گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو-سها صالح، شروع فعالیت سیاسی جدیاش را باید از انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه سمنان بدانیم. او بعدها به تهران آمد و عضو شورای مرکزی اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل شد. میکائیل دیانی جوانی شناخته شده در فضای رسانهای کشور است. علاوه بر روزنامه وطن امروز که محل کار اوست، یادداشتها و تحلیلهای سیاسیاش مورد علاقه رسانههای دیگر هم هست. ما در این گفتوگوی صمیمی و جوانانه تلاش کردیم نگاهی عمیقتر به مسائل سیاسی روز جامعه در انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر داشته باشیم.
شما سالها فعال دانشجویی و رسانهای بودید و طبیعتاً با اقشار مختلف ارتباط داشتید. به نظر شما مردم ایران در انتخابات امسال دنبال چگونه نامزدی هستید؟ آنها نهایتاً چگونه تصمیم میگیرند به یک نامزد رای دهند؟
ما در فضای کلان جامعه ایران با سه طبقه اجتماعی مواجه هستیم. یک طبقه مستضعف داریم که اکثریت جامعه ایران را تشکیل میدهد. طبقهای که از نظر معیشتی و مالی در مذیقه است و درگیر حل مشکلات مالی روزمره خودش است. این طبقه نگاهش به انتخابات بیشتر اقتصادی است. بخش زیادی از این طبقه حامی انقلاب اسلامی و مذهبی هستند. یک طبقه گسترده دیگر، طبقه متوسط شهری است. این طبقه پیش از انقلاب شکل گرفت، بعد از انقلاب رشد کرد و در دهه هفتاد و هشتاد فربه شد. اینها از نظر حداقلهای اقتصادی زندگی تأمین هستند. بیشتر خواستههای اینها مسائل فرهنگی و اجتماعی، مانند آزادیهای مدنی است. برای طبقه متوسط البته مسائل از وجه کارآمدی مورد بررسی قرار می گیرد و کاندیداها را نیز با شاخص کارآمدی در توانستن و نتوانستن مسائل مورد سنجه قرار می دهند. یک طبقه بسیار کوچک 4درصدی مرفه هم داریم که هر چند از نظر تعداد خیلی کم است اما به لحاظ کیفیت 2 ویژگی متمایز کننده دارد. اولین ویژگی اینکه، از آنجایی که اینها صاحب سرمایه هستند، در انتخاباتها به دنبال این هستند تلاش میکنند معادلات طوری رقم بخورد که منافع اقتصادی آنها تأمین شود. ویژگی دوم الگو بودن آنها است. هرچند طبقه متوسط نمیتواند به لحاظ مالی مانند آنها باشد اما تلاش میکند رفتارها و کنشهایی شبیه آن طبقه انجام دهند. برای مثال شما میبینید افرادی که در منطقه وسط شهر تهران زندگی میکند اما از نظر پوشش تلاش میکند شبیه آنها یا حتی رادیکالتر از آنها باشند یا شما میبینید افرادی در شمال تهران، یا مناطق توریستی شمال کشور ویلا دارند و ایام تعطیلات را در این ویلاها سپری میکنند. در الگو برداری از این روش، افراد طبقه متوسط هم با حداقل امکانات تلاش میکند چنین سفرهایی برود تا شبیه آنها شود.
اما امروز و در انتخابات ریاست جمهوری ظهور و بروز طبقه مستضعف بیش از دیگر طبقهها است. خواسته اصلی آنها بهبود شرایط اقتصادی و مقابله با مفاسد اقتصادی و اداری است و اینها مسئله شان کارآمدی در حل این مشکلات است. طبقه متوسط شهری از آنجایی که عمدتاً تحصیل کرده هستند، مسئله کارآمدی برای آنها خیلی مهم است. از همین رو شما میبینید در آخرین نظرسنجیها آقای روحانی و قالیباف بالغ بر 30 درصد اشتراک رأی دارند. این افراد شاید کسانی هستند که به لحاظ فکری و فرهنگی اصلاحطلب باشند ولذا به آقای روحانی تمایل داشته باشند اما چون به مسئله کارآمدی هم توجه دارند و کارآمدی برایشان یک اولویت باشد و روحانی حداقل های کارآمدی را هم نتوانسته برآورده کند به آقای قالیباف متمایل شدهاند.
