروش نفت، خلاصه ما گفتیم آقای مهندس بمانید سلامت شما در معرض خطر است و ایشان گفتند نه من باید بروم و ایشان رفتند، بالاخره ما وزرای خیلی خوب داشتیم هم به ما کمک می کردند و هم به مردم کمک می کردند.
با این وصفی که از مشکلاتتان گفتید اگر الان برگردید به سال 88 و دوباره آقای احمدی نژاد بخواهد که شما وزیر بهداشت شوید قبول می کنید؟
خواهش میکنم این سوال را از من نپرسید، چون نمیدانم چه جوابی بدهم، من خیلی سختی کشیدم، خیلی خیلی، البته واقعا برای این مردم اگر ما جان هم بدهیم کم است ولی اینکه دوباره خودم را در آن دستانداز بیندازم و آن وضعیت برای من تکرار شود نمی دانم تحملش را از نظر جسمی و روحی دارم یا ندارم، اواخری که این فشارها از بالا خیلی به من شدید و سنگین بود یک روز صبح بیدار شدم خیلی ناراحت بودم و خیلی گریه کردم بعد از نماز به حال خودم خیلی افسوس می خوردم که چرا وضعیت من اینطور است!؟ بعد به یاد حضرت زینب سلام الله علیها افتادم و رفتم به این فکر که حضرت زینب سلام الله علیها که می گوییم ایشان آن مصائب را کشید و آن مشکلات برای ایشان اتفاق افتاد و حضرت زینب کجا و من کجا که خاک کف پای ایشان هم نمی شوم، وقتی به یاد ایشان افتادم گفتم من اصلاً نباید غصه بخورم، نباید ناراحت باشم باید تحمل کنم و بگوییم وای بر دل زینب سلام الله علیها و واقعاً بعد از آن انگار دوباره یک قوت جدیدی وارد بدن من شد. الان دیگر نمی توانم بگویم آیا می پذیرفتم یا نه، چون تقریباً می توانم بگویم غیرقابل تحمل است.
در دوران وزارت با حضرت آقا چند بار دیدار داشتید؟
الحمدلله خدا را شکر خیلی.
نکته و مطلب خاصی نمی گفتند؟
خدا ایشان را حفظ کند، هر وقت این بنده حقیر را میدیدند میگفتند خانم دکتر حالتان چطور است؟ چه میکنید؟ خدا ایشان را سلامت بدارد، خدا حفظشان کند، خدا از عمر من هر چه هست بگذارد روی عمر ایشان، چون عمر ایشان عمر پرفایدهای است، پدربزرگ مرحوم من مرحوم بوستان ایشان انسان شریفی بود اواخر عمرشان گریه میکردند و میگفتند هر چه از عمر من باقی مانده بگذارد روی عمر حضرت امام، من هم واقعاً الان دعایم این است که هر چه از عمر ماست بگذارد روی عمر ایشان و عمر بابرکت ایشان که ما هر چه بیشتر بتوانیم از وجودشان مستفیض بشویم.
کدام وزاری بهداشت قبل و بعد خودتان را بیشتر می پسندید؟
همه خوب هستند آقای دکتر مرندی بالاخره خیلی شخص تاثیرگذاری هستند در مسائل پزشکی این سیستم شبکه بهداشتی درمانی که ایشان درست کردند، الان هم ما منتفع هستیم، ما هم سعی کردیم در زمان خودمان سیستم شبکه را تکمیل کنیم و آن حلقه مفقودهاش که پزشک خانواده بود را بگذاریم در جای خودش و بعد هم سیستمهای خانه بهداشت و مراکز بهداشتی درمانی را تکمیل کنیم، بالاخره ایشان خیلی تاثیرگذار بودند، جناب دکتر پزشکیان هم به خاطر اخلاصشان، هم به خاطر مردمی بودنشان، هم خدماتی که به سیستم خدمات درمانی کشور کردند، باز از نظر من قابل تقدیر هستند.
