گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ میگوید بهترین وضعیت جوی ممکن برای فیلمبرداری همین وضعیت است. بهش میگویند «سایهآفتاب». وقتی است که آفتاب ِ کمرمق و نیمهجان پاییزی، نرمنرم نور بریزد روی ابرهای تکهتکهی پنبهگون. بهترین نور برای عکاسی و فیلمبرداری در فضای باز همین نور است. نوری نه پرقدرت و تیز، نه ناتوان و بیفایده. وسط همین وضعیت نوری است که منتظر کاروان زوار پیاده ایستادهایم.
کمکم، از بسته شدن خیابان و ورود یکی دو مامور انتظامی به فضای میدان 15 خرداد(فلکه زِد) میفهمیم کاروانی که منتظرش بودیم رسیده. حدود 1500 زائر اهل سنت ِ امام رضا هستند که از کردستان و گلستان و خراسان جمع شدهاند و با هم به زیارت فرزند رسولالله میآیند. سراسر مسیر ِ فلکه تا حرم را پابهپایشان میآییم. با سه-چهار نفر از علمای اهل سنت گفتگو میکنم. زیارت امام رضا برایشان یک امر بدیهی و کاملاً عادی است. حاجتهایی دارند و شک ندارم حاجتهایشان را میگیرند.
وقتی میپرسم به نظرتان مهمترین مانع تحقق وحدت شیعه و سنی در جهان اسلام چیست، گذشته از نقش همیشگی و تمامنشدنیِ امریکا و متحدانش، اشاراتی هم به برخی افراطها و بیحرمتیها میکنند. یکی از علمای اهل سنت خراسان شمالی میگفت هم در میان اهل سنت و هم در میان شیعیان، گروههای تندرویی هستند که مانع تحقق وحدت میشوند. و من، یادم به مجالس لعن و نشستهای سخیف برخی هممذهبانمان میافتد. همانها که «وحدت» برایشان هضمناشدنی است. و یادم به بذرهای تفرقهای میافتد که با هر لعن و هر تمسخر، کاشته میشود در قلب امت. اینجا اما کمتر خبری از این جهالتهاست. روبروی حضرت آفتاب، هر اختلافی رنگ میبازد. اصلاً تو بگو حل میشود در جاذبه اولین نگاه به آن گنبد طلایی، گنبدی که انگار مرکز دنیاست.
اجتماع «امت» در کنج حریم حضرت
هیچ زبانی نیست که در این حرم، زنده نباشد. فارسی، ترکی، عربی، اردو، انگلیسی؛ فرقی نمیکند. «خیمه امت» در این دهه میزبان همه رنگها و ملیتها و نژادهای «امت» است. از صبح هیات و سخنرانی و عزاداری دارد به زبانهای مختلف. جایی در کنج صحن غدیر، در کنج حرم.
وارد که میشویم، سیدی با لهجه غلیظ عربی دارد روضه میخواند. بوی اسپند تمام خیمه را پر کرده و صدای ضجه زوار عراقی قطع نمیشود. انگار عربها روضه را طور دیگری میفهمند. زائر عراقی طوری گریه میکند که من انگار میکنم همین الان جلوی چشمش زهر را خوراندهاند به امام. همه چیز، در این خیمه کنج حرم رضوی، شبیه وصفی است که از موکبهای اربعین شنیدهام. زنده، جاری، اصیل و پرشور.
روضه که تمام میشود، میرویم سراغ سید روضهخوان. حاج آقای موسوی اصالتاً عراقی است و طلبه حوزه علمیه قم. او هم برایمان از «وحدت» میگوید و نقشی که این راهبرد کلیدی میتواند در تعجیل ظهور حضرت حجت(ع) ایفا کند. حرفهایش، قُل ِ مکملِ حرفهای علمای اهل تسنن است. ناز شست امام رئوف که قطبهای به ظاهر متفاوت را در دریای نور خودش، یکی میکند.