در جمعبندی میتوان گفت اگر ما امروز میخواهیم دیالوگ تأثیرگذاری با مردم داشته باشیم باید بر مسئله «کارآمدی و مبارزه با فساد» تأکید کنیم. جامعه ایران یک پیش فرض جامعه شناختی اعتراض دارد. ما در فرهنگ و تاریخمان حادثه کربلا را داریم. در تاریخ معاصر مواردی مثل انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی را داریم. لذا جامعه ایران اعتراض به وضع موجود را میپذیرد. ادبیاتی که ما باید به جامعه منتقل کنیم، ادبیات اعتراض به وضع موجود و مقابله با فساد و مشکلات اقتصادی است.
سال 92 همه طبقات به آقای روحانی رای دادند. این خلاف تحلیل شما نیست؟
آن سال آقای روحانی بازی را جوری چید که طبقه مستضعف با نگاه بهتر شدن وضعیت اقتصادی به واسطه رفع تحریمها و طبقه متوسط با شعار بهبود روابط با دنیا جذب ایشان شدند. این اشتراک نظر بین طبقات مختلف از آنجایی شکل گرفت که افرادی مثل آقای جلیلی که خودشان را نماینده قشر مستضعف میدانستند، نتوانستند دیالوگ موثری با جامعه برقرار کنند. لذا آقای روحانی با مطرح کردن موضوع چرخیدن چرخ زندگی مردم نظر آنها را جلب کرد.
جامعه ما امروز موضوعات مهمی دارد. فکر میکنید با توجه به پیش زمینههای ذهنی که بین مردم وجود دارد؛ کدام موضوع بیشتر مورد توجه آنها خواهد بود؟
به نظر من مهمترین موضوع انتخاب امسال اقتصاد و فساد است. در زمینه اقتصاد ما چند موضوع مهم از جمله بیکاری، مسکن و تولید ملی است. مسئله دوم مبارزه با فساد است. انقلاب اسلامی با شعار مبارزه با فساد روی کار آمد. تا یک برههای این مسئله آنقدر تابو بود که هیچ کس فکر نمیکرد در انقلاب اسلامی فساد به وجود بیاید. خیلی کم دیده شده که شهدای جنگ تحمیلی در وصیتنامههایشان به موضوع فساد پرداخته باشند. اصلاً کسی فکر نمیکرد فساد در بین مسئولین اینقدر ریشه بدواند. مثلاً در دهه هفتاد وقتی اولین بار چنین مسائلی به وجود میآید؛ با وجود اینکه کل مبلغ اختلاس 6 میلیارد تومان بود، اینقدر جامعه شوکه میشود که به راحتی آن فرد اعدام میشود و جامعه هم میپذیرد. رفته رفته ما هر چقدر جلو میآییم این مسئله گسترش مییابد. این مسئله در درجه اول اعتماد عمومی به شعارهای انقلاب را کم میکند. مثلاً در انتخابات اخیر مجلس، تحلیل صندوقها نشان میدهد قشر علاقهمند انقلاب اسلامی که همیشه روحیه انقلابی داشتند و همیشه پایگاه انقلاب بودهاند و در جنوب تهران جزو طبقه مستضعفان تقسیم بندی می شود؛ در انتخابات شرکت نکردند. آنها به این نتیجه رسیدند که سیستم نمیخواهد با فساد مقابله کند. لذا دومین مسئله در انتخابات پیش رو مسئله فساد است و هر نامزدی که سابقه پاکتری داشته باشد و بتواند مردم را قانع کند که توانایی مبارزه با فساد دارد، شانس بیشتری برای جلب آراء عمومی را دارد.
