گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ آنهایی که اهل سینما هستند میدانند «نابازیگر» یعنی چه. کسی که پیشهاش بازیگری نیست و از روی اتفاق و برای مقطعی خاص، بازیگری میکند. ادبیاتی هم با اصطلاح «ناداستان» آشنا هستند. انتخابات 96 اما همه مردم ایران را با «ناکاندیدا» آشنا کرد. پدیده تازهای که بدون تصمیم برای شرکت در مبارزات انتخاباتی و برای هدفی جز رسیدن به ریاستجمهوری، برای انتخابات نامزد شده است! اسحاق جهانگیری، معاون اول شصتسالهی رئیسجمهور هفتادساله، نخستین ناکاندیدای تاریخ انتخابات ریاستجمهوری ایران است. مردی که فقط آمده تا از رئیسش دفاع کند و زمینه تمدید چهارسالهی دولت متبوع را بسازد. آقای ناکاندیدا حالا بخشی از پازل ششتکهی انتخابات 96 را ساخته. تکهای که از کمشانس ترین نامزد انتخابات هم کمتر جدی گرفته میشود.
پسر کویر
بچه سیرجان است و لذت خنکای شبهای کویر را احتمالاً در کودکی زیاد چشیده. سالهای آغازین زندگی را در همان سیرجان میگذراند و تحصیلات ابتدایی را همانجا تمام میکند. مدرک کارشناسی را در رشته فیزیک و در همان استان کرمان میگیرد و چندی بعد، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف میشود. موضوعی که سالها بعد، از آن به عنوان یک ابزار تبلیغاتی در کارزار انتخابات استفاده خواهد کرد.
از جهاد تا پارلمان
اسحاق جهانگیری، از همان روزهای آغازین انقلاب، وارد مسیر مدیریت میشود و هنوز عمر انقلاب به یکسال نرسیده، اولین حکمش را به عنوان مسئول جهاد سازندگی جیرفت میگیرد. اسحاق ِ جوان ِ آن روزها، تا سال 63 فعالیتش را در وزارت جهاد سازندگی آن روزها ادامه میدهد و برای نمایندگی مجلس دوم کاندیدا میشود. روحیه جهادی و نگاه مردمیاش، نظر مردج جیرفت را جلب میکند تا در بیست و هفتسالگی راهی مجلس شود. پارلماننشینیاش تا سال 1371 ادامه دارد. دوران تازه زندگی سیاسی او، با خروج از پارلمان و کوچ به جمع مدیران دولت هاشمی رفسنجانی آغاز میشود.
هنوز تمام و کمال از مجلس بیرون نیامده، حکم استانداری اصفهان را از هاشمی میگیرد و جانشین غلامحسین کرباسچی میشود. این دو، چند سال بعد در کنار مدیرانی از جنس خودشان، پایهگذار حزب تازهای خواهند بود که بزرگترین محل اجتماع تکنوکراتها و سرمایهسالاران ایرانی میشود.
وزنه اصلاحات
آغاز دولت اصلاحات، برای جهانگیری ِ حالا چهلساله، سرآغاز دوران تازهی مدیریت است. او حالا از سوی رئیسجمهور بهعنوان وزیر صنایع سنگین به مجلس معرفی میشود و مثل تمام وزاری معرفی شدهی دیگر، رای اعتماد میگیرد. او، در اثر پیوندهای نزدیک جریان اصلاحات و حزب کارگزاران، مورد وثوق هر دو جریان قرار میگیرد و خیلی زود بدل به یکی از وزنههای دولت اصلاحات میشود. پس از پایان کار دولتهای متبوعش در سال 84، مسئولیت دیگری به او تعلق نمیگیرد تا به انتشار ماهنامهای تخصصی در حوزه صنعت مشغول شود.جدیترین کنش سیاسی او در سالهای عزلت، دیدار با مقام معظم رهبری، همراه موسوی لاری و مجید انصاری در اواخر سال 91 است. او از معدود اصلاحطلبانی بوده که رشتههای اتصال به نظام را، جدا نکردند.
رستاخیز۹۲
انتخابات 92، حکم رستاخیز را برای کارگزارانیها دارد. مدیران یک دهه قبل جمهوری اسلامی، بی آنکه کسی از جوانگرایی صحبت کند و آن را از رئیسجمهور جدید مطالبه داشته باشد، به مسندهای قبلی خود بازمیگردند. جهانگیری اما ترفیع میگیرد و حالا دومین مقام دولت و یکی از رجال ردهبالای سیاست در جمهوری اسلامی است.
شاید مهمترین نقطه دوران چهارسالهی معاون اولی او، ریاست «ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی» باشد. امری که پیوندهای او به رهبری نظام را جدیتر هم میکند. پیوندی که در انتخابات96، گاهی بوی سوءاستفاده به خود میگیرد و جهانگیری، تبدیل به تنها کاندیدایی خواهد شد که در یک مناظره، برای جلب محبوبیت از رهبری نظام مایه خواهد گذاشت.