از گروه موسیقی تا دسته ساده روستایی
مشهد در این شب و روزهای آخر ماه صفر، شبیه پارچه چهلتکه میشود. پارچهای که هر تکهاش از یک گوشه ایران آمده. دسته اصفهانیها با جمعیت زیادش شناخته میشود. با آن گروه موسیقی که در پیشانی دسته گام بر میدارد و مارش عزا میزند. بیست-سی جوانِ پیراهنمشکیپوشِ شیپور به دست، که شور دسته را مضاعف میکنند. تابلوی پرافتخار اصفهانیها هم، فهرست بلندبالای شهدایشان است. از احمد کاظمی تا محسن حججی. دسته تبریزیها اما به شور و حرارتش مشهور است. به قاعده آن رسم سنتی و تاریخی، «شاهحسین» گویان طول خیابان امام رضا(ع) را طی میکنند تا برسند به حرم. امسال شعار شیرین ترکزبانها، «بو مملکتون سرور و سالاری رضادی» را بنر کرده بودند و زده بودند بر پیشانی یکی از ایوانهای ورودی صحن انقلاب.
خیلی از دستهها اما نشاندار و مشهور نیستند. از روستاهای دور و نزدیک، با جمعی سی-چهل نفره، با یک باند و یک مداح تازهکار، راه میافتند در شهر. چشمشان به گنبد که بیفتد، نمهاشکی میزند روی چشمهایشان و سینهزنان، نرمنرمک میرسند به حرم. با یک کولهبار دعا و شوق و آرزو.
خوشا گمنامان
چهل کیلومتر که از مشهد دور میشویم، موکب استقبال از زوار پیاده را میبینیم. یک سوله عظیم که میگویند شبی 8 هزار زائر را اسکان میدهد. با پذیرایی و عزت و احترام. بانیاش هم کفشداران حرم هستند. اینجا هر گروه خدام، بخشی از کار استقبال از زوار را عهده دارند. تاسیساتیهای حرم، موکبهای سطح شهر را علم کردهاند و کفشدارها، موکب ِ «مُلکآباد» را. موکبی که 16 سال است میزبان زوار پیاده است و به همت یکی از کفشداران حرم به راه افتاده. مردی با میلیاردها تومان ثروت، که این روزها فقط کفش جفت میکند و فرش پهن میکند و مدام از اینجا به آنجا میرود تا کار زوار لنگ نماند؛ وقتی هم سراغش میرویم تا جلوی دوربین کمی با زوار صحبت کند، حلقهی اشک میدود در چشمهایش.
مشهد از این افسانهها کم ندارد. تاریخ حرم رضوی پر است از نام آدمهایی که افتخارشان خدمت به زوار مشهد بوده و گمنامی در میان مردم. «خوشا گمنامان»ِ قیدار را آدم اینجاست که با پوست و گوشت و خون احساس میکند.
نما،دوربین، حرکت، سلام
برای شب آخر، مجوز فیلمبرداری در صحن انقلاب را هم داریم. از هر نمایی که بتوانیم و هر نمایی که دوربینهایمان یاری کنند. دوربین را میکاریم روی سهپایه، از گنبد، نما میگیریم و سلام میدهیم. دوباره نما میگیریم و دوباره سلام میدهیم. بهترین شب کاریمان میشود. آکنده از سلام و لبریز از اشک شوقهایی که قاب میگیریمشان. سه-چهار دسته کوچک، گله به گله نشستهاند روی سنگهای سرد کف صحن و دم گرفتهاند و سینه میزنند. انگار تسکین دو ماه عزاداری را فقط در این کنج بهشت است که میشود پیدا کرد.
نفس بکش
زیارت باید به آدم بچسبد. فرقی نمیکند اشک شوق بریزی یا نریزی. فرقی نمیکند موقع خواندن زیارتنامه حواست به متن باشد یا به آیینهکاریهای جادویی قبهی بالای ضریح. فرقی نمیکند که آمده باشی تا هرطور شده دست برسانی به ضریح یا با چشمانت آن را لمس کنی. حال زیارت، برای هرکس متفاوت است. برای یکی در نشستن کنج صحن انقلاب خلاصه میشود، برای یکی با انجام دقیق اعمال زیارت امام رضا(ع) که در مفاتیح آمده، برای دیگری با سلفی گرفتن در مقابل ضریح و مقاومت در مقابل خدام، برای یکی هم با درد دل. همه این حالهای خوب اما، هرطور که حاصل شدهباشند، بالا که بروند، زیر قبه، بازو به بازوی آن آینهکاریهای مسحورکننده، کیمیا میشوند و نرم نرم فرود میآیند در آغوش زوار. اینجا باید عمیقتر نفس کشید. هوا پر از حال خوب است. پر از آرزوست. پر از اشک شوق است. پر از «آفتاب» است. نفس بکش.