به نظرم یکی از نقاط ضعف آقای روحانی در این انتخابات همین مسئله فساد است. مسئلهای که در دولت ایشان به کرات اتفاق افتاده است و جامعه حتی نسبت به برادر ایشان هم مظنون است. دولت آقای روحانی در چند مسئله رکورد زده است، یکی حجم و تعداد فساد است و یکی حجم ولخرجی دولتی است و دیگری هم میزان بیکاری است!
یک مسئله جدیدی بین مردم به خصوص جوانان احساس میشود. بسیاری معتقدند شخصیتهای سیاسی حاضر در فضای سیاسی کشور(حتی اپوزوسیون خارج نشین) نماینده کامل افکار و خواستههای آنها نیستند. این یک پدیده جدید به نظر میرسد. چراکه هم زمان آقای خاتمی، هم زمان آقای احمدینژاد طرفداران ایشان، آنها را تا حد زیادی نماد خواستههای خود میدانستند. شاید به تعبیری میتوانیم این مسئله را نوعی اسنداد در فضای سیاسی کشور بدانیم. آیا شما هم چنین برداشتی دارید؟ علت چیست؟
مسئله این است که ما یک زمانی در دوره قدرت کلان گفتمانها بودیم. یک زمان هرکسی دنبال مسئله توسعه و بازسازی بود، هاشمی را میپذیرفت. در دوره آقای خاتمی هر کسی که دنبال مسئله آزادی بود آقای خاتمی را نماد خواسته خودش میدانست. حالا چقدر این موضوع واقعی بود، بحث دیگری است اما ایشان نماد کلان گفتمان آزادی بود. آقای احمدینژاد هم نماد کلان گفتمان عدالت بود. امروز با شرایطی رو به رو هستیم که تکثر گفتمانی وجود دارد. شما نمیتوانید بگویید ما 3 گفتمان اصلی داریم و گفتمان یا خردگفتمان دیگری نداریم. از طرف دیگر جامعه به یک بلوغ سیاسی-اجتماعی رسیده است که افراد سیاسی که عمدتاً سیاستورزی عقلانی ندارند، آنها را ارضا نمیکند. نکته سوم این است که فضای سیاسی کشور با افرادی مواجه است که کاریزمای لازم برای جلب مردم ندارد.
به همین دلیل ما پیش از انتخابات مجلس یازدهم پیشنهاد دادیم تا به جای تمرکز روی افراد بر تیم تأکید کنیم. ما وقتی روی فرد تأکید میکنیم، بعدها عیوب آن فرد در دروه پس از انتخابات دامنگیر جامعه میشود. این مسئله را در دوره آقای هاشمی، خاتمی و احمدینژاد دیده شد.
چرا صحبت از تیم است؟ از صحبت شما اینجور برداشت میشود که ما باید به جای شخص محوری به سمت حزب محوری حرکت کنیم.
ما باید سازوکار حزبی داشته باشیم که نداریم. در وضع موجود بهتر است هر گروهی به جای اینکه فرد خودش را معرفی کند، تیم کاری خودش را مشخص کند. اول بحث عرض کردم که مشکلات مشخص است. موردی هم میشود به آنها پرداخت. خب وقتی ما یک تیم کاری با ایدههای مشخص برای مشکلات مشخص داشته باشیم؛ بهتر از این است که شما به یک فرد مثل هندوانه در بسته، رای بدهید و منتظر باشید تا ببینیم چه میشود.