رونمایی از «پوشش» در نود و شش
حضورش قابل پیشبینی بود اما قابل پذیرش، نه. این اولین و شاید آخرین باری است که یک رئیسجمهور مستقر، برای حضور در انتخاباتی که خودش بخشی از آن است، نیاز به یار کمکی پیدا میکند. اسحاق جهانگیری، چند دقیقه پس از حضور محمدباقر قالیباف برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام میکند تا لطیفهی «کاندیدای پوششی» جدی و عینی شود. جهانگیری حالا یار کمکی رئیسجمهوری است که احساس میکند یکتنه نمیتواند از عملکرد دولت خودش دفاع کند.
استراتژی لولو
بگو و بسوزان؛ این شاید شاهکلید برنامه جهانگیری برای انتخابات96 باشد. او آمده تا حمله کند. حملههای او البته حالا دیگر قابل پیشبینی شدهاند. او در هر فرصت تبلیغاتی، ابتدا تصویر موردنظرش از وضعیت مملکت طی سالهای 84 تا 92 را ترسیم میکند و سپس رقبای رئیسش را به ضرب و زور هم که شده میچسباند به رئیس دولت قبل. دست آخر هم لولویی میسازد و تلویحاً میگوید اگر میخواهید این لولو نیاید، به رئیس من رای دهید. لولوی جهانگیری یک روز جنگ است، یک روز هزینههای درمان و یک روز قحطی کره و شیرخشک. اسانس استرانژی جهانگیری هم، بغضی است که معمولاً آخر هر گفتگو و برنامه رو به دوربین دارد.
نه رسانه رسمی برای ستادش دارد و نه یک سفر استانی در برنامه. اسحاق جهانگیری، آمده تا در تلویزیون پشت روحانی باشد. اخبارش را معمولاً ستاد روحانی پوشش میدهد. اخباری که البته چیز دندانگیری ندارند و جز چند قلم تخریب رقبا و تشریح وضعیت دولت قبل به ادعای خودش، حرف بیشتری در آنها نیست. اینکه استراتژی ِ بازگشت به گذشته و قیاس با دولت قبل، برای جهانگیری و رئیسش رایآور هست یا نه ، امری است که 29 اردیبهشت مشخص میشود. تا اینجا که به نظر میرسد مردم از حرفهای دولتیها خستهاند. شاهدش هم اعتراضات کارگران و معدنچیان به روحانی، و البته افت شدیدش در نظرسنجیهاست. انگار استراتژی حضور پوششی هم جوابگو نبوده و دولت را از سراشیبی ِ افت و سقوط، نجات نداده.
خوب یا بد، درست یا غلط، اسحاق جهانگیری امروز یکی از آن شش نفر است و حضورش، موازنه جدیدی در صحنه انتخابات ایجاد کرده. رئیسجمهور و معاون اول مستقر کشور، هر دو درگیر مبارزات انتخاباتی هستند و مشخص نیست کشور را چه کسی و چطور دارد اداره میکند. جهانگیری از وظیفه اصلیاش در این روزها، اداره کشور، گذشته و آمده تا بلاگردان آقای رئیس شود. کاندیداتوری، یا بهتر بگوییم ناکاندیداتوری او، میتواند ناجی روحانی باشد؟
توضیح ضروری: نمای نزدیک، عنوان سلسله گزارشهای خبرگزاری دانشجو درباره نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری است که به بررسی ابعاد گوناگون زندگی کاندیداها میپردازد. سومین قسمت از این سلسه گزارشها به آقای اسحاق جهانگیری اختصاص دارد. نمای نزدیک سایر نامزدها تا پایان ایام تبلیغات انتخاباتی منتشر خواهد شد.
گل گفتی.
نه بابا...
فکر کنم این دوستمون با پدر استدلال ایران یعنی جناب آقای نوبخت ارتباط دارند...
استدلالهای محکمی که فقط متعصبان رو خوشحال میکنه...
طرف دارهای روحانی مثل خودش مخالف هاش را کوتاه نظر می دانه .چهارسال ازبلند نظری شماها فیض بردیم دیگه یادمان نمیره .
ازبلند نظری شما ها بود که رفتید با کد خدا صحبت کردید سایه جنگ از سرما رفت
کاشکی بجای اسم ایشون حداقل کمی مثل ایشون رفتار میکردید...
امیرکبیر دست شاهزاده های قجری رو از بیت المال کوتاه کرد... اما در دولت آقای فریدون دست آقازاده ها براحتی به بیت المال رسید...
امیرکبیر چشمش برای حل مشکلات به داخل کشور بود اما در دولت آقای فریدون چشمها به دستان کدخدایان است...
امیرکبیر برای فرهنگ برنامه داخلی داشت و دارافنون رو تآسیس کرد... اما در دولت آقای فریدون سند 2030 امضا و اجرایی شد...
.
.
.
به نظر شما چه شباهتی بین جناب امیرکبیر و دولتیهای لیبرال و غربگرا هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پایه گذاری حقوق های نجومی
تخلف 6 میلیاردی و انفصال از خدمات دولتی
صاحب نظریه ی « اصولگراها به جرج بوش پول دادن که با تعریف از ما اصلاج طلبا وجهه مونو خراب کنه»