وقتی به کتاب خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی(ره) مراجعه می کنیم یک ردی از شما هم است به تاریخ 63/8/7 نوشتند که شما رفتید نزد ایشان و از انحرافات اخلاقی در دانشگاهها گفتید و گفتید حزب الله در انزوا است، قضیه چیست؟
بله در آن زمانی بود که ما به عنوان دانشجو بودیم، بعد از انقلاب فرهنگی بود و با تشکلها و جمعهای دانشجویی میرفتیم و خدمت ایشان هم میرفتیم، زمانی هم که ما مجلس بودیم با گروههای خانمها خدمت ایشان میرفتیم خدا رحمتشان کند، من اولین خاطره ای که از ایشان دارم، سال 48 بود، پدر مرحوم من خیلی به روحانیت اعتقاد داشتند و خیلی هم به آقایان روحانیت مبارز کمک میکردند، اولاً در آن زمان من یادم است که پدر من راجع به مقام معظم رهبری به عنوان آقای خامنهای در منزل ما خیلی صحبت میکردند، و منزلی که ایشان داشتند نزدیک منزل ما بود، ما سمت خیابان 17 شهریور بودیم و ایشان میگفتند آقای خامنه ای مرتب یا در زندان هستند یا تبعید، و وقتی هم که ایشان در زندان یا تبعید بودند، اگر خانواده ایشان یک مشکل پزشکی داشتند پدر من سعی میکردند بروند و حل کنند و بالاخره ارتباطات اینطوری بود، منزل پدر من هم طوری بود که گاهی اوقات خود این آقایان بزرگوار تشریف میآوردند؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی(ره) هم به همین ترتیب، پدر من ایشان وقتی از زندان میآمدند یا از تبعید باز میگشتند میرفتند دیدار ایشان، من 9 سالم بود، بابا گفت من می خواهم بروم دیدار ایشان، من هم گفتم من میخواهم بیایم، ما هم در خانواده سیاسی بودیم، که رفتیم خانه ایشان و بچه های کوچک ایشان در خانه مشغول دویدن بودند و خیلی هم شلوغ میکردند و بچههای شلوغی بودند و ایشان هم تازه از زندان آمده بودند و با پدرم صحبت میکردند و من یادم است وقتی برگشتیم ـ من با اینکه 9 سالم بود یک چیزهایی میفهمیدم ـ گفتم بابا خانه شان خیلی شیک بود، خیلی فرشهای قشنگی داشتند! پدرم گفت اینها برای خانم ایشان است، خانواده خانم ایشان خانواده پولداری بودند و اینها جهیزیه خانمش است، خلاصه من خاطرات خوبی از دوران بچگی و مراودات پدرم با این آقایان علمای مبارز دارم.
یک جمله ای است از نطق تیرماه 71 در مجلس، تا رشد سرطانی و فزاینده جمعیت وجود دارد انتظار هرگونه برنامهریزیِ موفقیتِ موثرِ حاصل از آن غیرممکن است، الان هم برگردید همان سخن را می گویید؟ البته آقای دکتر مرندی گفتند آقا این اشارهای که کردند گفتند این روند را شما باید کنترل میکردید نه اینکه این سیاستگذاری اشتباه بود.
در آن زمان که رشد فزاینده بود ما از نظر امکانات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نمیتوانستیم پاسخگو باشیم، آن روند باید کنترل میشد منتها کنترل در یک زمانی بایستی معتدل می شد...
یعنی چه کسی باید کنترل می کرد؟
به نظرم هم وزارت بهداشت و هم دستگاههای دیگری که باید هشدار میدادند، بالاخره دستگاههای اقتصادی، نیروی جوان شما کم میشود و افراد سالخورده شما زیاد میشود و جمعیت شما رو به پیری میرود، اینها را ما باید یک دستگاههای هشدار داشته باشیم، یعنی جاهایی باشد که سیاستگذاریهای فرهنگی و اقتصادی را انجام بدهند، اینها هم باید وزارت بهداشت را در جریان قرار میدادند که شما دارید نیروی جوان را از دست میدهید و کشور دارد به سمت سالخوردگی پیش میرود.
شما گفته بودید باید به آقای دکتر روحانی برای اجرای طرح تحول سلامت تبریک گفت، به نظرتان خوب پیش رفتند؟
نه برای اجرای طرح تحول سلامت، من چنین جملهای را نگفتم من گفتم برای اینکه چنین بودجهای را اختصاص دادند، چون بودجه وزارت بهداشت از نظر اقتصادی، از نظر ردیف بودجهای در بین دستگاههای اجرایی کشور، بودجه سیزدهم بوده، در حالی که سلامت 85 میلیون با این وزارتخانه است، بایستی این بودجه ها افزایش پیدا می کرد همانطور که گفتم، این است که بودجه را 6 برابر افزایش دادند، واقعاً باید به ایشان تبریک گفت ولی اینکه این پول در کجا خرج شده است، آیا با برنامه خرج شده است و آیا یک کار ماندگاری از دولت آقای روحانی برای آینده باقی می گذارد؟ این خیلی جای سوال دارد.