خب وارد بحث سیاسی انتخابات شویم. به نظر شما بازی احمدینژاد در انتخابات پیش رو چیست؟
مسئله اصلی احمدینژاد این است که دارد از حاکمیت جمهوری اسلامی عبور میکند. وقتی ایشان رفته پیش رهبری، رهبری ایشان را نهی کردند از حضور در انتخابات. بعد نامه زدند گفتند شرکت نمیکنم. سپس بقایی را معرفی میکند. همان موقع تحلیل من این بود که بقایی بهانهای است برای اینکه خودش زمینه فعالیت بیشتری داشته باشد. حالا هم با وجود علم به رد صلاحیت آمد و ثبتنام کرد. به نظرم هدفش این بود که سبد رای خودش را از نظام جدا کند. اگر بخواهیم به صورت کلانتر نگاه کنیم، تصور احمدینژاد این است که جمهوری اسلامی به ته خط رسیده است و برای اینکه، در دوره بعد از جمهوری اسلامی جایگاهی داشته باشد، باید خودش را از نظام جدا کند. به همین خاطر آمد تا رد صلاحیت شود. لذا به نظرم احمدینژاد بیشترین لطمه را به جریان حزب الله و بیشترین کمک را به روحانی در این انتخابات انجام داد.
به نظر شما آیا احمدینژاد ظرفیت این را دارد که خودش را در نقش اپوزوسیون نظام جا بزند؟
یک توهمی در آقای احمدینژاد وجود دارد که تصور میکند که اگر او در برابر جمهوری اسلامی بایستد آن بدنه هم همراه میشود اما واقعیت اینطور نیست. در ماجرای خانهنشینی یا رد صلاحیت مشایی، احمدینژاد انتظار داشت آن بدنه اجتماعی به کمکش بیاید اما اینطور نشد. من از اطرافیان ایشان شنیدم، او انتظار داشته در ماجرای خانهنشینی، تحولات اجتماعی در کشور اتفاق بیفتد. اگر احمدینژاد در برابر نظام بایستد بخش خیلی خیلی کمی از این بدنه همراه او علیه نظام قرار میگیرد.
از سرمایه اجتماعی اپوزوسیون چطور؟ یعنی بدنه جدیدی را جذب کند.
این اتفاق نخواهد افتاد. کسی که بخواهد این کار را بکند باید ویژگیهای دیگری داشته باشد. به قولی آنها ترجیح میدهند دنبال اصل جنس بروند نه کسی مثل احمدینژاد. او فقط میتواند افرادی را که احساس میکنند جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند کاری برای مستضعفین انجام دهد، همراه کند. این هم یک راه دارد. ما باید فردی را سر کار بیاوریم که در عین حالی که کاملاً به مبانی جمهوری اسلامی پایبند است بتواند برای مستضعفان کارآمدی لازم را داشته باشد.
چرا فکر میکنید احمدینژاد نمیتواند مانند مرحوم هاشمی عمل کند؟ هاشمی در دهه شصت و هفتاد مغضوب اپوزوسیون بود ولی با چرخش در سالهای 84 تا 88 محبوب آنها شد.
این مسئله در همان بحث اجتماعی جامعه اعتراض میگنجد. هاشمی زمانی نماد وضع موجودی بود که تورم نزدیک به 50 درصد داشت. به همین دلیل از جامعه طرد شد اما در یک 8 سال تبدیل میشود به نماد مخالفت با وضع موجود. اگر احمدینژاد خودش را در نظام حفظ میکرد میتوانست خودش را بازسازی کند.
چرا الآن نمیتواند؟
نکته اینجاست که ارزش هاشمی برای اپوزوسیون این بود که هنوز توان تعامل با حاکمیت را داشت. هاشمی رفسنجانی در بین همه افرادی که سال 88 اقداماتی داشتند، تنها کسی بود که میتوانست چنین نقشی ایفا کند اما احمدینژاد با رد صلاحیت شدن در این انتخابات دیگر نمیتواند آن نقش را ایفا کند و حلقه رابط جریان اپوزوسیون با حاکمیت باشد. اگر مثلاً خاتمی میتوانست همچنان با نظام تعامل داشته باشد، آقای هاشمی چنین جایگاهی پیدا نمیکرد.
