شهاب، طلبه ای است که به اقتضای طلبگی و علاقهاش، باید برای تبلیغ دین، به منبر برود، اما هر وقت میخواهد برای جمعی صحبت کند دچار لکنت زبان شدید میشود و از ادامه سخنرانی باز میماند. از طرف دیگر، پدر شهاب که با طلبه شدن پسرش مخالف بوده، با مشاهده ناتوانی او در منبر رفتن، طلبه شدن او را هم بینتیجه یافته است و بهانه دیگری برای سرزنش کردن شهاب پیدا کرده است. اما آیا ادای دین طلبگی و انجام وظیفه فقط در منبر رفتن و سخنرانی خلاصه میشود؟
«کمیک استریپهای شهاب»، رمانی نوشته «علی آرمین» است که انتشارات کتاب جمکران، آن را در 140 صفحه، در قطع رقعی با قیمت 6500 تومان منتشر کرده است.
علی آرمین، با این کتاب در دومین جشنواره بین المللی خاطره و داستان اشراق برگزیده بخش رمان شد.
«آن روز غروب دلم شکست. خورد شد. لپتاپ تمام غصهام نبود. تیر خلاصم بود. قبلش تیرهای زیادی خورده بودم و این آخری، کارم را تمام کرده بود. نمازم را با هق هق گریهای که شبیه سکسکه بود، خواندم. دیگر از همه چیز خسته شده بودم. تصمیم خودم را گرفتم. باید از این خانه میرفتم. هر گوری میرفتم، برایم بهتر از آنجا بود. بیست سال تحمل این خانه برایم بس بود. تصمیم گرفتم که برای همیشه آنجا را ترک کنم.
یک مشت خرت و پرت و لباس و شانه و این جور چیزها را توی کیف لپتاپم ریختم. مقداری از شهریهام که مانده بود را هم گذاشتم توی جیبم. به لیلا فکر میکردم و اینکه الان دیگر همان خانوادۀ درب و داغونم را هم میخواهم رها کنم و تنها بروم سراغش. آهسته درِ اتاق و بعد درِ هال را باز کردم. کفشم را پوشیدم و با قدمهایی آرام به طرف در حیاط رفتم. به در که رسیدم، دیدم بابا لنگرش را انداخته و قفلی کتابی به آن زده است…»