خانه گلادیاتورهای سیاه پوش، از همان اول هم صحرا بود. شاید اگر از عراق اخراج شوند، دوباره به خانه بروند؛ بماند که همین «شاید» برای نکشیدن ترمز مبارزه کفایت میکند.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو-محمدعلی عبدو؛ مثل اینکه موعد خودنمایی یک بمب ساعتی بوده باشد، منفجر شد؛ درست بعد از تحمل تیک تاک هایی که هر لحظه به انفجار نزدیک تر میشد. صحنه خالی از احدالناسی که بخواهد سیمچینی به دست بگیرد و پیشانی خیس عرق شود که چه کند؛ این بار سیم زرد یا قرمز یا هر رنگ دیگری در کار نبود.
اگرچه انتحار ارث پدرانشان بود و از فضل آنها هم اتفاقا و دست بر قضا حاصلی به پسرانشان رسیده بود. اگر یک رگ انتحار هم میان آن همه ریش به ارث برده باشند، کافی است برای تکه تکه کردن خلق الله!
به هرحال این یکی هم به نوعی انتحار بود؛ نه در بازار بغداد بلکه درست در بازار تجدد. انتشار این خبر فیوزی بود به دست داعش که سر بزنگاه فشرده شد و مثل همه انتحارهای قبلی ر سر زبان ها افتاد: البغدادی خلیفه دولت اسلامی شد.پیکر مثله شده مدرنیته روی دیوار عراق ریخت. صدایش را همه نشنیدند اما داعش، درست همین جا بود.
داعش کلیپ های «جان جهادی» نبود که هر از چند گاهی از شدت جذابیت من و تو را وادار می کرد اینترنتمان را برای سرعت کمش نفرین کنیم! تصاویری نبود که ببینیم و عرق کنیم و شب را با کابوس قلچماق های ریشو سر کنیم. صدای نچ نچ پدران پیرمان نبود که از سر ناچاری انگشتی در تلگرام بچرخانند و آهی بکشند که «این حیوان ها چه می کنند؟!»
داعش یک شهاب سنگ بود؛ اصلا چرا بود، هست! یک جمعیت سازماندهی شده با توانایی عجیب در جذب اسلحه، نیرو و از همه مهمتر پول. دولت اسلامی نقطه تلاقی است برای مثلث ایدئولوژی، سنت و قدرت.
تاریخ را اگر زیر و رو کنیم و یک راست برویم سراغ آنهایی که سلاطین تکفیر بودند، شباهتی پیدا نمی کنیم؛ شباهتی نمی بینیم با داعشی ک سالانه 500 میلیون دلار به دنیا نفت می فروخت. هیچ شباهتی نیست میان القاعده ای که صرفا می جنگید و سربازانش را صرفا بشارت میداد به یک صبحانه یا ناهار شاهانه در بهشت ک احتمالا بستگی به شکل و شمایل منفجر شدنش داشت! داعش متفاوت بود؛ این اولین بار بود که فردی بخواهد خلیفه باشد، دولت داشته باشد و حتی سکه ضرب کند. با یک پرچم و سازوکار مشخص.
داعش فرزند مادری است که پیر شده و حالا بوی الرحمانش را هم بن سلمان به آسمان برده؛ وهابیتی که پای سلفی گری را باز کرد و در عربستان لانه کرده بود، آنقدر از اصلاحات عربی زخم شمشیر خورد که از نفس افتاد. تکه بزرگ این رادیکالیسم، گوشش است! با وجود مصلحت اندیشی مستمری که هربار توجیه می شد.
رسالت بزرگ در مسیر این افراط، به دوش البغدادی بود؛ او قرار بود در شرایطی که مصلحت، از سر و کول ایدئولوژی ها بالا می رفت، گرگم به هوایی راه بیندازد و همه را به بلندی بفرستد و بعد دنیا را کوک کند روی ده قرن قبل؛ روی خلافت.
روزهای اول، مبهوت نارنجی پوشان بخت برگشته ای بودیم که نماد سوء هاضمهای بزرگ بودند؛ برای جهانی که مدرنیته را نجویده، بلعیده بود! این روزها اما قند در دلمان آب می شود که بساط این بختک منحوس دیگر پهن نیست. مسلما دوران سلطه برای آنها به آخر رسیده؛ یک ملت بی خبر از همه جا، زیر آوار این سنت مانده بود؛ آنچنان روزگار سیاهی داشت که تقویم برایش چیزی نبود جز یک چرک نویس پر از تاریخ مرگ. حالا باید بسازند همه از دست رفته هایشان را.
جشن ها به کنار اما مرگی برای داعش در کار نیست. آنها در بهترین حال به کما رفته اند! ابومحمد ادنانی،سخنگوی داعش، قبل از کشته شدن در حمله هوایی آمریکا سخنرانی مهمی داشت؛ او در این دوران سرنوشت ساز برای تروریست ها، قدم اول را برداشت و حرف جدیدی زد: عقب نشینی در صحرا.
خانه گلادیاتورهای سیاه پوش، از همان اول هم صحرا بود. شاید اگر از عراق اخراج شوند، دوباره به خانه بروند؛ بماند که همین «شاید» برای نکشیدن ترمز مبارزه کفایت می کند.
بازسازی در صحرا، آخرین پادزهر دولت اسلامی خواهد بود و این یعنی آخرین میدان مبارزه برای قلم کردن پای تروریسم، هنوز باقی مانده.