حضور آقای جهانگیری در انتخابات هم خیلی بحث برانگیز شده است. فکر میکنید این حضور صرفاً برای کمک به آقای روحانی است؟
جمعبندی من از آنچه که اصلاحطلبان در روزهای اخیر گفتهاند؛ این است که آقای جهانگیری صرفاً برای کمک به روحانی نیامده است. وقتی آقای جلاییپور میگوید رأی منفی روحانی 40 درصد است یا آقای عبدالله ناصری میگوید آقای جهانگیری بهتر میتواند کنش انتخاباتی داشته باشد و از طرف دیگر خواستههای آنها در دوره 4 ساله روحانی برآورده نشده است. نکته دیگر اینکه پس از فوت آقای هاشمی، جهانگیری نقش حلقه رابط آنها با حاکمیت را ایفا میکند. لذا برای آنها جهانگیری گزینه بهتری است نسبت به روحانی. شاید این جمعبندی در بین آنها وجود داشته باشد که به نظر جمعبندی عاقلانهای هم میرسد که احتمال دارد آقای روحانی گزینه رای بیاری نباشد و درست نیست همه سرمایهمان را پای کار او بیاوریم.
حضور جهانگیری به نوعی تحقیر روحانی هم هست. روحانی دوره قبل با حمایت آقایان خاتمی و رفسنجانی رای آورد. بهمن 91 ما دیداری با ایشان داشتیم. خودشان هم تصورشان این نبود که بیش از 1 میلیون رای داشته باشند. قبل از انتخابات خبرگان 94 هم مرحوم رفسنجانی گفت روحانی 3 درصد بیشتر رای نداشت با حمایت من به ریاست جمهوری رسید، این یک تحقیر مضاعف بود. امروز شرایط جوری شده است که حتی اگر پیروز انتخابات هم باشد میگویند مدیون جهانگیری است. این بدتر از این است که مدیون هاشمی رفسنجانی باشد.
یعنی به نظر شما اگر جریان اصلاحطلب به این نتیجه برسد احتمال پیروزی جهانگیری بیشتر است. دست از حمایت روحانی میکشد؟
بله، امکانش هست. همان کاری با عارف انجام دادند.
فکر میکنید روحانی قبول کند؟
این بستگی به هوش سیاسی خودش دارد.
در جریان به اصطلاح راست یا اصولگرا کار جدیدی داشتیم به عنوان جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی. به نظر شما انتظاراتی که از این سازوکار میرفت برآورده شد؟
به نظر من این جبهه خیلی دیر شکل گرفت و با توجه به این موضوع عملکرد خوبی داشته است. ضعفهایی در این سازوکار وجود دارد که نتیجه همین تازه کار بودن است. یکی از مهمترین موفقیتهای این جبهه منصرف کردن افرادی است که ادعای «انا رجل» داشتند. این خودش کار بزرگی بود. آیا این سیستم میتواند در آینده موفق عمل کند؟ وابسته به این است که چقدر در اصلاح خودش موفق عمل کند.
به نظر شما واقعاً این سیستم مردمی بود؟
به نظرم این ایرادات به خاطر همین دیر شکل گرفتن است. امروز به خاطر تکثری که در جامعه هست، افراد سخت میتوانند به این باور برسند که یک جریان را به عنوان جریان غالب بپذیرد. این وابسته به این است که در آینده چگونه عمل کند.
با این توضیحات، فکر میکنید این جبهه پس از انتخابات باید چه کارهایی انجام دهد تا به کارآمدی لازم برسد؟
مهمترین مسئله این است که جبهه مردمی از یک سازوکار سیاسی به یک سازوکار اجتماعی تبدیل شود. الآن همه جبهه مردمی را یک سازوکاری که برای انتخابات و کار سیاسی شکل گرفته است میبینند. اتفاقی که باید بیفتد این است که مردم از جبهه مردمی چهرهای در ذهن داشته باشند که قرار است کارهای اجتماعی را پیش ببرد. برای مثال الآن یکی از افرادی که این دوره به راحتی وارد شورای شهر میشود حاج آقای قاسمیان است. ایشان سالها است که بین مردم به عنوان فردی که فعالیتهای اجتماعی مانند قرارگاه جهادی امام رضا(ع) انجام میدهد میشناسند تا یک چهره سیاسی، کسی که دنبال حل مشکلات مردم است. واقعیتش هم همین است. جبهه مردمی هم باید همینطور باشند.