یعنی شما موافق این روش هستید یا مخالف؟
این قضایا نیاز به بحث جدی دارد در اینکه من در یک کلمه بگویم موافقم یا مخالفم نمی توانم بگویم ولی هر کاری نیاز به دو بخش مهم دارد برای اینکه به موفقیت برسد، یکی بودجه است و یکی برنامه، طرح تحول سلامت بودجه خیلی خوبی داشت کلاً دست آقای رئیس جمهور درد نکند که این بودجه را نسبت به زمان ما 6 برابر افزایش داده ولی آن اتفاقی که نیفتاده این است که برنامه درستی نداشته همین الان شما به برنامه های طرح تحول سلامت که در بیمارستانها است نگاه بکنید می بینید 5، 10، 15، 20 ویرایش مختلف، یعنی همینطور ویرایش های مختلف این طرف اینطور شده تغییر کرده، پیشنهاد ما این بود شما برنامه پزشک خانواده را به اضافه این ریفورمی که دارید انجام می دهید همزمان با هم داشته باشید، مردم در بیمارستانها از جیب خودشان کم خرج بکنند ولی برنامه پزشک خانواده برنامه بهداشتی و پیشگیری علاوه بر درمانی بود ولی وقتی شما آن را همراه با این اداره می کردید و پیش می بردید هم بیماری ها و بیمارها کاسته می شدند و هم پیشگیری از بیماریها می شد و هم خدمت و سرویس خوبی داده می شد.
این پیشنهاد را گفتید؟ با شما جلسه گذاشتند؟
بله گفتم. نخیر جلسه ای نگذاشتند.
یعنی همفکری از وزرای قبلی نداشتند. آقای پزشکیان می گفتند تعرفه ها که تغییر کرده است بعضی از پزشکان ماهیانه 190 میلیون تومان درآمد دارند، درست است؟
وقتی که باصطلاح این طرح را راه اندازی کردند برای همین می گویم 10، 20 ویرایش مختلف، برای اینکه مدام در حین کار متوجه اشکالات خیلی جدیِ کار شدند، اینها یکدفعه افزایش تعرفه ها را دادند در بخش دولتی، افزایش تعرفه ها در بخش دولتی خیلی کار خوبی بود ولی این را بدون اینکه برای آن یک مرزی بگذارند و یک سقفی بگذارند انجام دادند، بنابراین پزشکانی که به صورت تمام وقت کار می کردند، اینها یکدفعه افزایشهای خیلی جدی ای در دریافتی های خودشان داشتند، بعد مجبور شدند برای اینکه این افزایشها خیلی جدی نباشد سقف بگذارند، بالاخره خیلی خیلی بهتر می شد.
برای مجلس دهم در فهرست بودید ولی کلاً فهرست رای نیاورد فکر می کردید کلاً رای نیاورد؟
بله چرا نه، بالاخره در کشور ما خیلی اتفاقاتی از این دست زیاد رخ میدهد، اتفاقاتی که به نظر میآید غیرقابل پیشبینی است ولی به نظر من قابل پیشبینی است.
بدبینانه ترین آدمها هم اینطور فکر نمی کرد مثلا میگفتند شما و چند نفر دیگر از جمله افرادی هستید که وارد مجلس می شوید.
نه میشود، ما برای خدمت آمدیم، ما میخواهیم به این مردم خدمت کنیم هر وقت خواستند مردم رای میدهند ما در خدمت هستیم اگر هم رای ندادند دستشان را میبوسیم که ما را از این مسئولیت بزرگ خلاص کردند.
خانم دستجردی به یک سطح بالاتر از انتخابات مجلس هم فکر میکند؟
نه اصلاً.
حتی اگر تکلیفی بشود؟
نه. یک وزارتخانه ما را بیمار کرد من الان روزی یک مشت قرص میخورم.