فکر میکنید نامزدها جبهه مردمی، به خصوص دو گزینه اصلی یعنی آقایان رئیسی و قالیباف نهایتاً به یک اتفاق نظر میرسند؟
به نظرم عقلانیت سیاسی حکم میکند که چنین کاری کنند. اینکه حالا کسی به نفع دیگری کنار برود یا هر حالت دیگری بایستی عقلانی باشد و قطعا با هماهنگی هم باشد.
با این رویکرد که همه تا آخر بمانند که انتخابات به دور دوم برود موافق نیستید؟
بستگی به تقسیم سبد آرا و آرای مشترک دارد. اگر آرا مشترک بود و در نهایت کنار رفتن هر یک به دیگری افزوده داشت عقلانی است اگر سبد آرا مشترک نبود خوب طبیعتا اینگونه نیست. البته این را هم در اشتراک سبد همه افراد دانست. بعنوان مثال همانگونه که گفتم سبد آرای آقای روحانی و قالیباف خیلی اشتراک دارد و در کنار کشیدن ها و انصراف های هر یک از طرفین باید اینها لحاظ شود.
وارد مسئله شورای شهر شویم، حوزه ای که کمتر هم مورد بحث قرار می گیرد اگرچه بسیار حائز اهمیت است. به نظر شما مهمترین نقاط قوت و ضعف شورای شهر فعلی تهران چیست؟
به نظرم یکی از مشکلات شورای شهر این دوره حضور پر رنگ سلبریتیها است. نه به این معنی که شورای شهر به ورزشکار یا هنرمندان نیاز نداشته باشد اما اینکه کسی که هیچ آشنایی با مدیریت شهری نداشته باشد و فقط به خاطر سلبریتی بودن به شورا بیاید مخل کار است. مسئله دوم این است که نگاهها به شورا به شدت سیاسی است. جریانهای سیاسی تلاش کردند از ظرفیت شورای شهر برای مسائل سیاسی بهره بگیرند. برای مثال تنشهایی که طیف آقای مسجد جامعی در شورای شهر ایجاد کردند. مسئله دیگر نمایندگانی بودند که سمتهای دولتی را به نمایندگی مردم ترجیح دادند و نیمه راه شورا را رها کردند و رفتند. این ناراحت کننده بود.
درباره نقطه قوت هم باید بگویم بزرگترین کار مثبت در این شورا توجه به آسیبهای اجتماعی بود. شورای شهر و به تبع آن شهرداری تهران در دو سال گذشته کارهای خوبی انجام دادند و توجه شان به این مسئله بیشتر شده است، هر چند تا وضع آرمانی خیلی فاصله است.
شاید مهمترین موضوع چالش برانگیز دوره قبل شورا ماجرای واگذاری املاک شهرداری بود. آیا عملکرد شورا قابل قبول بود؟ اگر شما بودید چه کار میکردید؟
بهترین عملکرد شفافیت است.
عملکرد شورا شفاف بود؟
عملکرد هیچ نهادی در کشور شفافیت لازم را ندارد. یکی از مسائل مهم امروز جامعه ما مسئله شفافیت است. ما در دولت قانون دسترسی آزاد به اطلاعات را داریم که 3 سال است دارد خاک میخورد و اجرا نمیشود. اگر این قانون اجرا شده بود نه ماجرای واگذاری املاک به وجود میآمد نه ماجرای حقوقهای نجومی. وقتی دسترسی آزاد به اطلاعات نباشد، پشت پرده چنین اتفاقاتی خواهد افتاد. البته که در ماجرای واگذاری املاک حجم و ابعاد خیلی بزرگ نبود و شهرداری هم با تخلفات برخورد داشت.
پس شما در موضوع شفافیت نسبت به هم گروهیهای اصولگرای خود در شورای فعلی، انتقاد دارید؟
من اصولگرا نیستم. همچنان بر اساس مرامنامه اتحادیه دانشجویان مستقل، مستقل هستم. هر دو جناح سیاسی خطا دارند. البته اگر اصولگرا به معنی پایبندی به اصول انقلاب مد نظر هست، خب اصولگرا هستیم. ما اگرچه دیگر عضو اتحادیه نیستیم اما بر مرامی که در اتحادیه آموختیم پایبندیم. نه اصلاح طلبم نه اصولگرا، هم اصلاح طلبم هم اصولگرا! این بند نهم مانیفست فکری ماست که اصلاح طلبی و اصولگرایی را بهنوان حزبی منسوخ شده می داند اما پایبندی بر اصول انقلاب و اصلاح گری در روش ها را واجب بر انقلاب می داند.
به نظر شما مهمترین مسئله در شورای سال آینده چیست؟
مهمترین اولویت، مسئله آسیبهای اجتماعی و جامعه فراموش شده است. ما در تصمیمات مهم کشور هیچ وقت از زاویه طبقه مستضعف نگاه نمیکنیم. نتیجه این نگاه میشود به جای اینکه جاده و ریل را تقویت کنیم، هواپیما وارد میکنیم که مصرف 2 درصد جامعه هم نیست. مسئولیت شهرداریها رسیدگی به طبقات محروم پایین شهر است. یکی از مشکلات امروز شهرداری تهران این است که درآمد هر منطقه، خرج همان منطقه میشود. مثلاً شما در منطقه 1، صد میلیارد درآمد دارید در حالی که مردم آنجا نیازی به این خرج ندارند. در عوض مناطقی داریم که سر جمع درآمدش شاید یک میلیارد هم نشود در حالی که نیاز بیشتری به یاری شهرداری دارند. با این قاعده وضعیت عدهای همیشه بهتر و عدهای بدتر میشود. این باعث میشود آن طبقهای که دلبستگی بیشتری به انقلاب دارد هر روز دلزدهتر میشود.
مسئله دوم، شفافیت و دسترسی آزاد به اطلاعات است. میدانید شهرداری و نهادهایی که ارتباط مستقیم با مردم دارند، ذهنیت مردم از حاکمیت را شکل میدهند. اگر رشوه یا فساد در این سازوکار باشد، نظر مردم به کل حاکمیت برمیگردد.
طبق آمار به صورت میانگین، سن اعضای هیئت دولت از زمان شهید رجایی تا امروز هر دوره 4 سال اضافه شده است. این یعنی یک نسل ثابت در حال مدیریت کشور هستند. به نظر شما جامعه چقدر علاقهمند به حضور چهرههای جوان و کنار رفتن قدیمیها از سیاست است؟
ما از منظر کارآمدی نظام هم بخواهیم به موضوع نگاه کنیم، باید بپذیریم که تغییر افراد باید صورت بپذیرد. در علم مدیریت هم داریم که افراد باید با یک جایگاهی وارد سازمان شود به نقطهای برسد و از آن خارج شوند اما امروز ما افرادی داریم که سر جایشان نشستهاند و افرادی که پشت در منتظر ورود هستند. این موجب سرخوردگی اجتماعی میشود. به همین دلیل منطق عقل حکم میکند تغییر نسل اتفاق بیفتد.
نکته دوم این است که افرادی باید در مسند قدرت قرار بگیرند که دغدغههای زمانه خود را بشناسند. ما الان در شورا افرادی داریم با 80 سال سن. خب اینها دغدغه امروز جامعه تهران را ندارند. پذیرش اجتماعی هم در این خصوص وجود دارد. مردم از این روند تکراری خسته شدهاند و میخواهند افراد جدیدی وارد عرصه شوند. اگر جریان اصلاحطلب و اصولگرا نپذیرند که افراد جدید باید وارد صحنه شوند، مردم خودشان این کار را میکنند. یکی از دلایل موفقیت لیست امید در تهران همین جوانگرایی بود در حالی که در لیست اصولگرایان بیشتر افراد تکراری بودند. البته جوانها هم باید لیاقت و توانمندی داشته باشند.