به این طرح ما کمک میکنید؟
حتماً.
آخرین باری که مناطق محروم رفتید چه زمانی بود؟
دو هفته سه هفته یک بار میروم چون از شهرستانها بازدید میکنم حالا از طرف کمیته امداد یا اینکه به رشته کاری خودم و دعوتم میکنند میروم اکثراً هم در مناطق محروم است.
از کجا این شکاف ایجاد شد؟ من یاد یک نطق شما در مجلس افتادم که گفتید والله مردم دیگر دارند ناله میکنند.
واقعا الان هم دارند ناله میکنند، به نظر بایستی جدی بگیرند من جدیت را نمیبینم، یک مقداری باید حضور بیشتری داشته باشند، درک کنند، لمس کنند.
این صحنه ها را میبینید و بعد اتفاقی مانند حقوقهای نجومی هم میافتد، همه می گویند تخلف است و بعد می گویند 3، 4 نفر است، بعد یکی میگوید حقشان بوده، یکی میگوید قانونی بوده! اینها مردم را خیلی دلسرد می کند.
اصلا ما چنین انتظاری نداریم، انتظار اینکه یکسری افرادی بنشینند سر سفره مردم و از این سفره بردارند و بگذارند در جیب خودشان و بعد بگویند حقمان بوده، جزء ذخایر ملت هستند، یعنی واقعا غیرقابل باور است و بعد بخواهند توجیه کنند و پاسخ بدهند و بعد تازه بیایند مکالمه کنند، سر آن مباحثه، نمی دانم واقعاً چه باید بگوییم و چه باید کرد!
من هر سه قوه را یک طور میبینم و از قوه قضاییه انتظار برخورد قاطع تری داشتیم. بعضیها میگویند ـ البته نباید بگوییم ولی می گوییم ـ همه اینها با هم یک طوری کنار میآیند و این خوب نیست.
خدا نکند چنین چیزی باشد ولی مدام پرونده درست کردن و خرابکاری کردن و مدام تخلف کردن و این تخلفات را بزرگ کردن و بعد مدام باید به این پروندهها رسیدگی شود، یعنی یک چیز غیرقابل باوری است، اخیراً من شنیدم معاون اول قوه گفته بودند سیصد و نود و خرده ای پرونده راجع به این حقوقهای نجومی است بعد یک آقایی از وزرا می گوید اصلاً ببینیم تخلفی صورت گرفته است یا خیر!؟ و چرا دارد بزرگنمایی می شود!؟ واقعاً انسان تعجب میکند، ما و مردم رای دادیم که این اتفاقات بیفتد!؟
شما در سال 94 با حکم رهبر انقلاب عضو هیات امنای کمیته امداد شدید.
بله.
عملکرد کمیته در دوره جدید چگونه است؟
خیلی خوب است.
هیئت امنا کار خاصی میکند یا میگویند به نوعی تشریفاتی است؟
تمام سیاستگذاریهای اصلی را خوشبختانه هیئت امنا دارد انجام می دهد و همه گزارشات در هیات امنا داده می شود، مصوبات اصلی و ریل گذاری ها در هیات امنا دارد انجام می شود، و بالاخره هیات امنا سوال می کند، نظارت می کند، پرسش می کند.
آقای فتاح چگونه پیش میروند؟
ایشان آدم فعالی است، خوش فکری است، بالاخره آدم اجرایی و کارکردهای است، هم دارد بدنه خود امداد را از نظر پرسنلی کوچک میکند که بدنه چابکتر میشود و هم رسیدگی به محرومین را دارد عمق و وسعت بیشتری میبخشد به نظر من وضع امداد بهبود خیلی جدیای نسبت به گذشته دارد، منظورم از بهبود ارتقایی است، ارتقای خوبی دارد انشاءالله بهتر از این هم خواهد شد، هیئت امنا هم تا حدی که میتواند دارد کمک میکند و بیشتر کمک و نظارت فکری میکند.
برنامه ما با دست خط شما تمام می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«از خداوند قادر متعال می خواهم توفیقی عنایت کند که در یک زمانی، در زمان حیات این حقیر شرکت در برنامهای نظیر این برنامه داشته و شاهد باشیم همه ملت عزیز ایران در رفاه باشند و محرومیت از این کشور رخت بربسته باشد، به امید حق.»